خاموشی ژان-ماری لوپن، رهبر راستگرایان فرانسه
راست افراطی؛ میراثی که در اروپا تکثیر شده است
حبیب حسینیفرد
روز سهشنبه ۱۸ دی رسانههای فرانسه از فوت ژان-ماری لوپن، چهره شاخص راست افراطی، در ۹۶سالگی خبر دادند. لوپن در سال ۱۹۷۲ حزب راست افراطی «جبهه ملی» را بنیان گذاشت و پنج بار هم در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرد.
او جلد اول خاطرات خود را سال ۲۰۱۸ با عنوان «پسر ملت» منتشر کرد؛ اشارهای نهتنها به مرگ زودهنگام پدرش که سال ۱۹۴۴ در گرماگرم جنگ جهانی دوم قایقش با یک مین آلمانی برخورد کرد، بلکه تأکیدی بر نگاه افراطگرایانهای که به مقوله ناسیونالیسم داشت.
او در این خاطرات از این مینویسد که در همان دوران جنگ جهانی دوم، بهخاطر بینظمیها از مدرسه کاتولیکی اخراج شد، اما مسئولان مدرسه چون نمیخواستند رودررو با او از اخراج سخن بگویند، به او گفتند «مادرت مرده است و تو باید به خانه بروی.» در خانه اما مادرش را زنده یافت و همین ماجرا قطع رابطه و نفرت او و مادرش از کلیسا را رقم زد.
لوپن در ۲۰ ژوئن ۱۹۲۸ در شهر ترینیتی-سور-مر در برتانی به دنیا آمد و در ۱۶سالگی با مرگ پدر به یتیم جنگی تبدیل شد. نقشه او برای انتقام مرگ پدرش از آلمانیها ناکام ماند. در خاطراتش نوشته است که گرچه فرصتی برای کشتن یک سرباز آلمانی پیش آمد، اما او دچار تپش قلب شد و پیش رفقایش اذعان کرد که «این کاره نیست».
با این همه، لوپن پس از جنگ به یکی از شاخصترین مدافعان اشغال نازیها و توجیهگر همکاری ژنرال پتن با اشغالگران تبدیل شد. پتن، فرمانده نظامی مشهور فرانسوی در جنگ جهانی اول، در زمان اشغال فرانسه توسط نازیها در جنگ جهانی دوم به همکاری با آنها رو آورد و زمامدار فرانسه اشغالی شد.
لوپن برای کماهمیت جلوه دادن جنایات نازیها در جنگ جهانی دوم نوشته است که کشته شدن ۷۶ هزار یهودی فرانسوی را هم میتوان از «جزئیات غیرانسانی» این جنگ تلقی کرد.
پس از جنگ جهانی دوم، او برای تحصیل حقوق به پایتخت رفت و با اخراج نمایندگان دانشجویی چپ از دانشکده حقوق، «مبارزه سیاسی»اش را آغاز کرد؛ مبارزهای که بیشتر فیزیکی و توأم با دستبهیقه شدن بود تا با استدلال و مبتنی بر رقابت آرا و اندیشهها. در یکی از همین دستبهیقه شدنها، یک چشم لوپن بهشدت آسیب دید، این اما سبب نشد که او حتی در سنین بالا از تمایل به درگیری امتناع کند.
لوپن که از سال ۱۹۵۶ نماینده مجلس ملی فرانسه شد، در خاطرات خود برای تأکید بر تفکرات ملیگرایانه افراطیاش، با غرور از مخالفت با پیمان رم که مبنای تشکیل اتحادیه اروپا شد، سخن میگوید.
او سال ۱۹۷۲ «جبهه ملی» را با کهنهسربازان جنگ هند و چین و الجزایر بنیان گذاشت و آن را بهتدریج از یک گروه بینظم و فرقهای به یک تشکل سیاسی مبتنی بر فرماندهی فردی بدل کرد.
روزی که فرانسویها بینی خود را گرفتند و رأی دادند
ژان-ماری لوپن تا سال ۲۰۱۱ که از رهبری «جبهه ملی» کنار رفت و در جایگاه رهبر افتخاری و معنوی آن قرار گرفت، پنج بار در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرد. بهویژه شرکت او در انتخابات سال ۲۰۰۲ به کسب آرای بالایی انجامید و برای نخستینبار با کنار زدن نامزد سوسیالیستها، با ژاک شیراک، نامزد محافظهکاران، به دور دوم انتخابات راه یافت.
روزهای متمادی خیابانهای پاریس و شهرهای دیگر فرانسه صحنه تظاهرات اعتراضی علیه لوپن بود و نهایتاً با اتحاد انتخاباتی کمسابقه میان جناحهای مختلف چپ، میانه و راست فرانسه، شیراک پیروز انتخابات شد.
در همین کارزار، بسیاری از مردم که تصورش را نمیکردند روزی مجبور شوند بهخاطر ممانعت از پیروزی یک راست افراطی به یک نامزد راستگرا رأی بدهند، در اقدامی نمادین بینی خود را گرفتند و رأی خود را به صندوق انداختند.
طُرفه اینکه لوپن خوش داشت پیوسته منتقد و مخالف «بالاییها» و «الیت حاکم» بماند و چندان شوقی برای راهیابی به مدارج بالای قدرت نداشت، بهطوری که پس از شکست قاطع در انتخابات، تقریباً به نظر میرسید از بازگشت به نقش خود بهعنوان منتقد غیرقابل پیشبینی نهادهای حاکم، احساس راحتی کرده است.
سال ۲۰۱۱، لوپن سکان رهبری «جبهه ملی» را پس از سه دهه به کوچکترین دخترش، مارین لوپن، سپرد و خود در مقام رهبر معنوی حزب باقی ماند.
دختری که پدر را از حزب اخراج کرد
مارین لوپن بهتدریج کوشید ایدههای راست افراطی پدر را تاحدودی از پیشخوان حزب دور کند و از تشکل به ارثرسیده، مأوایی برای اقشاری فراتر از ناسیونالیستهای افراطی و واماندگان از قطار مدرنیزاسیون فرانسه بسازد. تلاش همچنین این بود که در سطح اروپا و خارج از آن، وجههای قابلقبولتر برای حزب ایجاد شود.
در همین راستا، اختلافات میان پدر و دختر بهتدریج بروز بیشتری یافت. در حالی که ژان-ماری لوپن در موضوع مهاجرت به فرانسه بهشدت سختگیر بود و با نخنما توصیف کردن اصلاح قوانین مهاجرتی، ممنوعیت کامل ورود مهاجران را دنبال میکرد، دخترش در پی «اصلاح قوانین مهاجرت» و سختتر کردن آن بود.
ژان-ماری لوپن در حالی درگذشت که ایدههای راست افراطی او، که زمانی در فرانسه غیرمتعارف و تکوتنها تلقی میشد، حالا در کل اروپا به گرایشی عمده بدل شده و احزاب مشابه به جزئی جداییناپذیر از صحنه سیاسی این قاره و فراتر از آن فراروییدهاند
مارین لوپن همچنین از نفی هولوکاست و یهودستیزی که پدرش چندین بار بهخاطر آن محکوم شده بود، فاصله گرفت و از سیاست نفی کامل مهاجرپذیری به اصلاح قوانین مهاجرت روی آورد؛ هرچند که مانند پدر، مدافع سرسخت «سنن و فرهنگ» فرانسه و مصون نگهداشتن آن از خطر مهاجران و روندهای جهانی شدن است.
پدر همچنین مدافع سرسخت احیای مجازات اعدام بود، ولی حزب تحت رهبری دختر چندان اصراری بر این امر ندارد. گشودن بیشتر درهای حزب به روی روشنفکران راستگرا نیز از ابتکارات مارین لوپن بوده است.
در سیاست خارجی، ژان-ماری لوپن مخالف سرسخت آمریکا بود؛ گرایشی که دختر هم کاملاً با آن بیگانه نیست و تا پیش از جنگ اوکراین، مناسبات حسنهای با کرملین و دستگاه پوتین داشت. بهرغم گرایش ضدآمریکایی لوپن پدر، در سال ۲۰۱۶ او ابایی نداشت از حمایت از دونالد ترامپ بگوید که اگر یک آمریکایی میبود، حتماً به ترامپ رأی میداد.
تلاش مارین لوپن برای فاصلهگیری از افکار و آرای پدر یا دستکم به پسله راندن این افکار، تا جایی پیش رفت که در سال ۲۰۱۵ حکم به اخراج پدر از حزب داد و سه سال بعد با تغییر نام «جبهه ملی» به «جنبش اجتماع ملی»، عملاً تلاش کرد گسست با میراث پدر را قطعیتر کند؛ هرچند که ایدههای اولیه حزب پدر همچنان کموبیش در حزب شاخصاند و بهویژه مرزبندی با اسلام، نهتنها با ورژن افراطی آن، در تشکل کنونی نیز جاری و ساری است.
حزبی متکی بر آرای اعتراضی؟
در شرایط تضعیف اهرمها و امکانات دولتهای ملی بهعنوان پیامدی از روندهای جهانی شدن و در همین راستا، ناتوانی احزاب متعارف در پاسخگویی به مطالبات متکثر جامعه، «تغییرات و اصلاحاتی» که عمدهترین تشکل راست افراطی در فرانسه در خود ایجاد کرده، محمل مناسبی برای کسب آرای اقشار بیشتری از جامعه شده است؛ به گونهای که حالا این تحلیل کمتر مصداق دارد که حزب بهارثماندۀ لوپن قدرتش صرفاً بر آرای اعتراضی استوار است.
گفته میشود که یک تغییر نسلی بزرگ در حزب لوپن صورت گرفته و ۸۰ درصد اعضای آن از زمان دستبهدست شدن رهبری به این حزب پیوستهاند.
مارین لوپن در انتخابات ریاستجمهوری در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۲۲ توانست همراه با امانوئل مکرون به دور دوم انتخابات راه یابد و احزاب محافظهکار و سوسیالیست، که پیوسته رقابت دور دوم به نام آنها رقم میخورد، عملاً از این صحنه حذف شوند.
برخلاف سال ۲۰۰۲ که تظاهرات علیه پیروزی پدر در دور اول انتخابات گسترده بود، این بار کمتر کسی در فرانسه دست به تظاهرات و اعتراض زد. در حال حاضر هم حزب «جنبش اجتماع ملی» وضعیت مناسبی در نظرسنجیها دارد و بعید تلقی نمیشود که در انتخابات سال ۲۰۲۷ کلید کاخ الیزه را از آن خود کند.
روز سهشنبه ۱۸ دی رسانههای فرانسه از فوت ژان-ماری لوپن، چهره شاخص راست افراطی، در ۹۶سالگی خبر دادند. لوپن در سال ۱۹۷۲ حزب راست افراطی «جبهه ملی» را بنیان گذاشت و پنج بار هم در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرد
میراثی که تکثیر شده است
ژان-ماری لوپن در حالی درگذشت که ایدههای راست افراطی او، که زمانی در فرانسه غیرمتعارف و تکوتنها تلقی میشد، حالا در کل اروپا به گرایشی عمده بدل شده و احزاب مشابه به جزئی جداییناپذیر از صحنه سیاسی این قاره و فراتر از آن فراروییدهاند.
در ایتالیا، حزب حاکم «برادران ایتالیا» (حزب نخستوزیر خانم جرجا ملونی) حزبی برآمده از افکار افراطی بنیتو موسولینی دیکتاتور دارای افکار فاشیستی ایتالیا در دوران جنگ جهانی دوم است که در ائتلافی با حزبی دارای افکار مشابه، زمام امور کشور را در دست دارد. در کشورهای اسکاندیناوی، احزاب راست پوپولیست یا بخشی از حکومت هستند یا دولتها بهطور غیرمستقیم مورد حمایت آنها قرار دارند.
در مجارستان و اسلواکی، احزاب پوپولیستی حاکماند که شاخصه آنها، مثل همه احزاب راست افراطی، زایلکردن تفکیک قوا، تضعیف یا لغو حقوق اقلیتها و زنان، محدودکردن رسانهها، بیگانهستیزی و مخالفت با قدرت نهادهای اتحادیه اروپا در بروکسل است. نظر و رابطه مثبت با کرملین و مخالفت با کمک به اوکراین در جنگ با روسیه نیز از شاخصهای دیگر اغلب این احزاب است.
یک روز پیش از اعلام فوت لوپن، اعلام شد که اتریش برای نخستین بار در تاریخ معاصر خود احتمالاً با دولتی روبهرو خواهد شد که در آن حزب راست افراطی «آزادی» دست بالا را خواهد داشت و رهبر این حزب به مقام صدراعظمی خواهد رسید. دو دهه پیش که این حزب بهعنوان عضو کوچک ائتلاف به دولت اتریش راه یافت، در این کشور هم اعتراضها گسترده بود. حالا اما کسب بالاترین قدرت اجرایی کشور توسط این حزب نیز با اعتراض چندانی روبهرو نیست.
در دو سه دهه گذشته، در قبال قدرتگیری راست افراطی، دو مشی در کل جهان غرب پیش رفته است:
یکی تلاش حداکثری، از جمله از طریق ائتلافهای غیرمتعارف میان احزاب چپ و راست، برای دور نگهداشتن این احزاب از ورود به مدارج بالای قدرت و همزمان تأسی احزاب متعارف به بخشی از برنامهها و شعارهای آنها؛
و دیگری ادغام این احزاب در ساختارهای قدرت، با این امید که از آنها در نظر مردم اسطورهزدایی شود و برای جامعه معلوم شود که شعارهای این احزاب امکان اجرایی شدن ندارد و لذا رأیشان کاهش یابد.
به نظر میرسد که هر دو رویکرد لزوماً به نتیجه مطلوب نینجامیدهاند و قدرتگیری راست پوپولیست همچنان رو به اوج است.
چه بحرانهای متعدد و پیاپی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ناشی از روندهای جهانی شدن و چه بحرانهای مرتبط یا غیرمرتبط با این ابربحران، مانند بحران مالی سال ۲۰۰۸، بحران یورو در سال ۲۰۱۱، بحران مهاجرت گسترده به اروپا ناشی از جنگ سوریه در سال ۲۰۱۵، شکست سیاست حضور نظامی و امنیتی در افغانستان و عراق، بحران کرونا و نهایتاً پیامدهای منفی جنگ اوکراین، همه و همه عملاً محملهایی برای رویگردانی از احزاب و سیاستمداران متعارف و اقبال به شعارها و احزابی در دو سوی اقیانوس شدهاند که با تحلیلهای قطبیگرا و شعارهای پوپولیستی به شکار آرا آمدهاند.
دیدگاه تان را بنویسید