درباره برخورد کینهتوزانه سرمربیان داخلی با اسکوچیچ
زنده باد خودمان!
هیچکس ادعا نمیکند که دراگان اسکوچیچ، یک مربی «بزرگ» است. هیچکس ادعا نمیکند که رسیدن از کیروش به ویلموتس و از ویلموتس به اسکوچیچ، یک «پیشرفت» محسوب میشود. هیچکس ادعا نمیکند که تیم ملی، شانس زیادی برای رسیدن به جام جهانی دارد و هیچکس ادعا نمیکند که دراگان در یک مسیر منطقی به نیمکت تیم ملی رسیده اما این حجم از کینهتوزی و مخالفخوانی با مربیان «خارجی» از سوی مربیان ایرانی هم حیرتانگیز به نظر میرسد. ظاهرا آنها دوست ندارند هیچکس را به جز خودشان و دوستان خودشان، روی این نیمکت تماشا کنند.
آریا رهنورد
به نظر میرسد بیشتر از عراق و بحرین، تیم ملی ایران باید مراقب داخلیها باشد. مراقب افرادی که اگر سهمی در تیم ملی نداشته باشد، «تخریب» را با تمام قدرت شروع میکنند. آنهایی که انتظار داشتند یک ایرانی روی نیمکت تیم ملی بنشیند و حالا ظاهرا از انتخاب یک مربی خارجی، ناراضی هستند. کاش این جماعت، حداقل «حفظ ظاهر» میکردند و ناراحتیشان را تا این اندازه در معرض دید دیگران قرار نمیدادند. کاش این جماعت، حداقل کمی ریا میکردند و به محض انتخاب اسکوچیچ، این حجم از انرژی منفی را برای او نمیفرستادند. علیرضا منصوریان حتی اجازه نداد یک روز از انتخاب دراگان بگذرد. او در همان روز اول، از آنتن زنده تلویزیون «سوءاستفاده» کرد و حرفهایی را علیه سرمربی تیم ملی به زبان آورد که حتی میتوانند پیگرد قانونی داشته باشند. ادعاهای علیمنصور نه «انتقاد» که رسما «اتهام» علیه این مربی و روابطش بود. یک مشت اتهام اثباتنشده که از زبان یک مربی فوتبال جاری شدند. توجه کنید که صحبت، از علیرضا منصوریان است. مردی که به عنوان سرمربی تیم ملی امید با رسوایی استفاده از بازیکن دواخطاره، المپیک را از یک نسل از فوتبال ایران گرفت. مردی که در استقلال، به سختی شکست خورد و جایش را به یک مربی خارجی داد. مردی که حتی نتوانست روی نیمکت باشگاهی مثل ذوبآهن دوام بیاورد. او چطور خودش را در جایگاهی میبیند که برای فوتبال ایران تصمیم بگیرد؟ اصلا او با این حجم از شکست در کارنامهاش، چطور میتواند در مورد سرمربیگری تیم ملی صحبت کند؟ این سوالها را باید از علی دایی هم بپرسیم. از شهریار که به دنبال «پاسخگویی» در فدراسیون فوتبال میگردد. شهریار میپرسد که اگر تیم ملی به جام جهانی نرفت، چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ از دایی میپرسیم که وقتی تیم ملی با آن همه ستاره به جام جهانی 2010 نرفت، چه کسی پاسخ داد؟ چرا وقتی خبرنگارها از او میپرسیدند که تیم ملی چطور در خانه برابر عربستان تحقیر شده، جوابی جز توهین و ناسزا نمیشنیدند؟ صحبت از «مجید جلالی» هم هست. منتقد ازلی و ابدی خارجیها که زمانی برای زدن زیرآب این مربیها، حتی به رییسجمهور نامه نوشته بود. در کشوری که مربی مثلا «علمگرا»یش برای برکناری خارجیها به رییسجمهور نامه مینویسد، فاتحه علم و فوتبال را بخوانید. اینجا تنها چیزی که اهمیت ندارد، خود فوتبال است و آدمها تا وقتی تیم ملی را دوست دارند که پای خودشان هم در هدایت تیم وسط باشد!
دراگان اسکوچیچ رزومه قابل توجهی ندارد. این ادعا کاملا درست است اما مگر سرمربیان قبلی تیم ملی، چه رزومهای داشتند؟ خود برانکو در سال 2002، چطور سرمربی تیم ملی فوتبال ایران شد؟ او چه رزومهای برای نشستن روی نیمکت تیم ملی داشت؟ او به جز دستیاری بلاژ، دیگر چه کار مهمی انجام داده بود؟ جلال طالبی، با چه رزومهای تیم ملی را در جام جهانی 98 فرانسه هدایت کرد؟ امیر قلعهنویی با چه رزومهای تیم ملی را به جام ملتهای 2007 آسیا برد؟ خود علی دایی که امروز رزومه برایش مهم شده، به جز یک قهرمانی به عنوان مربی-بازیکن با سایپا، چه کاری انجام داده بود که ناگهان سرمربی تیم ملی شد؟ بعضیها طوری از رزومه حرف میزنند که انگار نیمکت تیم ملی، نیمکت رئال مادرید و بارسلونا است. نه رفقا. «کیروش» یک اتفاق بود. یک اتفاق که دیگر هم تکرار نمیشود. برای چند لحظه چشمها را باز کنید و ببینید که ایران در چه شرایطی قرار دارد. در فوتبالی که مربیان درجه چندمی مثل استراماچونی و کالدرون هم ترکش میکنند، با چه منطقی از جذب مربی بزرگ خارجی حرف میزنید؟ اسکوچیچ ناگهان «بزرگ» نشده. این نیمکت تیم ملی است که این روزها از همیشه کوچکتر شده است. چه باور کنید و چه باور نکنید، اسکوچیچ نسبت به مربیان داخلی، مقبولیت بیشتری از سوی هواداران تیم ملی داشته است. حداقل او، یک بار روی این نیمکت شکست نخورده است. حداقل او، در خانه به عربستان نباخته است.
خود علی دایی که امروز رزومه برایش مهم شده، به جز یک قهرمانی به عنوان مربی-بازیکن با سایپا، چه کاری انجام داده بود که ناگهان سرمربی تیم ملی شد؟ بعضیها طوری از رزومه حرف میزنند که انگار نیمکت تیم ملی، نیمکت رئال مادرید و بارسلونا است. نه رفقا
کانون مربیان امروز نگران از بین رفتن دستاوردهای تیم ملی است. کدام دستاوردها؟ همان دستاوردهایی که مربیان همین کانون فخیمه، آن را به باد لعن و نفرین میگرفتند؟ مگر همین کانون نبود که پس از بازگشت تیم کیروش از جام جهانی 2014 بیانیه صادر کرد و انواع و اقسام اتهامهای فنی و غیرفنی را به ریش سرمربی پرتغالی بست؟ مگر همین کانون نبود که با لحنی ملتسمانه از فدراسیون، خواهان اخراج زودهنگام کیروش شد؟ اگر به حرف چنین کمیتههایی گوش میدادیم، امروز حتی تجربه جام جهانی 2018 را نداشتیم. باز هم به آنها گوش نمیدهیم. چراکه تاریخ مصرف باورها و ایدههای آنها، از مدتها قبل گذشته است!
دیدگاه تان را بنویسید