این مرد در دادگاه ابراز پشیمانی کرد
سرنوشت شوم دختر گدا در شکنجهگاه پدر
گروه حوادث: دختر بچه 12 ساله که برای نجات پدرش گدایی می کرد در ماجرای تلخی هدف آزار و اذیت پدر شیطانیاش قرار گرفت.
تابستان سال گذشته دختر 12 ساله به نام سارا با مراجعه به اداره پلیس از پدرش به اتهام کودک آزاری شکایت کرد و گفت: ما 2 خواهر و یک برادر بودیم که پدرم گرفتار اعتیاد شد. وقتی داییهایم متوجه اعتیاد پدرمان شدند ما را همراه مادرم به خانه خودشان بردند. آن زمان در یکی از روستاهای خوزستان زندگی میکردیم. از آنجائیکه به پدرم علاقه داشتم نمیتوانستم دوری او را تحمل کنم به همین خاطر همیشه با داییهایم درگیر بودم چون آنها به پدرم دشنام میدادند تا اینکه به خاطر حمایت از پدرم آنها مرا از خانه بیرون کردند و من پیش پدرم بازگشتم.
دختر جوان افزود: همراه پدرم به تهران آمدیم و درجنوب تهران در یک مسافرخانه شروع به زندگی کردیم و برای تامین هزینههای اعتیاد پدرم و زندگیمان هر روز همراه او به خیابان میرفتم و ادعا میکردم که پدرم سرطان دارد و به این بهانه از مردم گدایی میکردم.
شاکی در حالیکه به شدت گریه میکرد گفت: پدرم با وجود این همه سختی از کشیدن مواد دست نمیکشید و مرا مورد اذیت و آزار قرار میداد. یک روز صبح پدرم بعد از اینکه حالش خوب شد شروع به گریه کرد و به خاطر کتک و آزارهای شیطانیاش از من عذرخواهی کرد اما از آن روز به بعد اجازه نمیداد از مسافرخانه بیرون بروم. چند روزی گذشت تا اینکه متوجه شدم مرد خیری به مسافرخانه آمده است. با اصرار از صاحب مسافرخانه خواستم او را ببینم. وقتی آن مرد را دیدم خواهش کردم مرا به کلانتری برساند.
با ادعاهای دختر جوان خیلی زود ماموران مصیب را دستگیر کردند اما پدر این دختر ابتدا ادعای بیگناهی کرد و گفت: دخترم از سوی مرد غریبهای مورد آزار و اذیت شیطانی قرار گرفته است.
این ادعا در حالی بود که پزشکی قانونی آزار و اذیت این پدر شیطان صفت را تایید کرد و همین کافی بود تا وی لب به سخن باز کند و به ماموران گفت: پس از مصرف مواد مخدر به سراغ دخترم رفتم و او را مورد آزار و اذیت قرار دادم.
متهم روانه زندان و دختر وی نیز به بهزیستی فرستاده شد. پرونده بعد از کامل شدن تحقیقات و صدور کیفرخواست به شعبه 12 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و صبح دیروز روی میز هئیت قضایی همان شعبه به ریاست قاضی تولیت قرار گرفت.
بعد از اعلام رسمیت جلسه، سارا که همراه مددکاران اجتماعی بهزیستی در دادگاه حاضر شده بود، در جایگاه قرار گرفت و بار دیگر در حالیکه به شدت اشک میریخت شکایت خود را مطرح کرد.
در ادامه متهم در جایگاه قرارگرفت و با انکار جرمش گفت: «با همسر و فرزندانم زندگی خوبی داشتیم تا اینکه به خاطر دوستان ناباب به دام اعتیاد افتادم. وقتی برادران همسرم خانوادهام را بردند دیگر انگیزهای برای ترک مواد نداشتم به همین خاطر روز به روز میزان مصرف مواد مخدر بیشتر شد.
متهم در ادامه گفت: با آمدن دخترم احساس خوبی داشتم و انگار زندگیام تازه شد اما نتوانستم مواد را کنار بگذارم به همین خاطر وقتی حال طبیعی نداشتم ناخواسته او را کتک میزدم و مورد آزار و اذیت قرار دادم.
متهم در آخرین دفاعش گفت: باور کنید خانوادهام را خیلی دوست داشتم و به آنها علاقمند بودم. از این اتفاق پشیمانم و از دخترم میخواهم مرا ببخشد. او برگشت که مونس تنهاییهایم باشد اما افسوس که قدر او ندانستم و در حقش بدی کردم.
در پایان هئیت قضایی وارد شور شد.
دیدگاه تان را بنویسید