واکاوی پیامدهای نشست بحرین در گفتوگوی «توسعه ایرانی» با « انیس نقاش»
بایکوت حقیقت با توسل به اعراب
فرشاد گلزاری
هفتههای اخیر تا به امروز شاهد آن بودیم که حجم کثیری از اخبار در حوزه بینالملل به مساله اسرائیل و معامله قرن اختصاص یافته و معماری رسانهای در این راستا به نفع تلآویو پایهگذاری شده است. برخیها این روند را به معامله قرن پیوند میدهند و عدهای دیگر نشست بحرین را دلیل اساسی این مانور روانی - رسانهای بیان کردهاند. دادههای موجود (اعم از منطقهای و فرامنطقهای) نشان میدهد که رگههای ارتباط اعراب و اسرائیل و علنی کردن این موضوع در چارچوب معامله قرن در حال برجسته شدن است؛ چراکه بحرین بهعنوان یکی از کشورهای عربی قرار است میزبان نخستوزیر مغلوب اسرائیل باشد.
از سوی دیگر فعال شدن کانالهای سیاسی آمریکا برای برگزاری نشست بحرین و همچنین سکوت اعراب در نشست اخیر مکه در مورد فلسطین، گویای این است که سناریویی خطرناک در حال طرح شدن است. برای روشن شدن ابعاد آخرین تحولات مربوط به پرونده معامله قرن و نشست بحرین با «انیس نقاش»، تحلیلگر مسائل استراتژیک به گفتوگو پرداختیم که به شرح زیر از نظرتان میگذرد.
با توجه به اینکه در آستانه نشست بحرین قرار داریم و علاوه بر هماهنگیهای سیاسی، شاهد افزایش هجمههای رسانهای درمورد آن هستیم؛ دورنمای این نشست را چگونه برآورد میکنید؟
برای بررسی این موضوع باید کمی به عقب برگردیم. معتقدم که تمام آنچه درمورد فلسطین و رژیم صهیونیستی در حال رخ دادن است در گذشته و به انواع و اقسام مختلف اتفاق افتاده بود. ما شاهد قرارداد اسلو بودیم، اما خروجی آن مطلوب نبود و در ادامه بارها شاهد درگیری میان هستههای مقاومت فلسطین با ارتش اسرائیل بودهایم؛ از اینرو به وضوح میبینیم که این روند از گذشته وجود داشته و هماکنون به اشکال مختلف نمایان میشود. به یاد دارید که جنگ 33 روزه در لبنان و 22 روزه در سرزمینهای اشغالی چه فجایع انسانی به وجود آورد، اما درنهایت شاهد شکست اسرائیل بودیم. شکستی که هیچکدام از دولتهای همسو با تلآویو آن را باور نمیکردند؛ چراکه موازنه قدرت روی زمین و همچنین تلفات و خسارات آن باورنکردنی بود.
این مسائل را به این دلیل یادآوری کردم که متوجه شوید از گذشته تاکنون بحث درگیرهای سیاسی و نظامی وجود داشته اما مدل و شکل آن در بازههای زمانی خاص تغییر پیدا کرده است. با این حال آنچه در این میان خصوصاً از سال 2016 تا به امروز بسیار مهم است و اتفاقاً ستون فقرات وضعیت فعلی سرزمینهای اشغالی به حساب میآید، ورود «دونالد ترامپ» به کاخ سفید است. ما شاهد آن بودیم که در اواخر دوره ریاستجمهوری اوباما میان او و نتانیاهو درگیری لفظی و عملی به وجود آمد که اوج آن در سخنرانی بدون هماهنگی او در کنگره آمریکا بود که اتفاقاً اوباما هم نسبت به آن واکنش نشان داد. این نزاع سیاسی حتی به شورای امنیت هم کشیده شد و در آن زمان علیه اسرائیل قطعنامه صادر شد. حال، شما وضعیت فعلی را با آن دوران مقایسه کنید.
یعنی معتقد هستید که در زمان اوباما به اسرائیل کمتر توجه میشد؟
خیر، بههیچوجه. این تحلیل درست نیست که ما بگوییم جمهوریخواهان و دموکراتها درمورد روابط با اسرائیل دارای راهبرد مشخص هستند. باید بدانید که هر دو جناح اسرائیل را خط قرمز خود میدانند و راهبرد آنها با یکدیگر یکی است، اما مدل اجرای آن با هم فرق میکند. به عبارت دیگر مواجهه با اسرائیل و ارتباط با تلآویو از سوی دولتهای آمریکا یکی است؛ اما میزان چسبندگی آنها در زمان اجرای سیاستها، تا حدودی با هم تفاوت دارد. آنچه برای همه دنیا مشخص شده این است که ترامپ تماماً در اختیار اسرائیل است و به هر نحوی که شده میخواهد به دنیا بگوید که هر سناریویی که از نظر آنها غیرقابلاجرا نیست، او عملیاتی میکند. نمونه آن را میتوانید در انتقال سفارت آمریکا به قدس یا معامله قرن مشاهده کنید. ترامپ به دنبال ثبت نام خود در تاریخ بهعنوان حلکننده پروندههای غیرممکن در جهان است، اما تبعات آن را مدنظر نمیگیرد. اینکه اسرائیل به دنبال سیطره کامل بر سرزمینهای اشغالی باشد و مقاومت فلسطین هم ساکت بنشیند و فقط نگاه کند، موضوعی غیرقابلباور است! امروز با تمام سختیهایی که بر مردم فلسطین وارد شده آنها روحیه خوبی دارند و روز به روز به این نتیجه میرسند که باید در برابر اسرائیل و طرحهای همپیمانان منطقهای آن بایستند. نمونه این موضوع را باید در نشست بحرین که پرسش ابتدایی شما بود مشاهده کرد. تمام گروههای مقاومت فلسطین اعلام کردند که در این نشست حضور نخواهند داشت و تعداد زیادی از تجار عرب و فلسطینی هم در این نشست شرکت نخواهند کرد.
نشست بحرین و حضور داماد ترامپ در آن به همراه نتانیاهو در درجه اول ماور سیاسی و رسانهای به حساب میآید که بدون شک نتانیاهو سعی میکند در این نشست تا جایی که میتواند برای خود آبروی سیاسی کسب کند تا بتواند در انتخابات آینده حیات سیاسیاش را تثبیت کند
آنگونه که رسانههای آمریکا اعلام کردهاند قرار است جرد کوشنر (داماد و مشاور دونالد ترامپ) شخصاً در نشست بحرین حضور داشته باشد و در امتداد آن نمایندگان و حتی وزرای بسیاری از کشورهای عربی هم در منامه حضور خواهند داشت. این سطح از همگرایی میان اعراب و آمریکا را چگونه باید تحلیل کرد؟
ورود کوشنر به پرونده معامله قرن جای تعجب ندارد؛ او خودش یهودیالاصل و به آرمانهای اسرائیل پایبند است و ترامپ شخصاً او را مامور پیگیری این پرونده کرده است. اصل ماجرا این است که نشست بحرین، بهعنوان ورودی و آغاز معامله قرن برگزار میشود. اعراب، اسرائیل، آمریکا و برخی از متحدان اروپایی رژیم صهیونیستی بر این باورند که مشکل ملت فلسطین اقتصادی است و با حل و فصل این مشکل میتوان به راحتی معامله قرن را عملیاتی کرد. از این منظر نشست بحرین را باید یک خیانت و وارونه جلوه دادن مشکلات مردم فلسطین و سرپوش گذاشتن بر جنایات و سیاست اسرائیل دانست. طبیعی است که کوشنر هم نقش خود را در این زمینه ایفا میکند و آمدن او به بحرین یک مانور سیاسی و رسانهای تلقی میشود. در این مورد باید توجه کنیم که نشست بحرین به نوعی حاصل پیوند اعراب و اسرائیل به یکدیگر است، اما این موضوع کاملاً به صورت پنهان هماهنگ شده بود و حالا دو طرف در حال آشکارسازی آن هستند که موضوع تازهای به شمار نمیآید.
نظرتان در مورد سرمایهگذاریهای اقتصادی که قرار است در قالب نشست بحرین انجام شود، چیست؟
پیشتر ماهیت نشست بحرین را تشریح کردم، اما در مورد سرمایهگذاریها باید بگویم که این مساله یک سناریوی فریب به حساب میآید. اعراب، اسرائیل و آمریکا درصدد آن هستند تا به فلسطینیها بگویند در ازای دریافت پول، از حقوق اساسی خود بگذرید و عقبنشینی کنید. سوال ما این است که آیا شما میتوانید هویت و خاک خود را نادیده بگیرید؟ طبیعتاً پاسخ منفی است.
طی روزهای اخیر بنیامین نتانیاهو نتوانست اقدام به تشکیل کابینه کند و درنهایت قرار بر این شد تا در شهریورماه انتخابات مجدد برگزار شود. او تا چه حد برای پیروزی و تشکیل کابینه نیاز به مانور بر پرونده معامله قرن دارد؟
- برای پاسخ به این پرسش باید فضای داخلی اسرائیل را مورد بررسی قرار داد. در جامعه اسرائیل طیف حریدیها (یهودیان ارتدکس) فقط درس مذهبی میخوانند و پول میگیرند، اما هیچ خدمتی به رژیم صهیونیستی نمیکنند و این موضوع موجب ایجاد شکاف شده است. در مقابل طیف دیگر در ارتش هستند و در مقابله با مقاومت فلسطین تلفات میدهند و این مسائل موجب شکاف در جامعه اسرائیل شده است که بخشی از آن دلیل قطعی برای شکست نتانیاهو به حساب میآید. در امتداد آن شکاف امنیتی و نظامی از یک سو و شکاف میان مردم و حاکمیت از سوی دیگر، اسرائیل را با مشکلات داخلی روبرو کرده است.
پرونده معادله قرن را باید خروجی سیاست دولت ترامپ و نزدیک بودن او به نتانیاهو بدانیم، چراکه در زمان روسای جمهوری قبلی ایالات متحده هم این موضوع مطرح شده بود اما هیچکدام از آنها به دلیل تبعات منفی و هزینههای سیاسی و امنیتی دست به این ریسک بزرگ نزدند
از این منظر نتانیاهو میداند که تجمیع این مولفهها بههیچوجه برای او مصونیت نمیآورد و حتی ممکن است در آستانه انتخابات مجدد پروندههای قضایی او مجدد مفتوح شود که بدون تردید آینده سیاسی او زیر ذرهبین میرود. آمارها نشان میدهد که نظرسنجیها به نفع نتانیاهو نیست و او فریب مردم را در دستور کار قرار خواهد داد تا بتواند از بنبست سیاسی خارج شود. بنابراین نتانیاهو سعی میکند در گامهای بعدی اولاً بر غزه چیره شود و ثانیا به هر ترتیبی که شده با کسب موفقیت نسبی در نشست بحرین؛ افکار عمومی را به نفع خود هدایت و جذب کند. برخی اعتقاد دارند که او در این فاصله از اهرم معامله قرن هم استفاده خواهد کرد، اما جالب اینجاست که روزنامههای اسرائیل هم این طرح را غیرقابلاجرا میدانند.
دیدگاه تان را بنویسید