نگاهی به دلایل خروج احتمالی سودان از فهرست حامیان تروریسم توسط آمریکا
ایجاد بارانداز امن برای تلآویو!
فرشاد گلزاری
سال 2011 میلادی چندین کشور در قالب بهار عربی یا بیداری اسلامی صحنه تظاهرات و درگیریهای داخلی شدند. مردم از یک سو به دنبال اصلاح یا رِفُرم (Reform) در ساختار سیاسی و اجتماعی کشورهای خود بودند و از سوی دیگر جایگزینهای احتمالیِ حکومت وقت به دنبال آن بودند تا دولت را سرنگون و خودشان روی کار بیایند. طبیعی است که این جایگزینها برای آنکه بتوانند به سلامت بر صندلی ریاست جمهوری یا نخستوزیری بنشینند، به هیاهوی مردم و همراهی آنها تا نقطه پایانِ تصاحب قدرت نیاز دارند، اما مساله فقط این موضوع نیست. در سال 2011 میلادی شاهد آن بودیم که تونس، مصر، لیبی و یمن دستخوش این رِفُرم شدند؛ اما کمی بعد مشخص شد که این یک رِفُرم یا اصلاح نیست؛ بلکه همه چیز به خشونت کشیده شد و طیفبندیها به حدی گسترش پیدا کرد که ما شاهد وقوع انقلاب (Revolution) در این کشورها بودیم. به معنای خیلی ساده این انقلابها کسانی مانند حسنی مبارک در قاهره، زینالعابدین بن علی در تونس، معمر قذافی در طرابلس و علی عبدالله صالح در صنعا را به زیر کشید که بسیاری از مردم آنها را به عنوان یک دیکتاتور میشناختند، اما موضوع مهم چیز دیگری است. زمانی که مصر سقوط کرد و مُرسی روی کار آمد، علاوه بر عربستان، اسرائیل هم احساس خطر کرد و در نهایت طومار تنها رئیسجمهوری غیرنظامی مصر که در دامنِ اخوانالمسلمین بیرون آمده بود، پیچیده شد. جای او عبدالفتاح السیسی روی کار آمد و باز هم حکومت به نظامیان مصر رسید. در لیبی و یمن هم بسیاری از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای نگران اوضاع بودند اما تصمیم بر این شد که حکومت و ساختار سیاسی در این کشور به نظامیها داده نشود. به همین دلیل است که تاکنون لیبی و یمن درگیر جنگهای داخلی و تجاوزها کشورهای خارجی هستند. در تونس اما اوضاع تا حد زیادی فرق میکرد. تصمیمگیرندگان پشت پرده به این نتیجه رسیده بودند که تونس را نمیتوان همانند لیبی و یمن بلاتکلیف رها کرد یا حکومت آن را مانند مصر، به نظامیان بخشید. به همین دلیل شاهد بودیم که پس از فرار بنعلی به عربستان، تنها تهدید قدرتهای دخیل در تونس، جریانهای افراطی و رادیکال این کشور مانند شاخة مغربِ اسلامی سازمان القاعده بود که در نهایت اعضای آن با هماهنگی و شبکهسازی برای به اصطلاح جهاد به سوریه اعزام شدند. خروج این عناصر از تونس باعث شد تا دولتسازی توسط کشورهایی مانند بریتانیا و عربستان و حتی ایالات متحده در تونس انجام شود. نکته مهم در اینجا حفظِ «سودان» از تلاطم جریانهای سال 2011 است. در 17 ژانویه 2011 میلادی تظاهرات گستردهای در این کشور رخ داد و بخشی از معترضان خواهان برگزاری همهپرسی در مورد استقلال جنوب سودان شدند. اگرچه سودان جنوبی در سال ۲۰۱۱ و پس از یک دوره جنگ طولانی به استقلال رسید، اما سقوط عمرالبشیر در این کشور با سناریویی که عربستان آن را طراحی کرده بود، موضوع مهمتری است که خروجی آن بسیار پیچیده است. زمانی عمرالبشیر سقوط کرد و پشت قفسهای دادگاه قرار گرفت، همه حواسشان به انتقام جلب شد و این دقیقاً همان نقطهای بود که منافع قدرتهای بزرگ و کوچک در آن تامین میشود. توجه داشته باشید که تاریخ سودان در دورههای مختلف همواره با مداخلات خارجی عجین بوده است و متغیرهای خارجی بیش از عوامل داخلی در شکلدهی رویدادهای آن موثر بودهاند. سودان در دورهای، یکی از مناطق تحت نفوذ دولت عثمانی بود و عثمانیها از طریق مصر بر سودان اعمال حاکمیت میکرند. در سال ۱۸۹۹ میلادی، بریتانیا و مصر پس از مدتها کشمکش توافق کردند که سودان توسط یک فرماندار کل که توسط مصر و با تصویب بریتانیا منصوب میشود اداره شود. از سال ۱۹۲۴ تا زمان استقلال سودان، بریتانیا سیاست اداره سودان براساس دو سرزمین جدا از یکدیگر را دنبال کرد. از دیدگاه لندن، سودان سرزمینی متشکل از دو بخش شمالی و جنوبی که جدا از یکدیگر بود. سودان در سال ۱۹۵۶ به استقلال دست یافت و «اسماعیل الازهری» پس از تشکیل پارلمان به نخست وزیری سودان مستقل رسید. «جعفر نمیری» ۲۵ می ۱۹۶۹ با یک کودتا قدرت را در سودان بدست گرفت و عمرالبشیر ۳۰ ژوئن ۱۹۸۹ با یک کودتای بدون خونریزی جعفر نمیری را کنار گذاشت و در نهایت عمرالبشیر ۱۱ آوریل ۲۰۱۹، در پی تشدید اعتراضات مردمی از قدرت برکنار شد. این روند به خوبی نشان میدهد که سودان همیشه آبستن دخالت کشورها و یک نیروی خارجی بوده است؛ اما حالا کدام بازیگران، سودان را هدایت میکنند؟
تلآویو از سالهای گذشته در آفریقا نفوذ داشته اما حالا برای اینکه بتواند دامنه عادیسازی روابط و تعمیق نفوذش در میان کشورهای اسلامی - عربی را افزایش دهد، به دنبال آن است تا مدلی از مصر را در سودان روی کار بیاورد
سودان، بارانداز جدید غرب در آفریقا!
اینکه سودان جزئی از شمال آفریقا است یا به عنوان یک کشور حاضر در شاخ آفریقا از آن نام برده میشود، موضوع بحث ما نیست بلکه آنچه برای ما مهم است، نزدیک شدن کشورهای غربی به این کشور پس از سقوط عمرالبشیر و استقرار شورای عالی نظامی در این کشور است. اینکه چرا سودان به دست نظامیها افتاد موضوعی است که به خوبی نشان میدهد هرجا که غربیها در آن منافع 100 درصدی و مستقیم داشته باشند، دولت آن بر پایه نظامیگری بنا خواهد شد. منظور از غرب در اینجا صرفاً اروپا و آمریکا نیست، بلکه متحدین راهبردی، استراتژیک و تاکتیکی آنها هم در این پرونده حضور دارند. به عنوان مثال یکی از مهمترین آنها، اسرائیل است. تلآویو همان زمان که مشغول سر و کله زدن با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس برای عادیسازی روابطش بود، به دنبال آن بود که با کشورهای عربی و اسلامی مستقر در آفریقا هم رابطه برقرار کند. گرچه شاهکلید این ارتباطها و برقراری مناسبات مد نظر دولت نتانیاهو، عربستان سعودی بود اما باید توجه داشت که مهرههای مستقر در اسرائیل و ایالات متحده، عملناً حامی میلیتاریسم یا همان نظامیگری هستند. اینکه یکباره دیده میشود مایک پمپئو، وزیر خارجه ایالات متحده اعلام میکند که با خارج کردن نام سودان از فهرست سیاه کشورهای حامی تروریسم مشکلی ندارد و قبل از آن هم رئیس شورای انتقالی سودان از دیدارش با نخستوزیر اسرائیل و باز شدن حریم هوایی این کشور به روی هواپیماهای اسرائیلی خبر میدهد، نشاندهنده یک تغییر وضعیت جدی در سودان است. این کشور به دلیل موقعیت مناسب و اشراف بر دریای سرخ و تنگه بابالمندب، پس از سقوط عمرالبشیر به یکی از علاقهمندیهای آمریکا تبدیل شد. درست است که واشنگتن در این کشور منافع مهمی دارد، اما مهمترین دلیل تعمیق نفوذ آمریکا و همچنین خارج کردن نام سودان از فهرست سیاه تروریستی، فشار اسرائیلیها بر ترامپ است.
زمانی عمرالبشیر سقوط کرد و پشت قفسهای دادگاه قرار گرفت، همه حواسشان به انتقام جلب شد و این دقیقاً همان نقطهای بود که منافع قدرتهای بزرگ و کوچک در آن تامین میشود
تلآویو از سالهای گذشته در آفریقا نفوذ داشته است اما حالا برای اینکه بتواند دامنه عادیسازی روابط و تعمیق نفوذش در میان کشورهای اسلامی - عربی را افزایش دهد، به دنبال آن است تا بتواند مدلی از مصر را در سودان روی کار بیاورد. به همین جهت است که حدود 5 روز پیش عباس کامل، رئیس دستگاه اطلاعاتی مصر در پوشش مذاکره در مورد سد النهضه وارد خارطوم پایتخت سودان شد. بنابراین باید سودان را حاشیه امن جدید و بارانداز استراتژیک اسرائیل و متحدانش دانست که منافع اقتصادی، سیاسی و نظامی را به همراه دارد.
دیدگاه تان را بنویسید