پیدا و پنهان مذاکرات قطر و عربستان در گزارش «توسعه ایرانی»
ماهعسل منهای اخوانالمسلمین؟
فرشاد گلزاری
بحران در شورای همکاری خلیج فارس از پنجم ژوئن سال 2017 تاکنون ادامه دارد. عربستان سعودی، امارات، بحرین و مصر علناً تمام روابط خود را با قطر قطع کردند و این موضوع تنها در فاز سیاسی اتفاق نیافتاد، بلکه روابط تجاری میان این کشورها به حدی بحریانی شد که قطر برای تامین مایحتاج روزانه خود دست به دامن ایران و ترکیه شد؛ چراکه قطر تنها کشوری در حوزه خلیج فارس است که نیازمندیهای کشورش را به صورت روزانه تامین میکند. اینکه چرا و چگونه روابط قطر و عربستان به اینجا کشیده شد و اتفاقهای عجیب و غریب در این مسیر رخ داد، موضوعی است که بخشی از آن «ایدئولوژیک» و قسمت دیگر آن به رقابتهای منطقهای و همچنین بلند پروازیهای عربستان مربوط است.
قبل از هرچیز باید متوجه بود که سعودیها به دلیل استقرار مکه و مدینه در خاک کشورشان، از خود با عنوان حافظ و کلیددار خادمین شریفین نام میبرند. همین موضوع باعث شده آنها از یک سو خود را سر سلسله و رهبر جهان اسلام بنامند و از طرف دیگر عنوان پیشتاز و «برادرِ بزرگتر» کشورهای عربی را برای خود برگزینند. طبیعی است عناوینی که سعودیها برای خود برگزیدند، حامل پیامهای ایدئولوژیک و البته سیاسی است که به خوبی نشان میدهد ریاض چگونه میان دوست و دشمنان خود خط قرمز میکشد. برای درک بهتر این موضوع باید به مدل نگاه سعودیها به جریان اخوانالمسلمین اشاره کنیم. این جریان در سال 1928 در اسماعیلیة مصر توسط «حسن البناء» پایهگذاری شد که خودش در سال 1949 توسط نیروهای امنیتی دولت مصر ترور شد. از همانموقع نه تنها حکومت مصر بلکه سعودیها و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس، تشکیلات عریض و طویل اخوانالمسلمین را دشمن شماره یک خود خواندند و این تضاد و تقابل تا امروز به قوت ادامه دارد.
قطر و اخوانالمسلمین
تشکیلات اخوانالمسلمین به نوعی خود را اصلاحکننده امور اجتماعی و حتی سیاسی در کشورهای عربی و اسلامی معرفی کرده است. آنها به صورت ضمنی معتقد بودند که در جامعه اسلامی همیشه حرکتهای اصلاحی و اجتماعی بر اشخاص متکی بوده است و شاید اولین بار بود و بر این اساس باید این روند، سر و شکل نظاممند به خود بگیرد. اخوانالمسلمین باور دارد که لزوم یک جریان دارای شکل سیستمی و تشکیلاتی برای اصلاحات یک کشور، از واجبات سیاسی و اجتماعی به حساب میآید و همین موضوع باعث شده تا اخوانالمسلمین، تنها در یک جا مشغول فعالیت نباشد و شبکههای خود در تمام بلاد اسلامی و دنیا گسیل کند که قطر هم یکی از اهداف آنها بود. رابطه اخوان با جامعه قطر همیشه با نوعی ابهام همراه بوده است.
آنچه مهم به نظر میآید این است که ریاض احساس میکند در وضعیت فعلی باید محیط پیرامون خود (اعم از رفع اختلاف با قطر، حل و فصل پرونده یمن و...) را امن کند و به نوعی دیپلماسی منطقهای را در دستور کار خود قرار داده است
به عبارتی تجربه اخوانالمسلمین در قطر فاقد اطلاعات و منابع قابل استناد است؛ چه در سطح فکری و چه در سطح عملی و همچنین در زمان فعالیت در قطر و چه در زمان بعد از انحلال، بیشتر فعالیتهای اخوان به رمزگشایی نیاز دارد. آنچه از بررسی اسناد موجود در باب ارتباط اخوانالسلمین با قطر به دست میآید این است که حاکمیتهای سنتی و سلطنتی در کشورهای خلیج و کشورهایی از این دست سعی میکنند با استفاده از تبیینِ خوبِ اخوانیها از نظام سیاسی اهلسنت، به نوعی خلأ مشروعیت خود را به وسیله ارتباط با اخوان توجیه و تامین کنند. شاید قطر یکی از این کشورها باشد اما مساله مهم این است که اعتماد «شیخ علی عبدالله آل ثانی» که در دهه 50 حاکم قطر بود به اخوانیها باعث شد این جریان در قطر پا بگیرد و حتی موجب شد موج اخوانیهای متواری از انقلاب دهه 1980 سوریه و اخوانیهای فراری از فضای سنگین مصر برای یافتن کشور امن به قطر پناه ببرند. در مقابل بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس مانند عربستان و به دنبال آن بحراین که حاکمیت سنتی و ایدئولوژی بسته آنها مخالف هرگونه اصلاح یا پیدایش احزبا و تشکلهای اجتماعی و سیاسی بود، تشکیلات اخوان المسلمین را یک سازمان تروریستی میدانستند و این تفکر تاکنون ادامه دارد؛ چراکه اصولاً نظامهای توتالیترِ عربی که در حاشیه خلیج و غرب آسیا حضور دارند، تماماً مخالف باز شدن روزنههای تغییر و اصلاح یا کوتاه آمدن از مواضع محافظهکارانه خود هستند. در مقابل اخوانالمسلمین طی این سالها راساً به دنبال آن بوده تا بتواند از فاصله میان حاکمیتهای عربی با مردم به نفع خود استفاده کند و کنشگری سیاسی و اجتماعی را با چاشنی یارگیری بومی جلو ببرد که تا حد زیادی موفق عمل کرد. نمونه این موفقیت را باید پیروزی «محمد مرسی» به عنوان رئیس جمهوری مصر پس از سقوط حسنی مبارک دانست؛ چراکه او مُهره بیبدیل اخوانالمسلمین بود اما سعودیها تاب نیاوردند و علیه او دست به کودتا زدند که ماحصل آن به روی کار آمدن ژنرال عبدالفتاح السیسی بود.
دورِ دور، نزدیکِ نزدیک!
فارغ از ابعاد درگیریهایی که بر سر اخوانالمسلمین میان ریاض و دوحه طی سالهای اخیر به وجود آمده، باید بدانیم که این موضوع یک بحث کاملاً ایدئولوژیک است؛ چراکه اخوانی ها عملاً وهابتی سعودی را مورد هدف قرار داهدهاند و بارها بر آنها تاختهاند اما مسائلی دیگری هم وجود دارد که باعث شد عربستان و قطر از یکدیگر دور شوند. یکی از این مسائل، مسابقه دوحه و ریاض در مورد تامین مالی و لجستیکی داعش و القاعده از سال 2011 تاکنون است. در بحبوحه جنگ سوریه هر دو کشور به حدی بر آتش این جنگ دمیدند که تمام دنیا فریادشان در آمد. همین موضوع را امروز در لیبی شاهد هستیم؛ چراکه قطریها به همراه ترکیه از دولت وفاق ملی به رهبری فائز السراج که اتفاقاً ریشه اخوانی دارد حمایت میکنند و در مقابل عربستان و امارات در حال دفاع از خلیفه حفتر هستند. موضوع دیگر بحث شبکه الجزیره و مشتقات آن است؛ به گونهای عربستان معتقد است، تشکیلات رسانهای الجزیره یک کشور است که درون آن قطر قرار دارد!
این تضادها باعث فاصله گرفتن قطر از بحرین، امارات، عربستان و مصر شد و درنهایت دوحه به سمت تهران و آنکارا متمایل شد. تا جایی که «محمد بن عبدالرحمان آل ثانی»، وزیر خارجه قطر در جریان کنفرانس گفتوگوی مدیترانه در رم در ابتدا گفتوگوها با عربستان سعودی برای حل اختلافات را تایید کرد اما در پاسخ به سوال یک خبرنگار صراحتاً اعلام کرد که کشورش متعهد به حسن همجواری با تهران است و هرگز فراموش نخواهد کرد که این کشور بعد از محاصره، حریم هوایی خود را به روی قطر باز کرد.
اخوانالمسلمین به دنبال آن بوده تا بتواند از فاصله میان حاکمیتهای عربی با مردم به نفع خود استفاده کند و کنشگری سیاسی و اجتماعی را با چاشنی یارگیری بومی جلو ببرد که تا حد زیادی موفق عمل کرد و تجربه محمد مرسی یکی از دستاوردهای آنها بود
این مساله به خوبی نشان میدهد که سیاست خارجی قطر بسیار مستقلتر و البته قابل انعطافتر از سعودیها است. از سوی دیگر به نظر میرسد که عربستان سعودی در حال چرخش در سیاست خارجی خود است. آنچه مهم به نظر میآید این است که ریاض احساس میکند در وضعیت فعلی باید محیط پیرامون خود (اعم از رفع اختلاف با قطر، حل و فصل پرونده یمن و...) را امن کند و به نوعی دیپلماسی منطقهای را در دستور کار خود قرار داده است که این میتواند در جهت تقابل با ایران هم ارزیابی شود.
به هر حال نزدیک شدن عربستان و دوحه و تایید مذاکرات میان این دو بعلاوه ارسال دعوتنامه از سوی شورای همکاری خلیج فارس برای حضور امیر قطر در ریاض نشانههایی از تغییر در سیاست خارجی دو طرف است که بازنده و برندههایی را در بر خواهد داشت.
دیدگاه تان را بنویسید