پاکستان مدعی تغییر رفتار اسلامآباد و بازیگر این روزهای افغانستان شد؛
فریبکاری برای عبور ایمن از دوگانگی طالبان
فرشاد گلزاری
از زمانی که جو بایدن، رئیسجمهوری ایالات متحده اعلام کرد که این کشور بنا دارد تا سپتامبر 2021 تمام سربازانش را از افغانستان خارج کند، اتفاقاتی دراین کشور بروز و ظهور کرد که نه تنها نشان داد واشنگتن هیچ اهمیتی برای همسایه شرقی ایران قائل نیست، بلکه به گواهِ اسناد و تحولاتی که ظرف یک ماه گذشته آن را مشاهده کردیم، آمریکاییها اساساً در حال طرحریزی سناریویی هستند که تاوان آن را باید کشورهای منطقه بدهند. همین چند روز پیش بود که جو بایدن در حاشیه سالروز استقلال آمریکا در پاسخ به خبرنگار آسوشیتدپرس موضعی را اتخاذ کرد که جهان را در فکر فرو برد. خبرنگار آسوشیتدپرس از بایدن پرسید که آمریکا چه برنامهای در مورد افغانستان دارد، و ساکن کاخسفید در کمال خونسردی اعلام کرد: «افغانستان دیگر مهم نیست». این موضع بایدن اگرچه موجب شد میلیونها نفر از شهروندان افغانستان یکباره از درون فرو بریزند، اما به خوبی نشان داد که واشنگتن پس از 20 سال حالا به دنبال آن است تا به هر طریقی که میتواند از طولانیترین جنگ تاریخ آمریکا بیرون بیاید. اینکه بایدن به دنبال پایان دادن به حضور دو دههای آمریکا در افغانستان است، موضوعی است که ریشه آن را باید در شعارهای انتخاباتیاش دنبال کرد؛ چراکه او در کمپین تبلیغاتی خود صریحا به تمام دنیا اعلام کرد که در صورت پیروزی در انتخابات سوم نوامبر 2021، نیروهای آمریکایی را به خانه برمیگرداند و این اتفاق حالا رخ داده است.
پاکستان در طول مذاکرات دوحه نه تنها تیم طالبان را رهبری میکرد، بلکه شخصی مانند ملا عبدالغنی برادر که حالا رئیس دفتر دوحه است را از فوقامنیتیترین زندان آی.اس.آی آزاد کرد تا در لباس مذاکرهکننده پای میز بنشیند
آنگونه که تحلیلگران ان.بی.سی نیوز در تحلیل اخیر خود نوشتهاند، آمریکا با خروج بیسر و صدا از افغانستان صرفاً به دنبال آن بود که حرف بایدن را عملیاتی کند تا او پس از گذشت شش ماه از آغاز به کار دولتش، یک پیروزی «صرفاً سیاسی» را در کارنامه خود ثبت و ضبط کند. اگر فرض را بر این بگذاریم که ایالات متحده در این پرونده پیروز میدان بوده است، باید بپذیریم که ساختار سیاسی – امنیتی آمریکا که متشکل از چهار پایه اصلی (پنتاگون، سازمان سیا، وزارت خارجه و کاخسفید) و یک پایه استراتژیک (وزارت خزانهداری) است، در فاز بعدی و به خصوص در پشت پرده به دنبال آن است تا بتواند در فاز نخست به کشورهایی مانند چین، ایران و روسیه هزینه تحمیل کند و در فاز دوم جایگزینی برای خود در افغانستان بیابد. در فاز اول بدون شک چین و روسیه در کنار ایران متحمل هزینههای امنیتی، سیاسی و حتی اقتصادی میشوند. در حوزه اقتصادی همین بس که آمریکاییها با خروج خود از افغانستان طرح یک کمربند – یک جاده چین را با چالشهای میدانی روبرو میکنند. در مورد روسیه هم شاهد آن هستیم که با پیشروی طالبان و تشنج در مرزهای افغانستان و جمهوریهای جداشده از شوروی سابق؛ مسکو مجبور شده تا نیروهای مشترک خود با این کشورها را به مرزهای افغانستان با تاجیکستان، قزاقستان، ترکمنستان و قرقیزستان اعزام کند که این به معنای تحمیل هزینه نظامی بر روسیه است. در مورد ایران هم بحث نزاع سیاسی تهران با مقامات کابل شروع شده و از سوی دیگر طالبان به دلیل سیال بودن رفتارش، تهدیدی برای مرزهای شرقی ایران به شمار میآید.
اسلامآباد معتقد بود که افغانستان بر اساس نزدیک بودن ایدئولوژی این کشور به پاکستان، به عنوان عمق استراتژیک معنا پیدا میکند و چندی بعد این پاکستانیها بودند که با همکاری و هماهنگی ایالات متحده طالبان را سر و شکل دادند
اسلامآباد این روزها در پوست خود نمیگنجد
با گذر از مباحثی که مطرح شد، یکی از بازیگرانی که این روزها سعی میکند خود را چندان فعال و خوشحال نشان ندهد، پاکستان است. بدون تردید هماکنون مقامات اسلامآباد با دیدن صحنههایی از سقوط شهرهای افغانستان و پیشروی طالبان، در پوست خود نمیگنجند؛ چراکه این کشور از سال 1947 میلادی که از هند جدا شد و اعلام استقلال کرد، به صورت کاملاً خزنده سعی کرد تا در افغانستان ریشه بدواند. مخاطبان شاید با خواندن این متون تعجب کنند یا آن را بزرگنمایی تلقی کنند اما یک حساب سرانگشتی به ما میفهماند که چرا پاکستان را باید مداخلهگر جدی و اثرگذار در افغانستان دانست. اولین اقدام که پاکستان پس از استقلال خود کرد این بود که سرویس اطلاعات خارجیاش با نام ISI (Inter Services Intelligence) را در سال 1948 میلادی راهاندازی کرد که زیرنظر ارتش این کشور فعالیت میکند. آنها معتقد بودند که افغانستان بر اساس نزدیک بودن ایدئولوژی این کشور به اسلامآباد، به عنوان عمق استراتژیک پاکستان معنا پیدا میکند و چندی بعد این پاکستانیها بودند که با همکاری و هماهنگی ایالات متحده طالبان را سر و شکل دادند. پاکستان در طول این سالها همواره در ارتباط مستقیم با طالبان بوده است. علاوه بر آموزشهای اعتقادی که کادر مرکزی طالبان در مدارس حقانی پیشاور دیدهاند، این کشور تا همین امروز و لحظه نگارش این گزارش، تامین تسلیحات، لجستیک و حتی اطلاعات میدانی طالبان را به عهده دارد. فارغ از این مساله اعضای خانواده بسیاری از مقامات طالبان در پاکستان تحصیل کردهاند و اتفاقاً در این کشور سکونت دارند. اینکه روز گذشته (دوشنبه) شیخ راشد، وزیر کشور پاکستان در گفتوگو با پایگاه خبری نیوز اعلام میکند که طالبان تغییر کرده و دیگر همانند گذشته نیست، موضوعی است که به خوبی نشان میدهد اسلامآباد نه تنها در رفتارش دچار پارادوکس شده، بلکه این کشور از حالا به دنبال طراحی نقشه راه جدید برای افغانستان است. دروغ دیگرِ وزیر کشور پاسکتان این است که او اعلام کرده ابتکار عمل مذاکرات با طالبان افغانستان نه فقط برای پاکستان بلکه برای تمام منطقه مهم است. این مواضع به این جهت با تحولات سیاسی و میدانی در تضاد است که اولاً طالبان با چراغ سبز پاکستان در حال فتح ولایات افغانستان است. ثانیا، پاکستان در تمام مدتی که مذاکرات دوحه میان طالبان و آمریکاییها در جریان بود نه تنها تیم طالبان و دفتر دوحه را از دور و به صورت پنهان رهبری میکرد، بلکه شخصی مانند ملا عبدالغنی برادر را که حالا رئیس دفتر دوحه است و قرارداد صلح با زلمی خلیلزاد را امضا کرد، با چراغ سبز واشنگتن از فوقامنیتیترین زندان آی.اس.آی آزاد کرد تا در لباس مذاکره کننده ارشد راهی دوحه و به تامین منافع اسلامآباد مشغول شود.
از سوی دیگر باید توجه داشت افرادی مانند ملاخیرالله خیرخواه و حدود 6 نفر دیگر که حالا در تیم مذاکراتی طالبان حضور دارند، با همکاری سرویس اطلاعاتی پاکستان در سال 2002 میلادی توسط نیروهای ویژه آمریکا در خاک افغانستان دستگیر و به گوانتانامو فرستاده شدند. در سال 2018 هم این افرادی که در گوانتانامو تحت بازجویی و شکنجه آمریکاییها بودند، به دستور سازمان سیا آزاد شدند و در پشت میز مذاکره با خلیلزاد نشستند. در تمام این مدت پاکستان نه تنها از این روند اطلاع داشت بلکه بخشی از این فرآیند را رهبری میکرد. حالا هم اسلامآباد مدعی تغییر رفتار جریانی است که دههها آن را تربیت و رهبری کرده است و اینجاست که پارادوکس و دودوزه بازی «پاکیها» عیان میشود.
دیدگاه تان را بنویسید