آنچه جلیقه زردها بر سر اتحادیه اروپا میآورند
بحران ماکرون؛ بحران اروپا
سینا سبزیان
ناتالی نوگیرید ستون نویس روزنامه انگلیسی گاردین در مطلبی ضمن دفاع از امانوئل ماکرون رئیسجمهور فرانسه، بحران بوجود آمده در این کشور را برای اروپا حساس خواند و از لزوم کمک دیگر رهبران را به وی یاد کرد. در مطلب او با عنوان «بحران ماکرون، خطری برای اروپا» میخوانیم:
به خاطر اروپا، امانوئل ماکرون به کمک نیاز دارد، نه غرور و تکبر ما. رئیسجمهور اصلاحگر که وعده رنسانس اروپا را داده است، حالا خود را در میان کشمکش کشوری مییابد که در حال تبدیل شدن دوباره به بیمار اروپایی است. وقتی آخر هفته گذشته خبر رسید که شورشیان، صورت مجسمه ماریان، در طاق پیروزی خیابان شانزهلیزه را، که نمادی از جمهوری فرانسه است، تخریب کردند، لحظات تلخی در ذهن همه شکل گرفت. تنها سه هفته پیش از آن، رهبران جهان به همراه ماکرون برای بزرگداشت یادمان پایان جنگ جهانی اول در همین نقطه گرد آمده بودند. اگر «احساسات غمانگیزی» که ماکرون بارها در مورد آنها هشدار داده است، در فرانسه تلنبار شود، کل قاره از آن متأثر میشوند و نه فقط دوران کاری یک مرد.
افراطیان در سرتاسر اروپا در مواجهه با افزایش تنشهای جلیقه زردها در مقابل ماکرون، با شادی و خوشحالی از آن یاد میکنند. از تندروهای طرفدار برگزیت در بریتانیا گرفته (از هر دو جناح چپ و راست) تا متیو سالوینی، مرد قدرتمند راست افراطی ایتالیا و پروپاگاندای ولادیمیر پوتین که لازم به ذکر نیست، احساس لذتشان قابل تردید نیست. غرق شدن و ویرانی دموکراسی لیبرال چیزی است که آنها به شدت دنبال میکنند. چیزی که تندروها به دنبال آن هستند، رهبری سیاسی اروپا در انتخابات بعدی مجلس اتحادیه اروپا است. حوادث فرانسه برای آنها بهانه است و آنها هدفی فرای مرزهای یک کشور را دنبال میکنند.
هنوز مدت زیادی نگذشته است که ماکرون خود را، دشمن قسم خورده سالوینی و ویکتور اوربان مجارستانی مطرح کرد، رهبرانی که شاخصه اصلی سیاستهایشان، مهاجران و مخالفان سیاسی و حاکمیت قانون را هدف قرار داده است. ماکرون ضعیف شده و در حالت تدافعی قرار گرفته و بدتر از آن، تنها مانده است.
صحنههای این دو هفته اخیر فرانسه، برای برخی شاید احیاگر، شورشهای ماه می سال 1968 میلادی باشد، جنبش دانشجویی- کارگری که تأثیر آن کمتر از انقلاب نبود؛ اما بیشتر از آن، شورشهای اخیر یاد آور حوادث ششم فوریه 1934 (هفدهم بهمن 1312) است؛ در آن روز گروههایی از راستگرایان افراطی ناسیونالیست، در خیابانهای پایتخت فرانسه به راهپیمایی پرداختند و درگیریهای خشونتآمیز با پلیس 15 کشته برجای گذاشت. حوادث آن روز برای نسل راست افراطی آن دوره فرانسه، یک افسانه بنیادین به شمار میرود.
به طور حتم ماکرون اشتباهاتی داشته است. بیشتر معترضان حق دارند، اگرچه آن را با هرج و مرج بروز میدهند. آنها خود را ملت دیده نشدهای تصور میکنند که از سوی خود برتر بینان پاریسی تحقیر شدهاند و حالا خود را با جلیقههای فلوروسنت برجسته کردهاند تا دیده شوند. افکار عمومی همراه آنها است.
یکی از سخنورترین این افراد، اینگرید لواساسیر، یک پرستار جوان مجرد و مادر دو فرزند از شهر نرماندی است. هفته گذشته او در تلوزیون به طور مستقل از تلاش خود برای پایان این حوادث سخن گفت و حس خود نسبت به بیعدالتی عمیق را بیان کرد. او با نرمی گفت: برخی مردم از مسدودیت خیابان از سوی ما معترضان شکایت دارند، در حالی که وقتی برای رفتن به اقامتگاههای اسکی در ترافیک گیر میافتند، از چیزی شکایت نمیکنند.
اما بحران کنونی فرانسه جنبه برجستهتری هم دارد که جنبه شیطانی آن است و کریستوف شلونسه یکی دیگر از سخنگویان دیگر جلیقه زردها تجسم این منظر است. او که آهنگری از جنوب منطقه وکلوز فرانسه است، به طور آشکار مخالف مسلمانان و خواستار استقرار یک دولت نظامی است. او در این باره گفت: من خواستار چنین دولتی هستم چرا که ما به یک فرمانده، یک ژنرال و یک دست قدرتمند نیاز داریم. راستهای افراطی فرانسه از جمله جنبش اقدام فرانسه نیز در تلاش برای احیای دوباره در این شلوغیها هستند.
خبر تعلیق افزایش مالیات حاملان انرژی فرانسه از سوی دولت نیز اقدام کوچک و دیر هنگامی بود. خشم مردم فرانسه سه برابر شده است. ترس از دست رفتن قدرت و شأن فرانسه وجود دارد، همچنان که ترس از تأثیر اقتصادی جهانیسازی و نیز ترس از دست دادن هویت ملی. این کشور همچنین از قصورات داخلی رنج میبرد که یک رئیسجمهور به تنهایی نمیتواند تنها در هشت ماه از پس آنها بر آید.
کل گروههای اجتماعی حس میکنند از یکدیگر ضربه خوردهاند و در مقابل هم قرارگرفتهاند. جوانان در مقابل پیرها، بیکارها در مقابل مستخدمین، دهاتیها در مقابل شهریها، بیسوادها در مقابل تحصیلکردهها. چنین شکافهایی در بیشتر کشورها وجود دارد، اما در فرانسه به دلیل باور تساوی تاریخی که در اذهان عمومی وجود دارد، یک بعد ذاتی گرفته است. بیشتر مردم فرانسه بر این باورند که آنچه آنها حق دارند داشته باشند، در واقعیت نگنجیده است.
در سال 2017، زمانی که ماکرون رئیسجمهور شد، وعده انقلاب داد (این وعده حتی عنوان کتاب کمپین انتخابی وی هم شد) تا به نیازهای داخلی برای احیای شأن فرانسه پاسخ دهد؛ حالا رئیسجمهور فلج شده است و به زودی شاهد خواندن فاتحه برنامههای اتحادیه او خواهیم بود. همچنان که مرکل ضعیف شده نتوانست به ماکرون در احیای اتحادیه کمک کند، حالا ماکرون تعضیف شده زمینه را برای تندروها و پوپولیستها در سرتاسر قاره فراهم میکند. امثال اوربان و سالوینی منتظر سقوط ماکرون هستند. اگر ما راهکاری پیدا نکنیم، انتخابات اتحادیه در فرانسه به فرصتی برای رفراندوم علیه ماکرون بدل میشود. آرزوی سقوط برای ماکرون در واقع همچون آرزوی خارج شدن قطار از ریل برای جایگزینی واگنهای کهنه است. مشکلات اجتماعی در فرانسه حقیقی هستند و باید رفع شوند، اما کسانی که به دنبال بهره بردن از این خشونتهای خیابانی هستند، به دنبال تهدید کل اتحادیه میگردند.
چند سال قبل، جنبشهای ضد حکومت ایتالیا، منجر به شکلگیری جنبش راستافراطی پنج ستاره شد، نتیجه آن چه بود؟ امروز ایتالیا در چنگال تندروهای راست است. جنبشهای فرانسه نیز، نتیجهای بهتر از آن به دنبال ندارد؛ ممکن است این جنبشها به مرگ طرحهای اتحادیه دموکراتیک منجر شود یا عدالت اجتماعی بدون فرانسه دموکراتیک برای اتحادیه. صورت مجسمه ماریان باید که بازسازی شود.
دیدگاه تان را بنویسید