باران کوچولو و فاطمه زهرا ربوده شده بودند
بازگشت ۲ دخترک تهرانی به آغوش خانواده
گروه حوادث: دو دخترک ربوده شده در تهران پس از چند روز نگرانی به آغوش گرم خانوادههایشان بازگشتند.
باران کوچولو در تجسسهای پلیسی در خانه زنی مرموز که ربایندهاش بود ردیابی شد و فاطمه زهرا را در حوالی شوش رها کرده بودند که پیدا شد.
ربوده شدن باران کوچولو
زن فریبکار در پوشش مسئول یک خیریه اقدام به ربودن باران کوچولو کرد و بعد از 13 روز زندگی در کنار این دختر 3 ساله از سوی ماموران تهران دستگیر شد. روز ششم بهمن ماه سال جاری زن جوانی در تماس با پلیس تهران از ربوده شدن دختر 3 سالهاش به نام باران در میدان خراسان از سوی زن فریبکاری خبر داد و تیمی از ماموران اداره 11 پلیس آگاهی تهران برای تجسسهای ویژه وارد عمل شدند.
تحقیقات پلیسی
مادر باران در این لحظه هدف بازجویی ماموران قرار گرفت و گفت: چند روز قبل زنی با پوشش فریبکارانه به جلوی در خانهمان آمد و ادعا کرد در یک موسسه خیریه کار میکند و قصد کمک کردن به خانواده مرا داشت که گفتم خانوادههای دیگری هستند که نسبت به من نیازمندترند که این زن عنوان کرد آنها در لیست بعدی حضور دارند.
وی افزود: پس از اعتمادسازی زن جوان شماره تلفنم را گرفت و روز ششم بهمن ماه به بهانه رفتن به خرید برای دخترم همراه زن 45 ساله و باران به سمت میدان خراسان رفتیم. مادر باران کوچولو درحالیکه اشک میریخت گفت: پس از خرید لباس برای دخترم تصمیم به بازگشتن به خانه گرفتیم که زن فریبکار ادعا کرد که با پول باقیمانده برای باران به یک مانتو فروشی برویم و برای خودم یک مانتو بخرم. به رفتارهای زن فریبکار که پوشیه به صورتش زده بود اعتماد پیدا کرده بودم. داخل یک مانتو فروشی رفتیم و من برای پوشیدن مانتو به اتاق پرو رفتم اما وقتی از آنجا خارج شدم اثری از فریبکار و دخترم باران نبود.
دستگیری زن کودکربا
تجسسهای پلیسی ادامه داشت تا اینکه کارآگاهان با اقدامات فنی و ردیابیهای اطلاعاتی پیبردند که زن فریبکار پس از ربودن باران کوچولو به خانهای در منطقه سعادتآباد رفته و با باران زندگی میکند. همین کافی بود تا مخفیگاه زن فریبکار در منطقه سعادت آباد تحت نظر قرار گیرد و بامداد پنجشنبه 18 بهمن ماه سال جاری در عملیاتی غافلگیرانه موفق به دستگیری زهرا 45 ساله در خانهاش شدند و باران سه ساله نیز از اسارتگاه این زن کودک ربا صحیح و سالم نجات پیدا کرد.
آرامش باران در آغوش مادر
صبح پنجشنبه باران کوچولو که از دست زن فریبکار نجات پیدا کرده بود با هیچ کسی صحبت نمیکرد و تنها با یکی از ماموران دوست شده بود و از آغوش او تکان نمیخورد. عقربهها ساعت 7 صبح را نشان میداد که پدر و مادر باران وارد ساختمان پلیس آگاهی تهران شدند و وقتی به طبقه سوم رسیدند، باران کوچولو که در آغوش یکی از ماموران پلیس آگاهی تهران بود با دیدن مادرش سکوت چند ساعته را شکست و با گریه شروع به صدا زدن مادرش کرد. مادر جوان در حالیکه اشک میریخت ابتدا از دیدن دخترش بهت زده شده بود و باورش برایش سخت بود اما صداهای دخترش به او جان دوباره داد و به سمت دخترش دوید. مادر و دخترکوچولو در آغوش هم اشک میریختند و باران فقط به چهره مادرش نگاه میکرد که در این صحنه مادر جوان که از خوشحالی قدرت ایستادن روی پاهایش را نداشت روی زمین نشست و فقط دخترش را صدا میزد. پدر باران با اشک صدا میزد «باران بابا، دخترم، خدایا شکرت». مرد افغان وارد اداره یازدهم شده بود و در حالیکه همسرش، باران را در آغوش داشت اشک میریخت و از همه ماموران تشکر و قدردانی میکرد و میگفت دست همه شما را میبوسم که دخترم را پیدا کردید. پدر جوان دیگر طاقت نیاورد، روی زمین نشست و دخترش را در آغوش گرفت و خدا را شکر میکرد. این صحنههای احساسی و ماندگار در حالی بود که زن فریبکار در یکی از اتاقهای اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران شاهد دلتنگی و آرامش پدر و مادر و دختر کوچولو بود.
سردار لطفی، رئیس پلیس آگاهی تهران با توجه به اینکه زهرا اصرار داشت در ماجرای کودکربای نقشی نداشته و تنها برای بزرگ کردن و ثواب این دختر را از زن جوانی گرفته، دستور داد تا مادر باران و زهرا روبروی همدیگر قرار گیرند.
مادر باران در برابر زهرا قرار گرفت و لحظاتی به صورت زهرا خیره شد و پس از آن با اطمینان گفت این زن همان زنی است که به جلوی در خانهمان آمد و با نقشه فریبکارانهاش 12 روز دخترم را از ما گرفت و زندگی را برایمان سخت کرد. جالب اینجا بود که زهرا اصرار میکرد من بیگناهم و من در زمان سرقت نبودم و اطلاعی از ربوده شدن باران نداشتم.
گفتوگو با زن فریبکار
زهرا 45 ساله ، صدایش میلرزید و از همان ابتدا تاکید میکرد چون دوست داشتم دختر داشته باشم باران را به سرپرستی قبول کردم و هیچ اطلاعی از ربوده شدن او نداشتم.
ازدواج کردی؟
بله.
صاحب فرزند هستی؟
بله یک پسر 20 ساله دارم.
همسرت با آوردن بچه مشکلی نداشت؟
نه، حتی 2 سال قبل بچهدار شدم اما بچهام سقط شد.
چرا باران را دزدیدی؟
من ندزدیدم و نمیدانستم او را ربوده باشند.
اما باران داخل خانه شما پیدا شده؟
بله، من قصد بزرگ کردن او را داشتم و نمیدانستم او را ربودهاند.
باران را از چه کسی گرفتی؟
یکسال است که به بهزیستی میرفتم اما موفق نشدم به همین خاطر به خیلیها گفتم اگر دختربچهای سراغ داشتند که خانوادهشان نمیتوانند آن را بزرگ کنند در اختیار من قرار دهند که در این مدت خیلیها به بهانههای مختلف از من پول گرفتند اما هیچ اتفاقی نیفتاد تا اینکه مدتی قبل زنی ادعا کرد دختربچهای با مشخصاتی که من میخواستم پیدا کرده به همین خاطر او را تحویل من داد.
چه شرایطی برای بچه گذاشته بودی؟
یک دختر بور با موهای طلایی باشد.
در زمان تحویل گرفتن باران پولی هم پرداخت شد؟
یک میلیون و 50 هزار تومان به زن جوان دادم که برای کمک به مادربزرگ باران دهد.
مادربزرگ باران؟!
بله، زن جوان گفته بود که پدر باران شیشهای است و مادرش نیز فوت کرده حتی پدرش یکی دیگر از فرزندانش را به خانوادهای فروخته است و باران در کنار مادربزرگش زندگی میکند و مادربزرگش از ترس اینکه پدر افیونی باران او را نکشد حاضر شده با پول کمی و برای آینده نوهاش او را به خانوادهای تحویل دهد.
در این مدت از رسانهها متوجه نشدی که باران را دزدیدند؟
نه، از همان روز ابتدا برای باران برنامه کودک میگذاشتم و هیچ اطلاعی از ربوده شدن باران نداشتم.
چرا دوست داشتی یک دختر داشته باشی؟
پسرم دیگر بزرگ شده بود و دوست داشتم یک فرزند دختر داشته باشم، به همین خاطر به خیلیها سپردم و میگفتم ثواب دارد و اگر یک بچه را بزرگ کنم برکت زندگیمان نیز بیشتر میشود.
خانهتان در کجا است؟
یک خانه در منطقه سعادت آباد اجاره کردیم و با شوهرم زندگی میکنم.
شغل شوهرت چیست؟
راننده یک شرکت است.
توانایی هزینههای یک فرزند بیشتر را داشتی؟
بله.
باران از همان روز ربوده شدنش پیش شما بود؟
بله.
بهانه پدر و مادرش را نمیگرفت؟
باران دختر خونگرمی است و اصلا بهانه نمیگرفت و رابطه خوبی با هم داشتیم.
در این مدت باران را بیرون از خانه بردی؟
دوبار با او به خرید رفتیم.
همسایهها در مورد باران سوالی نکردند؟
نه، تو منطقه ما کسی به کسی کار ندارد.
اگر یکی فرزند خودت را بدزدد چه حسی داری؟
خوب نیست ولی من هم بچه را ندزدیدم.
رها کردن فاطمه زهرا
فاطمه زهرا دومین دختربچه ربوده شده در تهران بود که همزمان با ردیابی باران کوچولو او هم پیدا شد.
شامگاه سهشنبه 16 بهمن ماه سال جاری فاطمه زهرا 18 ماهه همراه خواهر 4 ساله همراه پدر و مادرشان به خانه پدربزرگشان در نزدیکی میدان شوش تهران رفتند و همه سرگرم برگزاری جشن عقد دایی فاطمه زهرا بودند که پدر دخترکوچولو تصمیم میگیرد برای خرید شام از خانه خارج شود.
فاطمه زهرا شروع به گریه کرد و دوست داشت همراه پدرش از خانه خارج شود که پدر جوان در حیاط خانه فاطمه زهرا را کنار خواهر 4 سالهاش میگذارد و از خانه خارج میشود و بعد از دقایقی با ظرفهای غذا به خانه باز میگردد.
همه سرگرم آماده کردن شام بودند که پدر فاطمه زهرا متوجه غیبت دختر 18 ماههاش میشود و همه سراسیمه به خیابانها میریزند و به جستوجوی فاطمه زهرا میروند اما هیچ اثری از دخترکوچولو نبود.
همین کافی بود تا تیمی از ماموران اداره 11 پلیس آگاهی تهران به دستور بازپرس پرونده برای پیدا کردن دخترکوچولو وارد عمل شوند.
تجسسهای پلیسی ادامه داشت تا اینکه شامگاه چهارشنبه پدر فاطمه زهرا در تماس با ماموران پلیس تهران از پیدا شدن دخترش در نزدیکی خانه پدرزنش خبر داد.
صبح پنج شنبه 18 بهمن ماه سال جاری حسین غریبزاده همراه دختر 18 ماههاش پای در اداره 11 پلیس آگاهی تهران گذاشت و به خبرنگار ما گفت: بعد از ناپدید شدن دخترم به هر جا که احتمال میدادیم سرکشی کردیم اما خبری نبود و با توجه به انتشار عکس دخترم در شبکههای مجازی و رسانههای خبری 2 نفر با ما تماس گرفتند و ادعا شد که دخترمان را به عنوان کودک کار در خیابان ولیعصر و چهارراه کوکاکولا دیده شده بود.
پدر فاطمه زهرا در ادامه اظهاراتش افزود: ما در این 2 منطقه به هر کس که عکس فاطمه زهرا را نشان دادیم میگفتند بغل یک مرد بوده که از آن به عنوان کودک کار استفاده می کرد.
وی گفت: ما بعد از گذشت 24 ساعت از گم شدن فاطمه زهرا در خانه نشسته بودیم که متوجه صدای صلوات فرستادن فامیل و آشنایانمان شدیم که دقایقی بعد متوجه شدم فاطمه زهرا را پیدا کردند و به خانه آوردند.
فاطمه زهرا در شرایط کاملا سالم بدون هیچ آثار ضرب و جرح در نزدیکی همان منطقه رها کرده بودند که به دست داماد و برادر زن پدر فاطمه زهرا پیدا شد.
دیدگاه تان را بنویسید