اندیشمندان از پوپولیسم حاکم بر دنیا میگویند؛
جهان دیکتاتورهای کوچک
سیدمحمد میرزامحمدزاده
شاید از دید همه دوران رکود اقتصادی و مشکلات اقتصادی در همین حوالی به چشم بخورد، اما از لحاظ کارشناسان استبدادگرایی، دوران ما دوران اقتدار و رونق استبداد است. جاناتان ویلر، دانشمند سیاسی در دانشگاه نورث کارولینا در کپیتال هیل، که بیشتر دوران مطالعاتی خود را به خواستگاه شخصیتهای خودکامه پرداخته است میگوید: سیاستمدارانی که همواره دیگران را به بیگانههراسی موعظه میکنند، در رسانهها جار و جنجال راه میاندازند و خود را بالاتر از قانون قرار میدهند؛ در همین حال همگان را به رعایت نظم و قانون ملزم میدانند. ویلر که یکی از بسیار محققانی است که عقیده دارد صفات عمیق روانشناختی، کشش رأیدهندگان را به چنین رهبرانی توجیه میکند.
او تأکید میکند: این روزها مخاطبان بیشتر از گذشته به چنین ویژگیهایی استبدادگرایانهای چنگ میزنند.
آیا اینکه میلیونها نفر از طرفداران دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، خیلی راحت دنیا را بسیار متفاوت از چیزی میبینند که منتقدان وی به دنیا نگاه میکنند، مسئله عجیب و پیچیدهای است؟ ویلر میگوید: حس ترس و وحشت حاکم در سال 2018 بسیار عادی و معمول بود.چرا که مردم دیگر آنطور که ما دنیا را میبینیم، به دنیا نگاه نمیکنند. مردم متوجه شکاف عمیق بین جامعه شدهاند و به دنبال توضیحی هستند که این شکاف عمیق را برای خود ملموس کنند.
تحقیقات علمی اجتماعی اخیراً توجه ویژهای به موضوع شخصیتهای بالقوه طرفدار استبداد رأیدهندگان جمهوریخواه داشتهاند. متیو مکویلیامز، یک مشاور سیاسی که رأیدهندگان انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 آمریکا را مورد مطالعه قرار داده است، میگوید: استحکام انتخاباتی ترامپ و قدرت پایدارش، بیشتر از همه عوامل، از تمایلات استبدادگرایی آمریکاییها نشأت گرفته بود.
اما یک شخصیت استبدادگرا به واقع چیست؟ با چه معیاری میتوان چنین شخصیتی را تشخیص داد؟
خیلی پیشتر از ظهور ترامپ، در طول حدود نیم قرن، دانشمندان جامعهشناسی، در تلاش بودند تا دریابند که چرا برخی افراد به ظاهر معمولی به سمت افراد مستبد تمایل پیدا میکنند. آنها روشهایی را برای دستیافتن به لایههای زیرین اقتصادی، مذهبی و دیگر عوامل اجتماعی ابداع کردند تا مجموعهای از غرایز سیاسی را درک کنند. برخی مواقع این تلاشها به سمت تقلیلگرایی خطرناک منحرف میشود، اما در مجموع احتمالاً به نتایجی میرسند.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، تئودور آدورنو، فیلسوف و پناهجوی آلمانی با دانشمندان اجتماعی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، به منظور تحقیق در مورد اینکه چرا مردم عادی از فاشیسم (ایدئولوژی ضد نژاد سامی یا یهود) حمایت کردند، همکاری کرد. آنها از پرسشنامهای با نام معیار- ف (ف بیانگر فاشیسم F-Scale) استفاده کردند و شخصیت کلی شرکتکنندگان را مورد بررسی قرار دادند؛ شخصیتهایی که بهطور بالقوه ضد دموکراتیک بودند.
کتاب هزار صفحهای نتایج این تحقیق با نام شخصیتهای استبدادگرا، که در سال 1950 منتشر شد، به این نتیجه رسید که افرادی که در پرسشنامه معیار – ف امتیاز بالاتری گرفتند، افرادی بودند که ضعیف شمرده میشدند و در حاشیه بودند. این افراد دچار انحرافات جنسی بودند و عاشق تئوریهای توطئه؛ همچنین خود را با رهبران استبدادگر همسو میکردند تا به گفته نویسنده، به منافع آنها کمک کنند و از این مسیر در قدرت آنها شریک شوند. برخی از نتایج این تحقیق بسیار جالب است. آدرونو و همکارانش با این تحقیق میتوانستند به راحتی دیدگاههای نژادپرستانه حامیان ترامپ را توضیح دهند.
برخی منتقدان بر این باور بودند که معیار – ف منجر به اختلاط فاشیسم با محافظهکاری شده است. برخی هم گمانهزنیهای روانکاوی در مورد ریشههای ناخودآگاه دوران کودکی استبدادگرایی را در این مطالعات غیرممکن بر شمردند. (مولفان کتاب عنوان کرده بودند که برای این تحقیق به شدت به فروید تکیه کرده بودند و بیشتر شرکتکنندگان در تحقیق دارای پدرانی منکوبگر بودند.)
دغدغه این محققان در مورد دوران کودکی و آرزوها و ترسهای اولیه و غیرمنطقی آن دوران، مطالعات اقتدارگرایی بعدی را هم تحت تأثیر خود گذاشت.
محققان میپرسند: آیا اینکه میلیونها نفر از طرفداران دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، خیلی راحت دنیا را بسیار متفاوت از چیزی میبینند که منتقدان وی به دنیا نگاه میکنند، مسئله عجیب و پیچیدهای است؟
حالا طرفداران ترامپ آیا راضی میشوند که روی مبل روانپزشک بشینند؟ آلن استروس، از آن تیپ رأیدهندگان معمولی نیست که ترامپ را انتخاب کرد. او یک شاعر کاتولیک عجیب و غریب و محقق ادبیات قرون وسطی است، کسی که در نیو اسکول نیویورک سیتی تدریس میکند. او به ترامپ رأی داد چرا که سیاستهای اقتصادی دموکراتها با شکست مواجه شد، با این حال ابعاد روانشناختی رأی او، خودش را شگفتزده کرد. او میگوید: بعد از خواندن تحلیلهای مرتبط با فروید، و 10 سال درمان هنوز نتوانستم از خودم این سوال را نکنم که چنین تصمیمی (رأی دادن به ترامپ) چه ربطی به روانشناسی من دارد.
او مقالهای نیمه طنز و نیمه جدی در مورد روابط پیچیده خود با پدرش که عضو اتحادیه کارگران در پنسیلوانیا است نوشت: تجارت آزاد جهانی کارگران آمریکایی را به حال خود رها کرده است و ما را وادار کرده که به دنبال یک رهبر مرد قوی، یک مرد واقعی، باشیم. ترامپ دقیقاً آنچه که ناخودآگاه ناخوشایند من میخواهد، به ارمغان میآورد.
استروس تأکید میکند که روانشناسیزه کردن مسائل از سوی محققان همواره از رنج واقعی مردم چشمپوشی میکند. او میگوید: من در آپالاشیا بزرگ شدهام و مردم این منطقه را به خوبی میشناسم. من عاشق این مردم هستم، اتفاقاتی که در چند دهه اخیر بر سر مردم این منطقه آمده است را دیدهام؛ خودم جز طبقه کارگر هستم و حس میکنم دموکراتها چندینبار از پشت به این قشر ضربه زدهاند. حالا من در نیویورک و به شیوهای زندگی میکنم که شاید مورد تأیید همسایگانم نباشد، اما از نظر من اینکه مردم اینجا در مورد مردم شهرستان دچار سوءتفاهم میشوند و آنها را قضاوت میکنند، آزاردهنده است.
آیا محققان آسیبشناسی قضاوت میکنند یا در حال بررسی محرکهای غیرمنطقی هستند که رفتار آمریکاییها را توضیح میدهد؛ اینکه برخی از آنها ترامپ را گوشبر طبقه کارگر میدانند و برخی دیگر وی را ناجی این طبقه میشناسند.
دانشمندان سیاسی غالباً شخصیت استبدادگرا را غیر مرتبط با گذشته افراد میدانند؛ اما برخی همچنان حدس میزنند که رأی جمهوریخواه آمریکا بیارتباط با روابط این افراد با پدرانشان نیست (همانطور که شخصیت ترامپ با پدر خود بیگانه نیست). احتمالاً رایجترین شیوه مطالعه استبدادگرایی سرنخهای خود را از انگیزههای معیار فروید میگیرد. اطاعت و احترام به اقتدار مهمترین فضایلی هستند که کودکان باید یاد بگیرند.
یک مشاور سیاسی که رأیدهندگان انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 آمریکا را مورد مطالعه قرار داده است، میگوید: استحکام انتخاباتی ترامپ و قدرت پایدارش، بیشتر از همه عوامل، از تمایلات استبدادگرایی آمریکاییها نشأت گرفته بود
محققان امروزه اغلب با سوالاتی در مورد خصوصیات ترجیحی به استبدادگرایی درون کودکان پی میبرند: ترجیح میدهید که کودکتان مستقل باشد یا به بزرگترها احترام بگذارد. کنجکاو باشد یا رفتار خوبی داشته باشد؟ خود متکی باشد یا تابع؟ خوش رفتار باشد یا محتاط باشد؟
ویلر میگوید: پاسخ معمول مردم این است: من هر دو را میخواهم. هم کنجکاو باشد و هم نمیخواهم در رستوران غذا را به اینطرف و آنطرف پرت کند. حقیقت به واقع پیچیدهتر از چیزی است که ما بتوانیم از دادههای یک تحقیق بیرون بکشیم. شاید این سوالات ما را به صورت متخصصانه به خلق و خوی سیاسی افراد نرساند، با این حال پرورش کودکان شما شاید پیشزمینه سیاسی نداشته باشد، اما مواضع فرهنگی شما بر چنین موضوعی اثر میگذارد.
پرسشنامههایی که از سوی شهروندان آفریقایی- آمریکایی پر شده بود، حاکی از استبدادگرایی بیشتر آنها نسبت به سفیدپوستان بود؛ این نتیجه محققان را بر آن داشت تا چیزی را که واضح است عنوان کنند: برخوردهای خانوادهها در پرورش کودکان، از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است، و طی قرنها آفریقایی- آمریکاییها نتایج ظلمهای سیاسی و اجتماعی را علیه خود دیدهاند به طوری که به سختی میتوان آنها را متقاعد کرد از این رفتار ناراحت نباشند و اصلاً مهم نیست که آنها برای پرورش کودکان خود به این موضوع فکر کنند. تست خصیصههای کودک از طرفی، وسیلهای برای تشخیص افراد سفید پوستی است که در مورد افول جایگاه و نگران قدرت خود هستند.
بنابراین اینکه نتیجه بگیریم انتخاب یک رهبر دیکتاتور و استبدادگر ریشه در گذشته و فرهنگ افراد دارد اصلاً بعید و دور از ذهن نیست. اینکه مردم افرادی همچون ترامپ را انتخاب میکنند نه نتیجه عدم شناخت از وی و نه نتیجه دروغهای ترامپ است، بلکه این افراد با آگاهی و با علم به اینکه ترامپ چه کسی است و چه اهداف و برنامههایی دارد به او رأی میدهند.
دیدگاه تان را بنویسید