گروه حوادث: دزدان 30 کیلو طلا در چهارراه «کوکاکولا»ی تهران در عملیات پلیسی دستگیر شدند .

اعضای این باند با شگرد بی‌هوشی دسیسه خود را عملی کردند و رئیس دزدان توانسته فرار کند.

سرقت در کوکاکولا

عقربه‌ها ساعت 13:30 دقیقه دوشنبه 10 دیماه سالجاری را نشان می‌داد که دو پسر جوان برای خرید طلا وارد یک مغازه طلافروشی در چهارراه کوکاکولا شدند.

یکی از جوان‌ها که با پسر صاحب مغازه آشنا بود به مرد طلافروش که 50 سال دارد گفت که برای عروسی برادرش قصد خرید یک سرویس طلا دارد و به همین بهانه از مرد تنها در مغازه خواست تا سرویس جواهرات را به او نشان دهد.

مرد 50 ساله با توجه به شناخت پسر جوان به سمت گاوصندوق رفت و این در حالی بود که پسر جوان همراه صاحب مغازه پشت میز طلاها رفته بود و ابتدا همه چیز عادی و دوستانه به نظر می‌‎رسید.

مرد تنها وقتی در گاوصندوق را باز کرد ناگهان پسر جوان دستان مرد طلافروش را از پشت گرفت و سپس همدستش یک پارچه سفید روی صورت صاحب مغازه گذاشت.

ساعت 14:30 دقیقه بود که صاحب مغازه طلافروشی در حالیکه داخل مغازه‌اش بیهوش روی زمین افتاده بود به هوش آمد و دید که همه طلاها و جواهرات داخل مغازه و گاوصندوق که نزدیک به 30 کیلو بود به سرقت رفته است.

تحقیقات پلیسی

بدین ترتیب تیمی از ماموران کلانتری 128 تهران‌نو برای تحقیقات پلیسی پای در مغازه طلافروشی گذاشتند و در بازرسی از مغازه پی‌بردند که مرد طلافروش در مغازه تنها بوده و هیچ سیستم امنیتی دزدگیر، دوربین مداربسته، درهای فلزی و آژیر نصب نبوده و دزدان با سوءاستفاده از این شرایط سناریوی سرقت را به اجرا گذاشته‌اند.

همین کافی بود تا تیمی از ماموران اداره پنجم پلیس آگاهی تهران به دستور بازپرس شعبه هفتم دادسرای ناحیه 34 برای دستگیری سارقان مغازه طلافروشی وارد عمل شدند.

کارآگاهان در گام نخست تحقیقات پی بردند که دزدان با استفاده از یک دستمال آغشته به مواد بیهوشی اقدام به بیهوش کردن صاحب مغازه کرده و سپس با خونسردی کامل طلاهای داخل مغازه را به سرقت برده‌اند.

تجسس‌های میدانی

کارآگاهان در این شاخه از تحقیقات به سراغ دوربین‌های مداربسته نزدیکی محل سرقت رفتند و پی‌بردند پسر جوان دیگری در بیرون از مغازه طلافروشی نقش زاغ‌زنی را داشته و مواظب بوده تا کسی وارد مغازه نشود.

در ادامه مشخص شد که دزدان با خودروی صاحب مغازه طلافروشی از محل سرقت فرار کردند و در این مرحله شماره پلاک خودروی مرد طلافروش در سیستم سراسری پلیس ثبت شد. تجسس‌های فنی ادامه داشت تا اینکه با گذشت یک هفته از ماجرای سرقت مغازه طلافروشی ، خودروی مرد طلافروش به صورت رها شده در شرق تهران کشف شد.

ردیابی‌های پلیسی برای دستگیری سارق آشنا ادامه داشت و ماموران با اقدامات فنی و اطلاعاتی موفق شدند رئیس این باند را که سعید نام دارد شناسایی کنند.

تجسس‌ها نشان از آن داشت که سعید سارق سابقه‌داری است که با 2 پسر جوان دست به این سرقت زده است اما هیچ ردی از مخفیگاه سعید در دست نبود تا اینکه ماموران توانستند مخفیگاه 2 پسر جوان را در بلوار ابوذر منطقه پیروزی شناسایی کردند. کارآگاهان روز 29 بهمن ماه سال جاری در عملیاتی غافلگیرانه شهرام 28 ساله از سوی ماموران دستگیر شد و حمید نیز وقتی فهمید همدستش دستگیر شد از ترس اینکه شرایط برای او بدتر نشود به اداره پلیس رفت و خود را تسلیم ماموران کرد.

تیم پلیسی همچنین در تجسس  از مخفیگاه متهمان، یک دفترچه خاطرات به دست آورد که در متن این دفترچه آرزوهای متهم مبنی بر خرید چند مغازه، منزل و باغ در مناطق مختلف تهران نیز درج شده بود و حتی متهم قصد پرداخت بدهی‌های خود را با استفاده از طلاهای سرقتی نیز داشت که در قسمتی دیگر از دفترچه نیز، از قسمت کردن طلاها نوشته

 بود.

گفت‌وگو با دزد طلاها

شهرام 28 ساله که برای اولین بار است دستگیر شده ادعا می‌کند بعد از سرقت پشیمان شده و قصد داشته تا طلاها را به صاحبش بازگرداند. این ادعا در حالی است که شهرام برای زندگی‌اش با طلاهای سرقتی برنامه ریزی کرده بود.

 سابقه‌داری؟

نه، اولین بار است که دستگیر می‌شوم.

 الان به چه جرمی دستگیر شدی؟

معاونت در سرقت از طلافروشی.

 چرا دزدی؟

سعید از یک ماه قبل به من پیشنهاد دزدی داد و آنقدر اصرار کرد تا پذیرفتم همراه او دزدی کنم.

 چه مدت بود که سعید را می‌شناختی؟

از شش ماه قبل با سعید آشنا شدم.

 می‌دانستی سعید سابقه‌دار است؟

بله.

 چرا پذیرفتی سرقت کنی؟

سعید گفت که مغازه طلافروشی برای یک آشنا است و می‌داند که هیچ سیستم امنیتی و امینی ندارد و از من خواست که فقط در سرقت همراه او باشم و نیاز نیست دست به کاری بزنم، حتی تا 10 روز قبل از سرقت سعید تصمیم داشت تنهایی دزدی کند اما نقشه‌اش تغییر پیدا کرد و خواست من به عنوان خریدار طلا همراه او وارد مغازه شوم.

 چقدر طلا سهم تو شد؟

دو کیلو طلا به من رسید.

 شنیدم 30 کیلو طلا سرقت کردید؟

نه، هفت کیلو طلا سرقت کردیم.

 فکر می‌کردی دستگیر شوی؟

بعد از سرقت آنقدر استرس داشتم که از سایه خودم هم می‌ترسیدم و هر روز فکر می‌کردم که دستگیر می‌شوم.

 قبل از سرقت احتمال دستگیری نداشتی؟

قبل از سرقت فقط فکر می‌کردم به پول می‌رسم و اصلا احتمال دستگیری نداشتم اما یک ساعت بعد از دزدی پشیمان شدم و از سعید خواستم طلاها را پس دهیم اما او نپذیرفت.

 این دزدی ارزشش را داشت؟

هیچ چیزی ارزش این کار را نداشت و یک اشتباه یک عمر بدبختی همراهش دارد.

 روز سرقت چه اتفاقی افتاد؟

من و سعید وارد مغازه شدیم و وقتی مرد طلافروش قصد آوردن طلاها را داشت سعید با یک دستمال آغشته به مواد بیهوشی به او حمله کرد و بعد از بیهوش شدن مرد طلافروش همه طلاها را برداشتیم و پا به فرار گذاشتیم.

 احتمال نمی‌دادی باعث مرگ مرد طلافروش بشوید؟

من به سعید گفتم شاید مرد طلافروش با مواد بیهوشی فوت کند اما او خواست من کاری به این کارها نداشته باشم و می‌گفت که مایع بیهوشی را از یک آشنا خریده و اتفاقی نمی‌افتد.

 پشیمان شده بودی؟

بله، حتی قصد پس دادن طلاهای سرقتی را داشتم اما نشد.

 چرا طلاها را پس ندادی؟

منتظر بودم شرایط کمی آرام شود و شنیدم که مرد طلافروش ادعا کرده 30 کیلو طلا سرقت شده و من از دو نفر واسطه خواستم که شرایط را درست کنند تا من طلاها را پس دهم.

 از سعید خبر داری؟

نه، شنیدم که فراری شده و بعضی‌ها گفتند که از کشور خارج شده و بعضی ها هم گفتند از تهران خارج شده ولی من از او هیچ خبری ندارم و مابقی طلاها پیش او است.

 ماجرای دفترچه یادداشت چه بود؟

هیچی قبل از اینکه دزدی کنیم در ذهنم رویاسازی می‌کردم اما بعد از سرقت دیگر پشیمان شدم و کارهایی را  که با طلاهای سرقتی قرار بود انجام دهم، منتفی کردم.

بنا به این گزارش، متهمان برای تحقیقات بیشتر به دستور بازپرس پرونده در اختیار ماموران اداره پنج پلیس آگاهی تهران قرار گرفته و تجسس‌ها برای دستگیری متهم اصلی پرونده ادامه دارد.