نیمنگاهی به دلایل و ابعاد حضور بازیگران خارجی در بحران لیبی
طرابلس، چهارراه تقابل
فرشاد گلزاری
مخاصمات مسلحانه یکی از موضوعاتی است که این روزها در عرصه بینالملل جایگاه ویژه و البته بسیار مهمی دارد. اینکه یک روز صبح از خواب بیدار میشویم و میبینیم یک کشور (به طور کامل) یا حداقل بخشی از آن درگیر خشم، دود، گلوله و خون شده، طبیعتاً خوشایند هیچکس نیست؛ اما قن بیست و یکم روز به روزش پر است از اخبار تعجبآور و البته خونین. زمانی که ایالات متحده در سال 2001 و 2003 به ترتیب به افغانستان و پس از آن به عراق لشگرکشی کرد، هیچکس فکر نمیکرد که 18 و 16 سال پس از آن چه اتفاقی در کابل و بغداد قرار است رخ دهد. هیچ تحلیلگری نتوانست آیندهپژوهی کند که چه تبعاتِ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی برای این دو کشور به جای خواهد ماند. کافیست نیم نگاهی به اوضاع امروز افغانستان یا کابل بیندازید. در هر دو کشور بهرغم آنچه نشان داده میشود، به هم ریختگیِ عجیب و غریب به حدی رخ داده که حتی اگر دولتِ مستقر در این دو کشور هم بخواهد، نمیتواند راه به جایی ببرد و سُکان امور را آنگونه که میخواهد در دست بگیرد. این اوضاع نابسمان نتیجه همین دخالتهای گاه و بیگاه قدرتهای خارجی است؛ تا جایی که امروز بسیاری از مردم عراق میگویند که اِی کاش صدام همچنان زنده بود و دستهای دیگر در افغانستان ندای برپایی مجدد امارات اسلامی توسط طالبان را سر میدهند.
اساساً مداخله خارجی، نخست در پشت پرده صورت میگیرد. به عبارتی دیگر زمانی که یک کشور قصد مداخله دیپلماتیک یا سخت (نظامی) در کشور دیگر را داشته باشد، اولین کاری که در این میان صورت میگیرد بررسی هزینه و فایدههای آن خواهد بود. سپس اظهارنظرها و ابراز نگرانیها از سوی مقامات سیاسی و نظامی صورت میگیرد و در نهایت اگر نتیجه جمعبندی به نقطه مشخص (مداخله آشکار سیاسی یا نظامی) رسید، آنوقت بالاترین مقامات سیاسی خبر دخالت کشورشان در یک نقطه مشخص را بازگو میکنند. از این منظر پروندهای که هم اکنون این حالت را به خود دارد و به یکی از عجیبترین مدلهای مداخله در قرن حاضر تبدیل شده، «بحران لیبی» است. برای اینکه مخاطبان بتوانند وضعیت لیبی را درک کنند باید کمی به عقب برگردیم.
زمانی که «فائز السراج» به رهبری دولت وفاق ملی لیبی در طرابلس منصوب شد برخورد منافع و تضاد سیاسی و ایدئولوژیک برجسته شد؛ چراکه دولت وفاق ملی لیبی اصالتاً در ارتباط با اخوانالمسلمین بود و همین موضوع باعث شد تا عربستان سعودی و امارات متحده عربی وارد پرونده لیبی شوند
سِرت، قذافی، خلیفه حفتر!
زمانی که بهار عربی در سال 2011 آرام آرام در حال چیدن شاخههای قدرت دیکتاتورهای منطقه و خصوصاً دولتمردان وقتِ شمال آفریقا بود، به یکباره خبر آمد که اوضاع لیبی به هم ریخته است. ظرف چند هفته تمام قبایل و طیفهای اسلامی و غیر اسلامی لیبی که انبوهی از سلاحهای سبک و نیمه سنگین را در اختیار داشتند برای سرنگونی قذافی دست به سلاح شدند و درنهایت در اکتبر 2011 خبر آمد که معمر قذافی در زادگاهش (شهر سرت، واقع در شمال لیبی) توسط مخالفان کشته شده است. از همان اوایل که بحث سرنگونی قذافی مطرح شد، تیم عملیاتی سازمان سیا در سفارت ایالات متحده واقع در بنغازی مستقر شد. جنازه قذافی به سرعت توسط این تیم شناسایی و به واشنگتن گزارش شد و در آنجا بود که ایالات متحده از خلأ قدرت در لیبی به شدت ترسید؛ اما به هم ریختگی در این شهر باعث شد تا افراطگراهای منتسب به القاعده و داعش سفارت آمریکا در بنغازی را به آتش کشیدند و سفیر وقتِ این کشور درنهایت کشته شد. همین موضوع به یکباره باعث شد تا سر و کله «ژنرال خلیفه حفتر» در بخش شرقی لیبی (شهر طبرق) پیدا شود. حفتر از نظامیان سابق لیبی بود که با قذافی همکاری کرده بود اما در اوایل دهه 80 میلادی از دولت آن جدا شد اما درنهایت در سال 2011 و دقیقاً در همان دقایقی که خلأ قدرت بیش از پیش در لیبی قربانی میگرفت به این کشور وارد شد. در همان زمان بود که یکباره داعش در شهر سرت لیبی (زادگاه و محل مرگ قذافی) ظهور کرد. حفتر به سرعت و با حمایت ایالات متحده، فرانسه و ایتالیا (به عنوان اعضای ناتو) نیروهای خود (ارتش ملی لیبی) را به شهر سرت و برای مقابله با داعش اعزام کرد و درنهایت خلافت سوم داعش (پس از عراق و سوریه) برچیده شد، اما این آخر ماجرا نبود.
دولت وفاق ملی و تضاد منافع
شکست داعش در سرت توسط حفتر توانست از او یک چهره نسبتاً ملی به وجود آورد. بعد از این ماجرا بود که او ناگهان به آمریکا سفر کرد و حتی اخباری در مورد ارتباط وی با روسیه مطرح شد. در آن زمان «فائز السراج» به رهبری دولت وفاق ملی لیبی در طرابلس منصوب شد و در اینجا بود که برخورد منافع و تضاد سیاسی و ایدئولوژیک برجسته شد؛ چراکه دولت وفاق ملی لیبی اصالتاً در ارتباط با اخوانالمسلمین بود و همین موضوع باعث شد تا عربستان سعودی و امارات متحده عربی وارد پرونده لیبی شوند. سعودیها و اماراتیها به سرعت اقدام به خطدهی سیاسی و حمایت مالی و تسلیحاتی از حفتر کردند و در اینجا بود که ناگهان اخباری از اعزام نیروهای خلیفه حفتر از شرق به غرب لیبی (طرابلس) منتشر شد. دقیقاً سال گذشته در همین روزها بود که این اتفاق در حال رخ دادن بود ولی هیچ دلیلی برای این کار تشریح نشد. درنهایت حفتر اعلام کرد که به دنبال نابودی تروریسم و افراطگرایی در طرابلس است، اما واقعیت این بود که حفتر به نمایندگی از چند جناح به دنبال حذف دولت وفاق ملی و فائز السراج از صحنه سیاسی لیبی بود.
حفتر به وکالت از امارات، عربستان، مصر، ایالت متحده و حتی روسیه به سمت طرابلس لشگرکشی کرد و تاکنون هم اقدامات مخرب او در جریان است، اما اینکه دیده میشود ترکیه و قطر و حتی فرانسه در غرب لیبی مداخله آشکار نظامی و سیاسی دارند دقیقاً نشان میدهد که اوضاع در آنجا اصلاً خوب نیست. روز گذشته پارلمان ترکیه با 269 رأی موافق توافق امنیتی و نظامی این کشور با دولت وفاق ملی لیبی که مسیر را برای حضور نظامی آنکارا در لیبی فراهم میکند، تایید کرد و این به معنای اعزام گسترده نیروهای ترکیه به طرابلس است که اتفاقاً ریشه در ایدئولوژی اخوانی آنکارا دارد و قطر هم در این مسیر با اردوغان همراه شده است. این مداخله ترکیه تا جایی آشکار شده که اخباری از اعزام گروههای تکتیرانداز توسط ارتش ترکیه به لیبی در رسانهها منتشر شده اما در این میان فرانسه هم کشتیهای جنگی خود رابه سواحل طرابلس آورده است و ایتالیا اعلام کرده که اگر نیاز باشد با جنگندههای خود از حفتر پشتیبانی میکند.
مداخله ترکیه تا جایی آشکار شد که اخباری از اعزام تکتیراندازان ارتش ترکیه به لیبی در رسانهها منتشر شده، اما در این میان فرانسه هم کشتیهای جنگی خود را به سواحل طرابلس آورده و ایتالیا اعلام کرده که اگر نیاز باشد با جنگندههای خود از حفتر پشتیبانی میکند
این در حالیست که ترکیه و روسیه اخیراً در مورد لیبی با یکدیگر وارد اختلاف و جنگ لفظی شدهاند که نشان میدهد منافع آنها بر خلاف پرونده سوریه، در لیبی با یکدیگر تضاد دارد. این روند و فراز و فرودهایی که در درگیریها و اظهارنظر مشاهده میکنیم به خوبی نشان میدهد تمام این دولتها به دنبال تسلط بر یک چیز هستند: آنها «نفت» میخواهند. بر اساس آخرین آمارها ذخایر نفتی لیبی در رده هشتم جهان قرار دارد که البته تاکنون دست نخورده باقی مانده است. فارغ از حجم نفت این کشو، باید توجه داشت که خلوص و غنای نفت لیبی با بسیاری از کشورها قابل مقایسه نیست. بنابراین موجود در سواحل طرابلس است که این شهر را به چهارراه تقابل بزرگترین کشورهای منطقه و فرامنطقه تبدیل کرده است.
دیدگاه تان را بنویسید