برای آندرهآ استراماچونی و فرهاد مجیدی
وقتش نبود، وقتش نیست!
استراما میرود وفرهاد میآید. شاید بعد از چند نتیجه ناامیدکننده استقلال در شروع فصل، چنین تصوری در بین بعضی از هواداران باشگاه شکل گرفته بود. تنها در فوتبال ایران است که فرض غلط به پیشبینی درست میانجامد. مرد ایتالیایی باشگاه را ترک کرد اما برخلاف چیزی که در شروع فصل انتظار میرفت، یک مربی «بازنده» نبود. او ناگهان تصمیم به ترک استقلال گرفت و شرطهایی پیش روی باشگاه گذاشت که عمل کردن به آنها تقریبا غیرممکن به نظر میرسید. بین او و جانشینش یک نقطه اشتراک مهم وجود دارد. هر دو نفر متخصص رها کردن تیمشان در میانههای فصل هستند!
آریا طاری
وقتی مارک ویلموتس به همکاریاش با تیم ملی ایران پایان داد، بیشتر سرزنشها در مورد مربی بلژیکی به این نکته مربوط میشدند که آقای مربی حتی برای نجات رزومهاش از شکستهای مداوم هیچ تلاشی انجام نداده و تنها برای «پول» به دوران حضورش در فوتبال ایران پایان داده است. حالا استراماچونی نیز درست چنین کاری کرده و با وجود نیاز مبرم به عوض کردن شرایط کاریاش و پایان دادن به شکستهای سریالی، قید ادامه حضور در استقلال را زده است. بین این دو مربی اما یک تفاوت بزرگ و مهم وجود دارد. شرایط ویلموتس طوری بود که شاید حتی اگر در تیم ملی ماندگار میشد، باز هم با یک شکست شغلش را از دست میداد. تیم ملی با او، دو باخت ناامیدکننده را تجربه کرده بود و شرایط خوبی در جدول مرحله پیشمقدماتی جام جهانی نداشت. تیم استراماچونی اما یکی از مدعیان اصلی قهرمانی لیگ برتر به شمار میرفت و این مربی، میتوانست در فوتبال ایران از همه کابوسهای قبلیاش فاصله بگیرد. او با بدقولی باشگاه و وعدههای بیسرانجام مدیران استقلال روبهرو شد و حق داشت که علیه آنها طغیان کند اما این مربی به جز استقلال، به تیمش، هوادارانش و البته بیشتر از همه به کارنامه خودش پشت کرد. شاید خیلیها حق را به مرد ایتالیایی بدهند، شاید خیلیها همچنان مشغول ستایش از او باشند، شاید خیلیها همچنان در انتظار بمانند تا او روزی دوباره سرمربی استقلال شود اما این ماجرا، زاویههای دیگری هم دارد که باید به آنها توجه کرد. در اینکه مرد ایتالیایی در کوتاهترین زمان ممکن تاثیر شگرفی روی تیمش گذاشته، تردیدی وجود ندارد. در اینکه او توانسته به لحاظ تاکتیکی، امضای خودش را در این فوتبال پیاده کند هم شکی نیست اما این وسط، باید به این نکته هم توجه کرد که تصمیم نهایی او، در تعارض با خواسته میلیونها هوادار بوده است. مردی که در جلسههای تمرینی به یک هوادار نابینا قول قهرمانی داده بود، مردی که با جدیت از موفقیت در این باشگاه حرف میزد، حتی با وجود دریافت بخشی از مطالباتش حاضر به بازگشت به تهران نشد. در هیچ نقطهای از دنیا، یک مربی همه دستمزدش را قبل از شروع فصل دریافت نمیکند. او اگر میخواست، حداقل کمی با باشگاه راه میآمد و به تهران برمیگشت اما شرطهای این مربی اساسا شرطهایی برای «نیامدن» بودند.
هیچ چیز به اندازه «وقتنشناس» بودن، کارنامه یک مربی را به خطر نمیاندازد. هیچ چیز به اندازه وقتنشناس بودن، آینده یک مربی را تهدید نمیکند و به نظر میرسد استراماچونی، اصلا نسبتی با وقتشناسی ندارد. درست مثل گزینهای که حالا به عنوان «جانشین» او مطرح میشود. اگر استراما برای رفتن بیش از حد «عجله» به خرج داد و هم تیمش و هم خودش را به مسیر نامناسبی برد، فرهاد مجیدی نیز برای حضور روی نیمکت آبیها بیش از حد عجله دارد. عجلهای که میتواند کار دست او و تیمش بدهد. در اولین روزهای سفر ناگهانی استرا، همه هوادارها و بازیکنها حامی بیقید و شرط این مربی بودند اما ناگهان، لحنها در مورد او عوض شد. کاپیتان تیم از تصمیم سرمربیاش انتقاد کرد و این انتقاد به سایر بازیکنان نیز رسید. حالا حتی گروهی از هوادارها نیز به شدت از استراماچونی و تصمیمش شاکی هستند. استراما با این جدایی، نزدیکترین پروژهاش به موفقیت در همه این سالها را نابود کرد و این درست همان کاری است که فرهاد در آستانه انجام دادنش قرار دارد. هنوز کسی فراموش نکرده که مجیدی در همان دوران کوتاه سرمربیگری باشگاه، چقدر از آرامش و تمرکز دور بود. اگر فرهاد گزینه خوبی برای باشگاه بود، باید در همان مقطع حفظ میشد. مدیران باشگاه اما به درستی، تصمیم گرفتند یک مربی پرتجربهتر را جایگزین فرهاد کنند. مجیدی به سرعت هدایت تیم ملی امید را پذیرفت و به همان سرعت نیز در اولین پروژه جدی کارش شکست خورد. ظاهرا او هنوز توانایی «نه« گفتن به هیچ پیشنهادی را ندارد و تمایلی به سبک و سنگین کردن پیشنهادهای کاری از خودش نشان نمیدهد.
شاید خیلیها حق را به مرد ایتالیایی بدهند، شاید خیلیها همچنان مشغول ستایش از او باشند، شاید خیلیها همچنان در انتظار بمانند تا او روزی دوباره سرمربی استقلال شود اما این ماجرا، زاویههای دیگری هم دارد که باید به آنها توجه کرد
وقتش نبود آقای استراماچونی. وقتش نبود که استقلال را در چنین فرمی به حال خودش رها کنید. وقتش نبود که رویای قهرمانی هواداران باشگاه را در معرض نابودی قرار بدهید. وقتش نبود که چنین شرطهای ناممکنی پیش روی باشگاه قرار بدهید. وقتش نبود که تنها پس از چند ماه، نیمکت یکی از بهترین تیمهای فصل را خالی کنید. و البته؛ وقتش نیست آقای فرهاد مجیدی. وقتش نیست که خودتان را در چنین فشاری قرار بدهید. وقتش نیست که به مدیران باشگاه اجازه بدهید پشت محبوبیتتان پنهان شوند. وقتش نیست نیمکتی که این چنین با حاشیه و هیاهو گره خورده را همینقدر ناگهانی به دست بیاورید. رفتن استراما، استقلال را خوشبخت نمیکند. آمدن فرهاد مجیدی هم. صد حیف که آن مربی رفت و صد حیف که باشگاه، جانشین بهتری برای او نداشت.
دیدگاه تان را بنویسید