رامین پرتو

سه سال از سقوط کابل و فرار محمد اشرف‌غنی، رئیس جمهوری پیشین افغانستان و بازگشت طالبان می گذرد و همچنان نظام بین‌الملل این جریان را به رسمیت نشناخته‌اند. مابقی کشورهای منطقه و همسایه افغانستان مانند روسیه، چین، ایران، هندف پاکستان و غیره هم یا این جریان حاکم بر کابل را حکومت سرپرست افغانستان می‌نامند یا آنها را گرداننده یک حکومت دوفاکتو می‌دانند. با تمام این تفاسیر آنچه که در شرایط کنونی به عنوان یک معظل اساسی سر راه طالبان قرار گرفته، مساله عدم رسمیت بخشی به این جریان در کابل است. 

در جدیدترین اتفاق، منابع دیپلماتیک در سازمان ملل تایید کردند که در جلسه کمیته اعتبارنامه‌های سازمان ملل در تاریخ ۲۰ نوامبر، درخواست طالبان برای اختصاص کرسی افغانستان به نماینده این گروه رد شده است. در این جلسه، اعتبارنامه‌های نمایندگان افغانستان، میانمار و لیبیا مورد بررسی قرار گرفت که پرونده افغانستان مجدداً منفی شد. گفته شده که اعضای کمیته اعتبارنامه‌ها شامل نمایندگانی از ایالات متحده آمریکا، چین و روسیه بودند. طبق پیشنهاد رئیس این کمیته، تصمیم‌گیری درباره اعتبارنامه نماینده افغانستان به تعویق افتاده و مقرر شده است که این موضوع در آینده، در یکی از نشست‌های هفتاد و هفتمین مجمع عمومی سازمان ملل بررسی شود.

این چهارمین بار است که سازمان ملل درخواست طالبان برای واگذاری کرسی افغانستان به نماینده این گروه را رد می‌کند و  این در حالیست که در حال حاضر، نصیراحمد فایق، نماینده دولت پیشین افغانستان، این کرسی را در اختیار دارد. از سوی دیگر وزارت امور خارجه طالبان پیش‌تر سهیل شاهین را به ‌عنوان نماینده خود در سازمان ملل معرفی کرده بود اما با این حال، سازمان ملل متحد همچنان او را به‌عنوان نماینده رسمی افغانستان به رسمیت نمی‌شناسد. 

در این راستا یک نکته بسیار مهم وجود دارد و آنهم ترکیب کمیته اعتبارنامه‌های سازمان ملل است. در این کمیته سه عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل یعنی ایالات متحده، چین و فدراسیون روسیه حضور دارند و به عنوان سه قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی مورد نظر هستند و همین موضوع شاید تضاد منافع را علنی کند. باید توجه شود که مسکو و پکن همین حالا روابط بسیار نزدیک و عمیقی با طالبان و افغانستان دارند. به عنوان مثال شرکت نفت چین از زمان به روی کار آمدن مجدد طالبان به سرعت وارد افغانستان شد و تمام مراحل و فرآیند استخراج نفت این کشور در ولایت سرپل را به عهده گرفته و تاکنون هم این روند ادامه دارد. 

از سوی دیگر باید متوجه بود که چینی‌ها اولین کسانی بودند که سفارت خود را در کابل افتتاح کردند؛ چراکه پکن در سایه عدم فعالیت سفارتخانه کشورهای اروپایی و شرقی در کابل، از این خلأ به نفع خود استفاده کردند و روابط سیاسی- اقتتصادی خود با طالبان را تعمیق بخشیدند و این روند تا جایی پیش رفته که بخش عمده‌ای از بازار افغانستان به صورت مستقیم در دستان چینی‌ها قرار دارد. این روند در مورد روسیه هم صادق است. روس‌ها که در زمان شوروی تجربه لشگرکشی به افغانستان را داشتند همین حالا به شدت اعتقاد دارند که افغانستان یکی از حلقه‌های امنیتی روسیه و یکی از نقاطی است که از سوی ان می‌توانند دستخوش تهدید واقع شوند و به همین دلیل به کابل نزدیک شده‌اند تا بتوانند منافع خود را از کابل کسب کنند. بر همین اساس اینکه چین و روسیه به تحویل کرسی افغانستان در سازمان ملل به طالبان رای منفی دادند نشان می‌دهد که در وهله اول مسکو و پکن نمی‌خواهند بر خلاف جریان حاکم بر نظام بین‌الملل، به طالبان رسمیت ببخشند و در وهله دوم با نگه داشتن افغانستان در این وضعیت می‌توانند منافع خود را کسب کنند و در غیاب غرب در افغانستان جای پای خود را محکم تر کنند. 

اینکه چین و روسیه به تحویل کرسی افغانستان در سازمان ملل به طالبان رای منفی دادند نشان می‌دهد که در وهله اول مسکو و پکن نمی‌خواهند بر خلاف جریان حاکم بر نظام بین‌الملل، به طالبان رسمیت ببخشند و در وهله دوم با نگه داشتن افغانستان در این وضعیت می‌توانند منافع خود را کسب کنند

آمریکای ترامپ و کابل

یکی از دلایل عدم اعطای کرسی افغانستان در سازمان ملل به طالبان را باید مخالفت امریکا دانست. ایالات متحده و به صورت کلی اروپایی‌ها اعتقاد دارند که طالبان طی سه سال گذشته هیچ تغییری در رفتار خود نداده است و این موضوع خصوصاً در زمینه زنان (تحصیل و اشتغال) و مسائل دیگر اعم از شراکت سایر اقوام و مذاهب در تشکیل حکومت فراگیر نه تنها بهتر نشده، بلکه جنبه رادیکال به خود گرفته و حتی کابل اعلام می‌کند که این سیاست کاملاض در همه زمینه‌ها مستقل است! به عنوان مثال مولوی عبدالکبیر، معاون سیاسی نخست وزیر طالبان طی نشست مردمی در ولایت غزنی بر سیاست مستقل و غیر وابسته نظام کنونی افغانستان تاکید کرد. وی در این نشست اظهار داشت که سیاست خارجی افغانستان بر اساس اصول متوازن و بدون تأثیرپذیری از هیچ کشوری پیش می‌رود و افزود که امارت اسلامی افغانستان همچنان به دنبال ایجاد روابط مثبت با کشورهای همسایه و فراتر از آن است و هدفش برقراری تعاملات دوجانبه و چندجانبه به نفع ثبات و امنیت منطقه است.

این اظهارات در حالی مطرح شده که حالا یک سوال بزرگ مطرح بوده و آنهم این است که دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور منتخب آمریکا که قرار است 20 ژانویه وارد کاخ‌سفید شود، چگونه می‌خواهد با طالبان و به صورت کلی افغانستان، دست و پنجه نرم کند و اساساً سیاست خارجی او در خصوص کابل چیست؟ 

در این راستا زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه پیشین آمریکا در صلح افغانستان اخیرا در اظهاراتی، انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا را «گشایشی برای اجرای کامل توافق دوحه» و حرکت به سمت «عادی‌سازی» دانست و این درحالیست که خود طالبان از ترامپ خواستار «فصل جدیدی» در روابط آمریکا و افغانستان شده‌ است. 

فارن پالسی در گزارشی با اشاره به همین مسئله می‌نویسد: «ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور میانجی توافقنامه دوحه بود؛ توافقی که زمینه را برای خروج تمامی نیروهای خارجی از افغانستان هموار ساخت. ترامپ اکنون در دومین دوره ریاست غیرمتوالی خود فرصت بی‌نظیری دارد تا اعتباری را با طالبان بسازد و بدین ترتیب از اشتباهات گذشته جلوگیری کند. ترامپ هم‌اکنون در بحبوحه افول تمرکز غرب، وارث روابط تقریبا بن‌بست ایالات متحده با طالبان خواهد شد». این نشریه آمریکایی می‌افزاید: «در حالیکه همسایگان افغانستان اساسا به سمت به رسمیت شناختن دوفاکتو طالبان حرکت می‌کنند، اخیرا بسته شدن سفارتخانه‌های افغانستان در اروپا و حذف بی‌سروصدای نمایندگی ویژه آمریکا در امور افغانستان نشان‌دهنده افزایش فاصله دیپلماتیک بین کابل و غرب است؛ امری که اهمیت به‌رسمیت شناخته شدن را برای طالبان کاهش داده و یکی از اهرم‌های کلیدی غرب را از بین برده است». 

استراتژی غرب برای به رسمیت نشناختن طالبان دیگر ابزار موثری به‌شمار نمی‌رود و وعده واهی برای به ‌رسمیت شناختن طالبان راه معناداری را در راستای تحت فشار گذاشتن آنها ایجاد نمی‌کند، بلکه مردم افغانستان را در بن‌بستی طولانی قرار می‌دهد

فارن پالسی با اشاره به منافع کلیدی غرب در افغانستان می‌نویسد: «ایالات متحده و شرکای اروپایی آن در افغانستان چهار منفعت کلیدی دارند: مبارزه با تروریسم، مبارزه با مواد مخدر، کنترل مهاجرت و بازگشت امن زندانیان تحت کنترل طالبان؛ مواردی که پیشبرد همه آنها مملو از چالش است و پیچیده‌تر کردن مسائل پنجمین نگرانی محسوب می‌شود. در این میان، آمریکا یک تعهد اخلاقی نیز در خصوص حفظ دستاوردهای ۲۰ ساله ناتو در افغانستان دارد و لازم به ذکر است که ترویج حقوق بشر هرگز هدف اصلی مداخله ایالات متحده نبوده است». 

این نشریه با اشاره به توقعات طالبان اعلام کرد: «گذاشتن احترام و اعطای مشروعیت مانند به رسمیت شناختن رسمی نیست. طالبان از اواخر دهه ۱۹۹۰ به دنبال این بوده که در عرصه بین‌المللی به‌رسمیت شناخته شود و یک کرسی در سازمان ملل داشته باشد اما مهم‌تر از این مسئله، آنها به دنبال احترام نیز هستند. امروزه بسیاری از رهبران ارشد طالبان سال‌ها را در خارج از کشور زندگی کرده‌اند و درک قوی‌تری از دیپلماسی نسبت به دهه ۱۹۹۰ دارند. برای طالبان، تعامل دوفاکتو و نمایش احترام دیپلماتیک بسیار مهم‌تر از مشروعیت قانونی بین‌المللی است». 

این در حالیست که دولت بایدن تاکنون در به ‌رسمیت شناختن طالبان خودداری کرده و به اجماع بین‌المللی نرسیده است و اتفاقا به همین دلیل از آن به‌عنوان اهرم و ابزار چانه‌زنی استفاده می‌کند. با این حال، از آنجایی که بازیگران منطقه‌ای سیاست واقعی را مقدم بر ایدئولوژی می‌دانند، استراتژی غرب برای به رسمیت نشناختن دیگر ابزار موثری به‌شمار نمی‌رود. از همه مهم‌تر، وعده واهی برای به ‌رسمیت شناختن طالبان راه معناداری را در راستای تحت فشار گذاشتن آنها ایجاد نمی‌کند، برعکس مردم افغانستان را در بن‌بستی طولانی قرار می‌دهد.