جوان عاشق پیشه دزد شد
تاوان ازدواج با عروس لاکچری
گروه حوادث: جوان عاشقپیشه وقتی دید خواستههای همسر لاکچریاش زیاد است در اقدام عجیب دست به سرقت زد.
شامگاه 2 مهرماه سال جاری مرد جوانی در کنار خیابان توقف کرد و پس از پیاده شدن داخل خانهای رفت و پس از 10 دقیقه وقتی از خانه خارج شد با صحنه عجیبی روبرو شد.
شیشه پنجره خودرویش شکسته شده بود و کیف پولش که داخل داشبورد خودرویش بود به سرقت رفته بود.
همین کافی بود تا تیمی از ماموران پلیس برای بررسی موضوع در محل حاضر شوند.
ماموران در تحقیقات پلیسی پیبردند که سارق در چشم برهم زدنی اقدام به تخریب شیشه خودرو کرده و دلارهای مرد جوان را از داشبورد خودرویش به سرقت
برده است.
بدین ترتیب تیمی از ماموران برای دستگیری عامل این سرقت ها وارد عمل شدند و در گام نخست تجسسها مشخص شد که سرقتهای مشابه دیگری در خیابانهای تاریک و خلوت صورت گرفته است.
دوربینهای مداربسته
ماموران در این شاخه از تحقیقات به سراغ دوربینهای مداربسته در محلهای سرقت رفتند و با جوان لاغر اندام و شیکپوشی روبرو شدند که با گذاشتن کلاه سعی بر پنهان نگه داشتن چهرهاش داشت.
تیم پلیسی در ادامه تجسسها متوجه شدند که سارق جوان به سراغ خودروهایی که سیستم دزدگیر نداشتند رفته و با در دست داشتن یک پیچگوشتی اقدام به شکستن شیشه خودروها کرده و پس از باز کردن درها در چشم برهمزدنی وسایل داخل خودرو را سرقت کرده و پا به فرار میگذارد.
ماموران در ادامه به سراغ متهمانی که در زمینه خرید وسایل سرقتی در شهرشان فعالیت داشتند رفته اما هیچ یک از آنها با سارق شیکپوشی که به تازگی دست به سرقت میزد آشنا نبودند و مشخص بود دزد اموال مسروقه را در شهر دیگری به فروش می رساند.
گشتهای پلیسی
تیم پلیسی در گام بعدی با توجه به ادامه سرقتهای جوان شیکپوش به صورت نامحسوس در محلهایی که سرقت صورت گرفته بود شروع به گشتزنی کردند تا اینکه تیمی از ماموران به رفتارهای مرد جوان و شیکپوشی که در خیابانهای خلوت پرسهزنی میکرد مشکوک شدند.
در حالیکه ماموران مرد جوان را تحت نظر داشتند مشاهده کردند که وی با نزدیک شدن به یک پژو 206 سفید رنگ با پیچگوشتی که از زیر لباسش بیرون کشیده بود ضربهای به شیشه خودرو زد و پس از آن سوار بر خودرو شده و وسایل با ارزش را به سرقت میبرد که در همین صحنه ماموران وارد عمل شده و موفق به دستگیری سارق جوان شدند.
دزد عاشق پیشه
سال 96 بود، میثم که در روزهای پایانی دانشگاه دلباخته دختر جوانی شده بود با همه غرور و ترسی که داشت برای آشنایی با سهیلا پا پیش گذاشت و در حالیکه دختر جوان سوار بر خودروی لوکسش بود پیشنهاد دوستی را مطرح کرد.
سهیلا که از دوستانش شنیده بود میثم، جوان درسخوان و خوبی است، پیشنهاد دوستی میثم را پذیرفت و پس از چند روز تماسهای تلفنی یک قرار ملاقات با هم گذاشتند.
میثم در نخستین قرار ملاقات با سهیلا در حالیکه آرام صحبت میکرد ادعا کرد که از همان روزهای شروع دوران تحصیلیاش در دانشگاه دلباخته سهیلا شده بود و قصد دارد این دوستی به ازدواج ختم شود.
سهیلا وقتی در برابر این پیشنهاد قرار گرفت شوکه شد و از میثم خواست مدتی با هم در ارتباط باشند تا همدیگر را بیشتر بشناسند و در نتیجه تصمیم درستی بگیرند.
دختر جوان خانوادهای ثروتمند و پولدار داشت و همیشه نیازهای مالی را که داشت به راحتی برطرف میکرد و این در حالی بود که میثم یک در یک خانواده متوسط بزرگ شده بود و قرار بود بعد از پایان دوران تحصیلش در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شود.
سهیلا و میثم مدتی با هم در ارتباط بودند تا اینکه هر 2 روز به روز بیشتر وابسته همدیگر شدند و دیگر تصمیم آنها برای ازدواج از روی منطق و عقل نبود و پس از 3 ماه دوستی دختر و پسر جوان تصمیم به ازدواج با هم گرفتند.
خانواده سهیلا ابتدا مخالف ازدواج دخترشان با میثم بودند اما اصرارهای دختر جوان آنها را مجبور کرد تا به خواسته دخترشان تن داده و جواب مثبت به خواستگاری میثم دهند.
جشن عروسی لاکچری
میثم که نمیخواست همسرش را جلوی خانوادهاش کوچک کند به همین خاطر با خودرویی که داشت بدون اطلاع از اینکه سهیلا متوجه شود در خیابانهای شهر شروع به مسافرکشی کرد و با توجه به درآمدی که پیدا کرده بود از چند بانک درخواست وام کرد.
میثم با توجه به پول وامهای بانکی و کمکهای پدرش یک جشن عروسی بزرگ و شیک برپا کرد و خانهای در نزدیکی پدرزنش اجاره کرد.
پسرجوان چند هفته مانده به برگزاری جشن عروسیاش در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شد و هر شب پس از پایان کار در شهر مسافرکشی میکرد.
جشن عروسی برگزار شد و زوج عاشقپیشه به خانه بخت رفتند اما هنوز مدتی از زندگی مشترکشان نگذشته بود که میثم متوجه اخلاق تجملاتی همسرش شد.
سهیلا که از کودکی همه چیز برایش فراهم بود نسبت به همان گذشته زندگیاش از میثم خواستههای زیادی داشت و این در حالی بود که پسر جوان با توجه به جشن عروسی که برگزار کرده بود بدهکاری زیادی داشت.
علاقه زیاد میثم به همسرش باعث شده بود که او بدون هیچ اعتراضی خواستههای همسرش را تامین کند و به همین خاطر شرایط مالی برای او روز به روز سختتر میشد تا اینکه میثم برای فرار از این شرایط تصمیم عجیبی گرفت.
سرقتهای شبانه
میثم در اعترافاتش به ماموران گفت: وقتی به تنگنا رسیدم هیچ راه فراری نداشتم به همین خاطر تصمیم گرفتم شبها به بهانه اضافه کاری یا خرید از خانه خارج شوم و نقشه سرقت را به اجرا بگذارم.
وی افزود: وقتی از خانه خارج میشدم با خودرویم تا یک مسیر میرفتم و سپس با پای پیاده شروع به پرسهزنی در خیابانها میکردم تا سوژهای برای سرقت پیدا کنم.
پسرجوان ادامه داد: بیشتر به دنبال خودروهایی میرفتم که سیستم دزدگیر نداشت و پس از تخریب شیشهها به راحتی دست به سرقت وسایل با ارزش لوازم داخل خودرو میزدم چون شهرمان کوچک است برای فروش اموال سرقتی حتی دلارها به تهران سفر می کردم.
گفتگو با سارق عاشق پیشه
میثم با چهرهای آشفته و در حالی که نگران زندگیاش است ادعا میکند که من به خاطر عشق و علاقهام به همسرم و زندگیام دست به این کار زدم و حالا نگران همسرم هستم که مرا ترک نکند و مرا درک کند.
سابقهداری؟
نه، تا حالا یکبار هم به کلانتری نرفتم.
چرا دزدی کردی؟
چون تصمیم داشتم خواستههای همسرم را تامین کنم.
چطور نقشه سرقت را طراحی کردی؟
یک روز در خیابان قدم میزدم و به صورت خیلی اتفاقی این نقشه را طراحی کردم.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
نه، چون تازه کار بودم و در زمان سرقت کلاه به سر میگذاشتم که کسی مرا شناسایی نکند.
همسرت از ماجرای سرقتها اطلاع داشت؟
نه، شب ها به بهانه اضافهکاری یا خرید از خانه خارج میشدم و بعضی شبها نیز که همسرم به خانه پدرش میرفت من به راحتی سرقتهایم را به اجرا میگذاشتم.
وسایل سرقتی را به چه کسی میفروختی؟
برای اینکه دستم رو نشود وسایل سرقتی را در پارکینگ خانه نگه داری میکردم و پس از 2 هفته با گرفتن مرخصی از محل کارم به تهران میرفتم و وسایل سرقتی را درآنجا میفروختم تا کسی مرا شناسایی نکند و حتی دلارهای سرقتی را نیز در تهران به فروش رساندم.
چرا در شهر خودتان وسایل سرقتی را نمیفروختی؟
شهرمان کوچک است و خیلی زود شناسایی میشدم.
قصد داشتی تا کی به این سرقتها ادامه دهی؟
نمیدانم ولی خودم هم از این نوع زندگی خسته شده بودم و هر روز منتظر بودم تا همسرم کمی در رفتارش تغییر دهد و مرا که صبح تا شب برای آرامشش کار میکردم را درک کند تا دیگر دزدی نکنم.
پشیمانی؟
بله.
به خاطر پول با سهیلا ازدواج کردی؟
نه، من عاشق سهیلا بودم و هستم و به خاطر او دست به کاری زدم که هیچ وقت به آن فکر هم نکرده بودم.
به نظرت سهیلا به زندگی با تو ادامه میدهد؟
نمیدانم، ولی امیدوارم مرا ببخشد و به زندگی در کنار من ادامه دهد چون من به خاطر رسیدن به سهیلا سختیهای زیادی را گذراندم و از او میخواهم که مرا درک کند و تنهایم نگذارد.
چرا با خانواده سطح بالاتر از خودت ازدواج کردی؟
وقتی عاشق شوی دیگر به هیچ چیزی فکر نمیکنید وعقلتان تصمیم نمیگیرد بلکه قلب شما است که دستور میدهد. خانوادههایمان به خاطر همین اختلاف سطح طبقاتی مخالف ازدواجمان بودند اما ما گوش به حرفشان نمیدادیم و میخواستیم با هم ازدواج کنیم.
میدانستی همسرت دختر تجملاتی است؟
فکر میکردم سهیلا مرا درک کند و خواستههایش را کم میکند اما او هیچ تغییری در رفتارش نداد و تازه متوجه شدم که اخلاق و رفتار سهیلا در زمان دوستی نسبت به ازدواجمان تغییر کرده است و خواستههایش از من به عنوان شوهرش زیاد است.
چرا از خانوادههایتان کمک نخواستی؟
اگر با پدر سهیلا صحبت میکردم کمکم میکرد اما به خاطر غرورم هیچ وقت از او و پدر خودم کمک نخواستم.
بنا به این گزارش، متهم برای سیر مراحل قانونی در اختیار مقام قضایی قرار گرفته است.
دیدگاه تان را بنویسید