خواستگار بدنساز خائن از آب درآمد
ردپای پنج زن در زندگی تازه عروس
گروه حوادث: دختر جوان وقتی خواستگار خوش هیکل را سوار بر ماشین لوکس دید پای در زندگی گذاشت که پایانش در ایستگاه دادگاه خانواده بود.
تازه عروس با گریه در برابر قاضی ایستاد و از برباد رفتن آرزوهایش گفت.
خواستگار لاکچری
چندی پیش دختری جوان درحالیکه شش ماه از عقدش نمی گذشت پای در دادگاه خانواده ونک گذاشت و قاطعانه خواست تا از داماد بیشرم جدا شود.
این نوعروس که سپیده نام دارد و 24 ساله است با بغض زیادی گفت: قرار بود با پسرخالهام که استاد دانشگاه است ازدواج کنم آنها خواستگاری هم آمده بودند اما من سلیقهام فرق می کرد. محمد خیلی فانتزی و کت و شلواری بود و من از مردان تیپ اسپورت و خوشاندام خوشم می آمد.
وی افزود: پدرم هم راضی نبود از خانواده مادرم دامادی داشته باشد. تا یک روز دیدم بین مادرو پدرم درگیری به وجود آمد مادرم مدام داد می زد خیر محمد بهتر است و پدرم قبول نمی کرد تا اینکه شنیدم در مراسم ختم نوه عمه ام که در نوجوانی فوت کرده بود پسری با دیدن من سراغ پدرم رفته و از من خواستگاری کرده است پدرم هم بهترین فرصت برای خواسته خودش را پیدا کرده و با خواستگاری آن پسر موافقت کرده است.
سپیده ادامه داد: نمی دانستم خوشحال شوم یا نگران تا اینکه آرش به خواستگاری ام آمد آن روز از پشت پنجره دیدم پسری خوش هیکل سوار بر ماشین لاکچری جلوی درخانهمان است خانواده اش هم تیپ خوبی داشتند و تاج گلی در دستانش بود نمی دانم چرا همانجا دلباخته اش شدم بویژه اینکه فهمیدم او عاشقم شده است.
نوعروس گریان افزود: وقتی آرش، به خواستگاری ام آمد از همان بار اول به مادرم که مخالف صد در صدی بود گفتم او را می خواهم و بدون شک با او خوشبخت خواهم شد. اگر چه از نظر تحصیلی من دو ترم دیگر لیسانس میگرفتم و او دیپلمش را هم نگرفته بود ولی در عوض چند سالن بدن سازی داشت و خیلی هم پولدار بود و تصور می کردم با یک شوهر که ورزشکار هم است زندگی شادی خواهم داشت و همین کافی بود که بله بگویم وخیالبافی کنم.
ازدواج
سپیده با کشیدن آهی گفت: به دلیل اصرار شدید من به طور رسمی نامزد شدیم و مدتی بعد ازدواج کردیم آرش خیلی مهربان بود آنقدری که من شک می کردم مردی به این خوبی در دنیا وجود داشته باشد ماه عسل به ونیز ایتالیا رفتیم دست و دلباز بود می دانستم مادرم هیچ وقت من را نمی بخشد اما آرش را خیلی دوست داشتم .
دو ماه بعد
نوعروس ادامه داد:اصلا فکر نمی کردم دو ماه بعد از این گردش ها و خوشی ها همه چیز تغییر کند انگار عشق آرش به من دکمه روشن و خاموش داشت و یکی ناگهانی دکمه خاموش آن را فشار داده بود آرش یک شبه عوض شد نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است دیگر من را دوست نداشت دیر به خانه می آمد گاهی اصلا نمی آمد تلاش کردم شرایط را عوض کنم اما هر کاری کردم بی فایده بود خواستم با او حرف بزنم خیلی بی اعتنا بود مدتی بعد متوجه شدم آرش به هیچ چیز جز خودش اهمیت نمی دهد و اصلاً به خواسته های من توجهی ندارد.
نوعروس مکثی کرد و گفت: از عشق آتشین آرش هیچ اثری نبود آنقدر گریه می کردم که حتی نمی توانستم به درس هایم برسم پدرم که می گفت مثل مادرت بهانه گیری و اصلا جرات نمی کردم به مادرم بگویم آرش چه بلایی سرم آورده است چون حتما می شنیدم دل مادر و خاله ام خنک شده است یاد حرف های مادرم افتادم که می گفت پسرخاله ات با فهم و شعور است و بعد ازدواج می توانی با میل خودت شخصیتش را بسازی اما گوشم بدهکار نصیحتهای مادرم نبود و حالا در خانه آرش زندانی بودم نه راه پیش داشتم نه راه پس تا اینکه اتفاقات جدید افتاد.
سپیده گفت: خیلی طول نکشید تا بفهمم آرش بیش از خواسته های من به فکر خواستههای بیمار گونه خودش است کاملا پشیمان بودم و می خواستم این زندگی زیر یک سقف بی روح تمام شود نمی دانم چرا هنوز روزنه ای امید داشتم اما تصوراتم اشتباه بود.
خیانت
سپیده پس از سکوت کوتاهی اظهار داشت: هنوز باورم نمی شود آرش که با دنیایی عشق به سمتم آمد و کلی پدرم را راضی کرد تا دامادیاش را بپذیرد کلی با مادرم حرف زد تا دلش را به دست بیاورد در کمتر از 7 ماه خیانت کرده باشد.
باور می کنید آرش نه اینکه فقط یک زن در زندگی اش باشد بلکه همزمان که شوهر من بود با پنج زن دیگر دوست بود و هر وقت میگفت در باشگاه است یا باید به سفرکاری برود و وسایل ورزشی یا پودرهای بدنسازی بخرد در واقع با این زنان به گردش و خوشگذرانی می رفت نمی خواستم باور کنم بخاطر همین با خودش درمیان گذاشتم و از جواب های گستاخانه اش شوکه شدم دوست داشتم حتی به دروغ هم که شده انکار کند اما زمانی که این موضوع را با وی در جریان گذاشتم آرش با کمال وقاحت به من گفت که بودن زنان در زندگی او به من هیچ ارتباطی ندارد و هرکاری که میلش بکشد انجام خواهد داد. باور کردنی نبود فکر می کردم دستپاچه شود اما او بیخیال بود به همین دلیل تصمیم گرفتم از آرش جدا شوم هنوز هم نمی توانم درک کنم او با وجود این زندگی لا اوبالی که داشت چرا به خواستگاری من آمد و چرا اصلا اصرار به ازدواج داشت لزومی نداشت. او زندگی خودش را داشت، چرا من را نابود کرد؟ حالا اصرار دارم با بخشیدن مهریه جدا شوم.
بنابه این گزارش؛ قاضی دادگاه خانواده پس از شنیدن ادعاهای این نوعروس دستور داد تا آرش احضار شود.
دیدگاه تان را بنویسید