جنگ اوکراین تکرار تاریخ است؛
تشدید کلاسیک تنشها در اروپا
مریم علامهزاده
گاردین در مطلبی با عنوان «برگزیت را رها کنید؛ جنگ اوکراین بزرگترین تهدید علیه اروپا است» به تنشهای رو به فزونی در اروپا اشاره میکند و اروپایی که فکری برای آن ندارد. در ادامه این مطلب را میخوانیم.
در حالی که پارلمان انگلیس در حال نقنق کردن است، اروپا دارد میسوزد، یا حداقل جرقههایش به شعله تبدیل میشود. تاریخ نمیتوانست از این واضحتر باشد. انحراف منازعات روسیه- اوکراین به سمت دریای آزوف، به طور دقیق نوعی از تشدید تنشهایی است که پیش از فجایع گذشته اروپا اتفاق میافتاد؛ یک ابرقدرت، ضعیفتر از خود را با تحقیر، تهدید میکند؛ ضعیفتر با امید اینکه دوستان وی حمایتش کنند، دست به خشونت میزند، او انتظار کمکهای دیپلماتیک، اقتصادی و بعد نظامی دارد.
چهار سال بود که اوکراین تبعیت از قانون مصلحتاندیشی قدیمی که میگفت اگر مرز مشترک با یک قدرت دیکتاتور دارید، به شدت با احتیاط رفتار کنید را کنار گذاشته بود. طنازیهای ضد کمونیستهای کیو با ناتو که با تشویق ایالات متحده آمریکا صورت میگرفت، درست در زمانی به وقوع پیوست که گرجستان هم برای ناتو دلربایی میکرد و کشورهای حوزه بالتیک هم به ناتو پیوسته بودند. پوتین با تکرار حرفهای یلتسین، نخستین رئیسجمهور روسیه، تأکید کرد که این اقدام اوکراین به معنای تهدید مستقیم علیه امنیت کشور روسیه است. وقتی اوکراین یک رهبر طرفدار غرب را در انتخابات سال 2014 برگزید، مسکو از اغتشاشات استانهای شرقی روس زبان اوکراین حمایت کرد. اقدامی که بعد با تهاجم به کریمه اوکراین دنبال شد و حالا به نوک دماغ بندرگاههای شرقی اوکراین رسیده است. 10 هزار اوکراینی تا همین الان در این جنگ خاموش جان دادهاند. این یک تشدید تنشها از نوع کلاسیک است.
پترو پروشنکو، رئیسجمهور اوکراین در حالی که با شکست در انتخابات پیش رو مواجه است، متهم به بیخیالی به اوضاع شده است. روز یکشنبه (چهارم آذر ماه)، وی درخواست کرد که متحدان اوکراین، در مقابل روسیه، در کنار این کشور بمانند؛ اما اینکه متحدان چه کسانی هستند یا اینکه چه کاری باید انجام دهند را مشخص نکرد. بعد از تهاجم به کریمه، یک سری تحریمهای تجاری، مالی و مسافرتی علیه مسکو از سوی قدرتهای غربی اعمال شد؛ اما مثل همیشه، چنین سلاحهای در ظاهر قدرتمند، تأثیری فراتر از تبعات برای مردم نداشت.
این تحریمها فقط پوتین را بیشتر در قدرتش متمرکز و به دوستانش نزدیک کرد. این دوستان وی را تشویق کردند که به موذیگریهای خود بیشتر از پیش، در حمایت از اقلیتهای روس در استانهای مرزی اوکراین و دخالت سایبری در انتخاباتهای غرب ادامه دهد. این تئوری که فقیر ساختن پوتین، او را مجاب میکند که از تصمیم برای بازگرداندن غرور روسیه آنطور که خودش بیان میکند، دست بردارد یک تئوری پوچ بود. دیکتاتوری عاشق فقر است. این تحریمها به طور صرف، به سوخت افاضات گاه و بیگاه سال گذشته ترامپ مبنی بر منسوخ بودن ناتو بدل شد.
چیزی که بسیار برجسته به نظر میرسد این است که اروپا هیچ مجمعی برای به بحث گذاشتن این تشدید تنشها ندارد تا در آن به بحث و یافتن راهحل احتمالی بپردازد. پایان جنگ سرد هیچ اصلاحیه را در کنفرانسهای یالتا یا پوتسدام به دنبال نداشت. هیچ توافق جدیدی با روسیه در کار نبود. محاصره نظامی روسیه از سوی ناتو آنقدر بیمعنا بود که حتی لندن از کارچاقکنها و مفسدان اقتصادی روس نیز استقبال کرد.
تاریخ همچنان رسیدگی به روسیه مغموم شکست خورده دهه 1990 را به یاد دارد. همچنان که رسیدگی به آلمان پس از 1918 را. شرق اروپا حالا یک بمب ساعتی رقابت پوپولیسم است، بمبی از جنس پوتینی که تنها خشونت را میفهمد، متحدانی غیرقابل اعتماد و وعدههای نصفه و نیمه حفاظت. هیچ رهبری نیست، هیچ ناظری نیست، هیچ ضمانت قابل اعتمادی برای صلح نیست. تنها چیز قابل لمس، هرج و مرج است.
دیدگاه تان را بنویسید