نگاهی انتقادی به آثار منتخب جشنواره چهل و سوم؛
فیلمهای اجتماعی جشنواره فجر چگونه بودند؟
محمد تقیزاده
در این گزارش سعی شده 7 فیلم مهم سینمای اجتماعی که تا روز پنجم در سالن رسانه ها اکران شده بودند از لحاظ ساختار و فضای دراماتیک مورد تحلیل قرار گیرد:
آبستن و تقلید از سینمای فرهادی و مکری
آبستن قرار است یک فیلم اجتماعی باشد و درباره معضلات جامعه معاصر حرف بزند؛ اما مدیوم سینما را اشتباه گرفته و آنقدر ناله و بدبختی بر سر مخاطب آوار میکند که مشخص میشود چرا برخی مسئولان سینمایی و جناحهای تندرو سیاسی، سینماگران را به سیاهنمایی متهم میکنند.
مشکل دیگر آبستن، تکنیکزدگی است. تکنیک اگر در خدمت مضمون و داستان فیلم نباشد، پشیزی نمیارزد. حالا شما کل فیلم یک ساعت و خردهای را پلان سکانس برگزار کن! چه فایده دارد؟ پلان سکانس وقتی معنا دارد که کارکرد دراماتیکی در خدمت قصه فیلم داشته باشد؛ وگرنه به پُزی میماند که قرار است تماشاگر بینوا را مرعوب کند و همچون شعبدهبازی با دروغگویی کاستیهای خود را توجیه کند. برادران تنابنده در این فیلم فرم ساختاری را از شهرام مکری و و دیالوگنویسی و چالشهای دراماتیک داستانی را از اصغر فرهادی وام گرفتهاند؛ تقلیدهایی که به بدترین شکل اعمال و اجرا شده بودند.
رها و سینمای اجتماعی فرهادی
رها به عنوان یکی از آثار اجتماعی جشنواره چهل و سوم که جایش در اکران این روزهای سینمای کمدیزده ایران خالی است، فیلمی قابل احترام است که سعی دارد قصه جمع و جور یک خانواده ضعیف در ایران معاصر را روایت کند. رها ۲ مشکل در روایتگری داستانی خود دارد؛ نخست اینکه بهطور فزاینده و اضافی سعی دارد اجتماعی باشد و از نگرانیهای معیشتی مردم بگوید حال آنکه بهطور قطع سینما جای بیانیه دادن نیست و میبایست زمینههای این تمهیدات فراهم و مهیا باشد. مثال این رویکرد، نگاه و دیالوگهای شهاب حسینی در فیلم است که مدام قصد دارد از مشکلات طبقه مستضعف بگوید؛ بدون آنکه در قامت شخصیت و تعریف جایگاه او این حرفها جای بگیرد. این ضعف شخصیتپردازی در دیگر کاراکترها نیز به وضوح قابل رویت است و همه سعی دارند با پیام و محتوا عمل کنند!
مشکل دیگر فیلم رها چالشی بودن فیلمنامه است، وقتی که سعی دارد به مانند اصغر فرهادی فیلمنامهای چالشی و دیالوگهای پینگ پنگی بنویسد. حال آنکه خود فرهادی هم در طراحی اینگونه فیلمنامهها دچار مشکل شده است. فرض کنید کپی دست سوم یا چهارم فیلنامههای اجتماعی چالشی فرهادی چه خواهد شد. شهاب حسینی با وجود تلاشهای زیادی که کرده، با اغماض نقش خود در چند فیلم از جمله جدایی نادر از سیمین و برادرم خسرو را تکرار کرده است و به هیچ وجه نمیتواند منجی فیلم باشد.
چشم بادامی و بازشدن پای پاپ کرهای به سینما
چشم بادومی یکی دیگر از شوخیهای جشنواره چهل و سوم بود. فیلمی که دغدغهمند است اما آنقدر در پرداخت سینمایی ضعیف عمل میکند که عطای شرافت و دغدغهمندی اجتماعیاش را باید به لقایش بخشید و تجربه اول ابراهیم امینی نویسنده صاحب سبک فیلمهای مهدویان را ندید گرفت.
امینی در چشم بادامی سعی کرده جدید و به روز باشد، روی ترندهای روز جامعه حرکت کند و ایده بکر و فیلم نشده علاقه و عشق نوجوانها به خوانندگان کرهای را فیلم کند اما با ایده جدید و نوآورانه فیلم خوب ساخته نمیشود و فیلم نیاز به قصهای دارد که به هیچ وجه در چشم بادامی شکل نمیگیرد. اتفاقات تند تند رخ میدهند و شخصیتها نه به جهت باورپذیری و همراهی مخاطب بلکه به فرمان فیلمساز حرکت و عمل میکنند تا با فیلمی روبرو شویم که نه داستان گیرایی دارد نه شخصیتپردازی قابل توجهی.
مهرجویی سالها پیش فیلم درخت گلابی را درباره عشق یک دختر نوجوان ساخت اگرچه در آن زمان شبکههای اجتماعی و گوشی دیجیتال وجود نداشت اما فضای خاص این گونه عشقها در آن فیلم ماندگار به خوبی تصویر شده است حالا مقایسه کنید با اکتهای تصنعی و ریتم تند تغییر داده به یک مالخولیای کرهای.
داد؛ فیلمی ساختارشکنانه با فضای صمیمی و ساده
«داد» یکی دیگر از فیلمهای ابوالفضل جلیلی است که بعید است رنگ پرده بییند و همانند دیگر آثار این فیلمساز که هنوز نمایش عمومی پیدا نکردند، این فیلم ارزان، ساده و خاص بعید است فرصت نمایش در سینماها(به جز هنر و تجربه) پیدا کند.
روایت جلیلی آنقدر ساختارشکنانه و تجربی است که هیچ قاعده و اسلوبی را رعایت نمیکند، ازاینرو شاید برخی سینمادوستان قاعدهمند از تماشای فیلم احساس خستگی و آن را مخالف شعور و شخصیت خود تصور کنند. از سوی دیگر، فضا و لحن فیلم داد آنقدر صمیمی، ساده و واقعی است که بیشک طرفدارانی پیدا خواهد کرد، بخصوص اینکه فیلم قصد دارد قصه بگوید و فارغ از رسوم تجللگرای سینمای ایران حرکت کند. از این رو این میزان سادگی و خلوص جلیلی و داد میتواند باعث همراهی برانگیزی بخشی از این مخاطبان باشد.
جلیلی همچون کیارستمی به سینمای مینیمال و رئال علاقهمند است و همواره از نابازیگر به جای بازیگر در فیلمهایش استفاده کرده است. در فیلم داد نیز نابازیگران و بازیگران کمتر دیده شده سینما، حضور دارند که سبب میشود از این لحاظ نیز فیلم جزو آثار تجربی و آوانگارد سینمای ایران محسوب شود.
نقدی که به فیلم داد وارد است، شاید این باشد که فیلم زیادی دلی و سرسری گرفته شده، در حالی که در برخی اوقات بسیار عمیق و غیرشعاری است و سعی دارد انسانی و مردمی باشد. اما در عینحال در لحظاتی تکراری میشود و از تب و تاب میافتد؛ گویی روایت فیلم در یک مدار دایرهوار حرکت میکند و مسیر رویا و واقعیت و رئال و سوریالیسم فیلم زیادی کشدار و غیردراماتیک میشود؛ تا جاییکه میتوان فیلم را با یک تدوین دوباره به فیلم بهتر و تحملپذیرتری بدل کرد که این اندازه کشدار نشود.
«ترک عمیق» و بازیهای درجه یک
اگرچه ترک عمیق امتیازات خوبی در کارگردانی و بازیگری مرد و زن و همچنین برخی ویژگیهای فنی از جمله فیلمبرداری و موسیقی میگیرد اما آنقدر از فیلمنامه کوتاه کشآمدهاش ضربه خورده که نتیجه، فیلمی کسالتبار است که نه مخاطب خاص و نه عام، راضی به تماشایش نمیشوند. فقر عناصر دراماتیک و ضعف منطق در فیلمنامه مثل لحظات حضور آسان پلیس در خانه و سکانس گرفتن اسلحه یک افسر پلیس توسط یک پیرمرد پیزوری از این جملهاند.
ترک عمیق با اینکه دغدغه عمیق شدن و واکاوی روح و روان انسان معاصر را دارد، نتوانسته در تمام مدت زمان خود، همراه کننده عمل کند و نتیجه آن شده که فیلم در روایت خود کشدار درآمده و زیادی مضامین اصلی خود را تکرار میکند.
مضمون فیلم ترک عمیق بحران کهنسالی و عشق و تنهایی است اما آرمان زرینکوب با وجود تلاشهایی که برای پیشبرد داستان زوج فخری و محمود داشته، نتوانسته فیلمی همراهکننده و عمیق با نگاه خود بسازد که ریشه اصلی آن بیشتر در کارگردانی فیلمنامه است.
زرینکوب امتیاز بدی در کارگردانی نمیگیرد چرا که توانسته دلهره و تعلیق را در لحظاتی به تماشاگر منتقل کند و این حس برانگیزی را به تصویر درآورد، بخصوص آنکه ۲ بازیگر فیلم بخصوص رضا بابک درخشان هستند و به راحتی میتوان آنها را نامزد بهترین بازیگر مرد جشنواره دانست.
«دست تنها» و سینمای ناب اجتماعی
سینمای «امیر ثقفی»، سینمای خاصی است که طرفداران خود را دارد. سینمایی که مشابه چندانی ندارد و همین خود میتواند بزرگترین امتیاز فیلم در مسیر استقبال مخاطبان هدف از این کار باشد. در خلاصه داستان فیلم دست تنها آمده است: دو مرد خیابانگرد در پی نجات زنی شهر را جستوجو میکنند. داستان این فیلم پس از نمایش در جشنواره فجر، بهروزرسانی میشود. امیرثقفی حالا و پس از ساخت ۵ فیلم سینمایی، کارگردان باتجربهای در سینمای ایران محسوب میشود. او بیش از هر چیز به سبب نگاه متفاوتش به مدیوم سینما شناخته میشود. آثار او ارتباط چندانی با جریان فیلمهای اجتماعی و قصهگو در سینمای ایران ندارند. ثقفی این موضوع را از همان نخستین فیلم خود یعنی «مرگ کسبوکار من است» تاکنون دنبال کرده. «همه چیز برای فروش»، «روسی» و «کوچه ژاپنیها» دیگر فیلمهای بلند سینمایی او به شمار میروند. فیلم دستتنها در حالوهوای فیلم پیشین ثقفی ساخته شده. او در این فیلم برای نخستین بار تهیهکنندگی در سینما را تجربه کرده و دیگر از نام پدر او یعنی علیاکبر ثقفی در تیتراژ این فیلم خبری نیست.
دست تنهای امیر ثقفی در همه این چند فیلمی که ساخته نشان داده که سینه فیل خوبی است ایدههای خوبی برای کارگردانی دارد و در کل، بزرگ شده فضای فیلم و سینما است اما در عین حال، فیلمساز خوبی نیست یا بهتر بگوییم توانایی ساخت یک فیلم بلند سینمایی ندارد و بهتر بود اما فیلمسازی کوتاه را ادامه دهد.
دست تنها شروع خوبی دارد اما هر چی پیش میرود بدتر و بردتر میشود تا نهایت به یک سراشیبی سقوط میرسد که جزو بدترین آثار کارگردان و عواملاش میشود. بازی خوب شکیب شجره پس از پیشبرد داستان و تحول تصنعی و باورنکردنی، به بازی خنثی بدل میشود و مجید مظفری هم تا انتها تحت تاثیر شمایل جدید و جذاب خود غرق میشود.
«زیبا صدایم کن» و یک ملودرام پدر دختری
داستان فیلم «زیبا صدایم کن» در خیابان ولیعصر تهران و در طول یک روز اتفاق میافتد و در خلاصه داستان رسمی آن آمد است: «خسرو که در آسایشگاه روانی به اجبار بستریست، تمام این سالها را در فکر دخترش زیبا سپری کرده. امروز، روزِ تولد ۱۶ سالگی زیبا است و خسرو نمیخواهد از این روز ساده بگذرد...». رسول صدرعاملی، کارگردان برجسته سینمای ایران، پس از دو سال کار روی فیلمنامه، این اثر را برای نمایش در چهلوسومین جشنواره فیلم فجر آماده کرده است.
در این فیلم، «امین حیایی» به همراه «ژولیت رضاعی» (بازیگر نوجوانی که برای نخستین بار جلوی دوربین حاضر میشود) نقشآفرینی میکنند. این فیلم با همکاری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و بنیاد سینمایی فارابی و کمپانی میلادفیلم تولید شده و سیدمازیار هاشمی تهیهکنندگی آن را بر عهده دارد.
«رسول صدرعاملی» که زمانی از بهترین ملودرامسازان سینمای ایران در دهه ۶۰ و ۷۰ محسوب میشود و مدتها به ساخت فیلمهای مرتبط با دختران نوجوان علاقه نشان میداد در پروژه جدید خود به سراغ یکی دیگر از این قصهها رفته و داستان پدر دختری را روایت میکند که یک صبح تا شب قرار است با هم بگذرانند.
زیبا صدایم کن شروع خوبی دارد، شخصیتها رو خوب معرفی میکند، پدرانگی و بازی امین حیایی به دل مینشیند داستان خوب پیش میرود تا اینکه روایت داستان به یکباره وارد سانتی مانتالیسم شدید و غلیظی میشود که هر اتفاقی را ممکن میسازد و اینجاست که فیلم سقوط میکند.
سقوط آزاد فیلم از بیمنطقی رفتارها و موقعیتها شروع میشود پدر به راحتی اب خوردن موتور میدزدد، وارد کارگاه ساختمانی میشود و جرثقیل هوایی را روشن میکند و... تا جاییکه در انتها مشخص است که گویی فرمان از دست فیلمساز رها شده و وقوع هر اتفاقی در راستا و یا برخلاف مضامین داستان ممکن میشود. شاید با یک تدوین مجدد و کوتاه کردن بخشهای انتهایی که آسیب بیشتری به فیلم زده، زیبا صدایم کن فیلم بهتری شود، شاید...
دیدگاه تان را بنویسید