سینا سبزیان

اعلام خبر اینکه دکتر هی جیانکوی دانشمند چینی از تکنیک اصلاح ژن موسوم به کریسپر به منظور مهندسی اولین نوزادان اصلاح شده ژنتیکی بهره گرفته است، توفانی از اعتراضات را بر انگیخت. هرچند  او عنوان کرد این اقدام را برای کمک به خانواده‌هایی انجام داده است که با بیماری‌های ژنتیکی دست و پنجه نرم می‌کنند؛ اما دانشمندان سرتاسر جهان هشدار دادند که این آزمایش نه تنها دوقولوهایی را که مشمول این  فرایند می‌شوند و فرزندان آن‌ها را در معرض خطر قرار می‌دهد، بلکه کل گونه انسان را دچار مشکل می‌کند و بسیاری از اخلاق‌شناسان نیز با چنین موضوعی توافق کرده‌اند.

همزمان با انتشار این خبر، ایلان ماسک مخترع مشهور جهانی، اعلام کرد که یکی از شرکت‌های وی با نام نئورولینک، در حال برنامه‌ریزی برای نجات گونه انسان با تولید یک سخت‌افزار و کارگذاشتن آن در مغز انسان است. به گفته ماسک هدف از این پروژه دادن هوش فرای هوش طبیعی است. آنطور که ماسک مدعی است، بدون چنین تراشه‌ای، گونه ما نفرین شده است؛ در دنیای آتی روباتیک که الگوریتم‌ها برتر هستند، ما محدود می‌شویم و حتی اگر نجات یابیم، در مناطق حفاظت‌شده محدود خواهیم بود، سرزمین‌هایی رو به زوال، کمی بزرگ‌تر از قفس‌هایی که آخرین شامپانزه‌ها و گوریل‌های بزرگ، آخرین روزهای زندگی خود را در آن‌ها سپری کردند.

ماسک می‌گوید: اخیراً اعتقاد من به بشریت متزلزل شده است، با این حال همچنان طرفدار بشریت هستم.

اگر کاری که ماسک می‌کند، طرفداری از بشریت باشد، پس ضدبشر بودن به چه معناست؟ ماسک یک رویاپرداز برجسته است که چشم‌انداز وی برای شرکت علوم عصبی این است که الکترودهایی را به عصب‌های انسان در سطح مایکرو متصل کند، تا آسیب‌هایی همچون زوال عقل و از کار افتادگی اندام را 

درمان کند. اما فاصله زیادی بین درمان آسیب‌های نخاعی با گذاشتن الکترودهایی در مغز و تراشه‌های هوش مصنوی برای بهبود کارایی هوش بشری آنطور که ماسک به عنوان هدف نئورولینک عنوان کرده است، وجود دارد؛ اولی برای بازیابی توان انسان آسیب دیده و بازگرداندن کامل توانایی‌های حرکتی است و دومی طبیعت انسان را در معرض تغییر قرار می‌دهد، حداقل طبیعتی که برای هزاران سال به عنوان عضو جدایی‌ناپذیر جهان پذیرفته شده است.

مذاهب یگانه پرستی بزرگ جهان: اسلام، مسیحیت و یهودیت، همه بر یک مسئله واحد در مورد انسان تأکید دارند: داستانی که در مورد اولین نسل تمامی انسان‌ها عنوان می‌شود؛ آدم و حوا که در کنار درخت جادویی در باغی با ماری صحبت می‌کنند. برای بسیاری (که البته نه همه انسان‌ها) شاید این داستان با علوم کنونی انسان تطابق نداشته باشد؛ اما باور موضوع از سوی مردم منجر شده که این ماجرا همچنان نسل به نسل منتقل شود؛ این ماجرای هبوط بر یک موضوع تمرکز دارد: آزادی انسان، حتی آزادی برای انتخاب‌های بد.

خیلی از تحلیل‌گران این موضوع را زیر سوال می‌برند که چرا خدا انسان را از خوردن میوه ممنوعه منع نکرد و چرا دور درخت حصار نکشید و اصلا اینکه چرا قدرت درک انسان را بالا نبرد؛ اما اصل داستان همین است؛ اگر انسان محدود به خواسته‌های خدای خود بود ماهیت انسانی او چگونه می‌شد؟ دیگر بحث انتخاب مطرح نبود و انسانیت معنا نداشت. اگر خدا به ما قدرت داده که انتخاب کنیم، آیا ایلان ماسک حق دارد با گذاشتن تراشه‌ای در مغز ما انتخاب‌های ما را محدود و هدایت شده کند؟ حتی به فرض آنکه این فناوری ما را به سمت خوب هدایت کند نمی‌توان با آرزوی بهبود قدرت تصمیمات به چنین فناوری چشم دوخت.