گروه حوادث:زن جوان که با دخترش به طلافروشی ها رفته و دست به سرقت میزد به پنج سال زندان محکوم شد. دختر این زن تبهکار چون 15 ساله بود تحت بررسی پزشکی قانونی قرار گرفت و بخاطر عدم بلوغ فکری از مجازات زندان معاف شد.

سرقت‌های زنانه

سال 94 بود که پلیس درجریان سرقتهایی قرارگرفت که در همه آنها یک زن با دختر کم سن و سالی به بهانه خرید طلا داخل طلافروشی‌های سطح شهر می‌رفت و با سیاه بازی دست به کش رویی زده و طلا به سرقت می‌برد.

یکی از این طلافروش‌ها وقتی با دستور بازپرس پرونده پیش روی ماموران پلیس آگاهی قرار گرفت، گفت:یک مادر و دختر بودند چون دختر زن را مادر صدا می‌زد و طوری نبود که تصور شود دروغ است آنها به بهانه مراسم یکی از دختران فامیل انگشتر یا النگو می‌خواستند من هم سینی‌ها را یکی پس از دیگری روی پیشخوان گذاشتم و آنها مرتب در حال انتخاب بودند تا اینکه دختر گفت که مامان مغازه قبلی یکی انتخاب کردیم بهتر از همه است برویم همان را بخریم مادر هم زود قبول کرد و رفتند در حال جمع و جور کردن سینی‌ها بودم که دیدم یک انگشتر بدل جای یکی از طلاها گذاشته اند فهمیدم آنها دزد بودند بعد که فیلم دوربین مداربسته را نگاه کردم دیدم زن فریبکار این کار را کرده‌است.

بازدید فیلم‌ها

با سریالی شدن این سرقتها کارآگاهان به بازدید فیلمهای دوربینهای مداربسته طلافروشیها پرداختند و در همه آنها مادر و دختری را دیدند که خیلی ماهرانه کاری می‌کردند تا دوربین ها چهره‌شان را شکار نکند. زن که چادری بود صورتش را پوشانده و دخترش اکثرا طوری می‌ایستاد که نیم رخش به سمت دوربین‌ها باشد.

بدون سرنخ

از آنجایی‌که هیچ سرنخی برای شناسایی این مادر و دختر نبود و آنها سابقه‌ای نیز نداشتند ماموران در شاخه دیگری برای ردیابی مسیر فروش طلاهای سرقتی رفتند و دریافتند نه تنها در این شهر بلکه در شهرهای نزدیک آن نیز طلایی فروخته نشده است.

همین کافی بود تا همه مسیرهای پلیسی به بن بست بخورد و هیچ ردپایی از این مادر و دختر وجود نداشته باشد.

9 ماه بعد

درحالیکه هیچ سرقت مشابهی دیگر صورت نمیگرفت هنوز پرونده روی میز کارآگاهان بود و طلافروشها هم درجریان قرار داشتند تا با دیدن مورد مشابه و مرموزی فریب نخورند.

9 ماه بعد از آخرین سرقت پلیس گزارشی دریافت کرد که نشان میداد مادر و دختری هنگام سرقت از یک طلافروشی دستگیر شدهاند.

سمیه 40 ساله و نغمه 15 ساله در اختیار کارآگاهان قرار گرفتند و مرد طلافروش نیز تحت تحقیق گرفته شد.

این مرد گفت:وقتی این زن و دخترش داخل مغازه شدند یاد دوستم افتادم که فیلم طلافروشیاش را به من نشان داده بود آنها خیلی شبیه دزدان بودند اما نمیتوانستم قضاوت اشتباهی کنم حواسم را جمع کردم تا فریب نخورم و در لحظه سرقت مچ‌شان را گرفتم مادر سعی داشت بگوید دخترش بچگی کرده‌است اما من کوتاه نیامدم و پلیس را خبر کردم مادر و دختر کلی گریه می‌کردند و می‌خواستند رهایشان کنم .

اعتراف

سمیه که باور نداشت دستگیر شده باشد در بازجویی‌ها گفت:شوهرم بخاطر دزدی در زندان است من به جز نغمه دو دختر و پسر دیگر هم دارم باید خرجیشان را میدادم.

وی افزود:یک روز که به ملاقات شوهرم رفتم از من خواست نزد یک زن به نام معصومه بروم تا از او بدل‌اندازی را یاد بگیرم من هم رفتم و بعد از آن دزد شدم.

سمیه ادامه داد:دخترم بیگناه است همیشه کلی گریه میکرد تا دیگر این کار را نکنیم اما نمیشد من میدانستم فروختن طلاها در شهرمان ما را لو میدهد بخاطر همین هفتگی یکبار سوار اتوبوس میشدم و به تهران میرفتم و در آنجا طلاها را براحتی میفروختم آنقدر طلافروشی دارد و آنقدر ظاهرم فریب دهنده بود که کسی فاکتور نمیخواست.

این زن گفت: مدتی که سرقت نکردم بخاطر این بود که نغمه همراهی‌ام نمی‌کرد او می‌خواست سرکار برود و رفت اما دید بدتر است باز برگشت و همراهی‌ام کرد من و دخترم از دزدی متنفریم الان اگر زندان بیفتم بچه‌هایم تنها می‌مانند و نگران‌شان هستم شوهرم اگر به جای دزد شدن زندگی خوبی داشت الان خانوادهاش به این روز نمی افتادند.

نغمه هم گفت:همیشه مخالف بودم حتی چند باری مادرم کتکم زد تا با او به دزدی بروم همیشه عذاب وجدان داشتم دوست دارم درس بخوانم و برای خودم کسی بشوم اما با این پدر و مادرم می دانم عاقبت خوبی ندارم.

وی ادامه داد: من فقط همراه مادرم بودم حتی نمیدانم طلاها را چطور میفروخت اصلا در صحنه سرقت چه شگردی داشت بارها گفت بیا یادت بدهم من نپذیرفتم فقط قرار بود مادرم را از خرید طلا از آن جواهرفروشیها منصرف کنم و با هم خارج شویم و هربار به بهانه ای این کار را می‌کردم.

پزشکی قانونی

بازپرس پرونده بعد زا اینکه سمیه را روانه زندان کرد نغمه را در اختیار کارشناسان پزشکی قانونی قرار داد و با اظهار نظر آنها مبنی بر اینکه نغمه 15 ساله به رشد فکری نرسیده است او را تبرئه کرد.

گفت و گو با سمیه

زن جوان نگران خانواده اش است اما میداند مقصر خودشان هستند:

   چهره پشیمانی داری؟

بله اما چاره ای نداشتم.

   این همه مردم فقیر همه دزدی می‌کنند؟

شغل نداشتم.

   خیلی‌ها برای زندگی آبرومندانه خانه مردم کار می‌کنند؟

شهرمان کوچک است آبرویم بیشتر می رفت.

   شوهرتم دزد بود؟

دزد و معتاد.

   چرا جلودارش نبودی؟

باید با او ازدواج نمیکردم پسرعمویم هست و دلباخته هم بودیم میدانستم خلافکار است ابتدا برایم هیجان هم داشت اما بعد برایم بدبختی شد.

   نمی‌توانستی زندگی‌اش را سرو سامان بدهی؟

نشد او آلوده بود کاری نداشت سرمایه‌ای نداشت.

   حالا که بدتر شد؟

بله الان نمی‌دانم بچه‌ها بدون من و پدرشان چه می‌کنند.

   شوهرت چقدر زندان دارد؟

سه سال دیگر باید زندان بماند او دزد مسلح بود حالا عفو هم خورده بود وگرنه حالا حالاها باید در زندان میماند.

   دخترت شانس آورد؟

خدا او را دوست دارد قلبش پاک است هر روز مثل فرشته‌ها می‌خواست دزدی نکنیم چندباری مجبور شدم کتکش بزنم.

   و حالا تنهایش گذاشتی؟

عموی بچه‌هایم قول داده مراقبشان باشد شنیدم دخترم در یک شرکت کار میکند حتما مقاومت میکنند و امیدوارم آزاد شوم و جبران کنم.

   حرف آخر؟

گریه سمیه و سکوت

5 سال زندان

پرونده سمیه بعد از صدورکیفرخواست در اختیار دادگاه عمومی قرار گرفت و این زن به 5 سال زندان 74 ضربه شلاق و ردمال محکوم شد.

با اعتراض سمیه به این حکم پرونده در دادگاه تجدید نظر بررسی شد و مورد تایید قرار گرفت.