«آوازهخوان طاس» یکی از پرآوازهترین نمایشنامههای اوژن یونسکوست
بازنمایی تهی شدن زندگی
یکی از مطرحترین نمایشهایی که این روزها روی صحنه است، نمایش «آوازهخوان طاس» است. متن این نمایش در سال ۱۹۴۹ میلادی توسط اوژن یونسکو نوشته شده که از سوی نظریهپردازان و منتقدان بهعنوان سردمدار جریان ابزورد یا معنا باخته شناخته میشود.«آوازخوان طاس» نمایشی هجوآمیز است که از خلال گفتوگوهای بیمعنی شخصیتهایش، به نقد روابط آدمها در زندگی امروزی میپردازد.
آذر فخری
نمایش: آوازه خوان طاس
نویسنده: اوژن یونسکو
مترجم: علی باش
کارگردان: پارسا محمدزاده
بازیگران: شایلین جلالی، شادی آقایی، سحر ببران، میثم همایونی فرد، نگین رشیدی، محمد شیدایی، سمن شعرباف
در این نمایش بهاره رهنما (در نقش خانم اسمیت)، هومن برقنورد (در نقش آقای اسمیت)، سروش صحت (در نقش آقای مارتین)، فلامک جنیدی (در نقش خانم مارتین) و هوتن شکیبا (در نقش آتشنشان) بازی میکنند.
«آوازهخوان طاس» یکی از پرآوازهترین نمایشنامههای اوژن یونسکوست. نویسندهای که اغلب شخصیتهای نمایشهایش آدمهای مشخصی نیستند، گذشتهای ندارند اما آدمهای ساده و طبیعی هستند که انتقادهای اجتماعی را مطرح میکنند.
در نمایشنامههای یونسکو زیر متن و نیت نهفته در پشت دیالوگها و روابط مهم است. شخصیتهای یونسکو مستقیم و غیرمستقیم یک رابطه و یک پشت رابطه، یک دیالوگ و پشت دیالوگ دارند که همین زیبایی اصیلی به آثار یونسکو میبخشد
آقا و خانم اسمیت،یک زن و شوهر انگلیسی هستند. بچههایی دارند. ساکن حومه لندن هستند. آقای اسمیت کارمند است، یک خدمتکاردارند به نام ماری که او هم انگلیسی است ، این خانواده دوستانی هم دارند با نام مارتین . که در یک قصر زندگی میکنند؛ زیرا «خانه یک انگلیسی قصر واقعی اوست!» آقای اسمیت باید قاعدتان در جریان همه این مسائل باشد. ولی آدمهای تودار و یا فراموشکار بسیارند. حالا خانم و آقای اسمیت تازه شام خوردهاند که دوستان اسمیت وارد میشوند و گفتوگویی میان این چهار نفر درمیگیرد که درباره بدیهیات است اما اساسی است و حقایق پیچیدهتری در پی دارد؛ آنها بحث میکنند که: زندگی در روستا از زندگی در شهر خیلی بهتر و آرامتر است. خانواده مارتین اما معتقدند که در شهر جمعیت بیشتر باعث امتیازات بیشتر میشود، مثلا وجود مغازههای بیشتر و جنسهای متنوعتر. صحبت هر دو طرف ازنظر یونسکو درست است. هر دو طرف حقیقت را بیان میکنند.این گفتوگو نشان میدهد واقعیتهای متضاد میتوانند خیلی خوب باهم و در کنار هم زندگی کنند.
بیهیچ اتفاقی شوکه میشویم!
یونسکو، نمایشنامهای را به صحنه میآورد که در آن هیچ ماجرای مهمی اتفاق نمیافتد، شخصیتها مدام تغییر میکنند سازوکاری که حوادث را پیش میراند کاملاً پوچ گرایانه-ابزورد- است.
در یک دکور کاملاً انگلیسی آقا و خانم اسمیت نشستهاند و سرگرم صحبت با یکدیگر هستند. جملاتی که میان آنها ردوبدل میشود هیچ محتوا و معنای خاصی ندارد. این دو نفر هیچچیزی برای گفتن به همدیگر ندارند و فقط ابلهانهترین و بیمعناترین جملات را پشت سر همردیف میکنند. دوستان آنها آقا و خانم مارتین هم به این چرخه میپیوندند و طولی نمیکشد که این چهار نفر تبدیل میشوند به دلقکهایی که با سخنانی نامفهوم باهم مجادله میکنند.. رفتهرفته بازی با کلمات، بیان جملات واضح و غیرضروری، استفاده از ضربالمثلهای نادرست و تمرین سرعت در گفتن جملات تمام نمایشنامه را به خود اختصاص میدهد. این جملات با چنان سرعت و نظمی ادا میشوند که گویی شخصیتهای نمایشنامه مشغول صحبت در مورد موضوعات بسیار مهم و منطقی هستند.
در میانههای نمایش، ناگهان چراغها خاموش و صحبتها تمام میشوند. سپس دوباره چراغها روشن میشوند و این بار آقا و خانم مارتین بهجای آقا و خانم اسمیت نشستهاند و دقیقاً همان جملاتی را که درصحنه اول میان آن دو ردوبدل میشد، میگویند. در همین حال پرده بهآرامی کشیده میشود و نمایشنامه به پایان میرسد.
ما و اوژن یونسکو
شخصیتهای این نمایشنامه که زندگیشان خالی از هر معنایی است فقط حرف میزنند برای آنکه چیزی گفته باشند به همین دلیل در پایان نمایشنامه آقا و خانم مارتین همان حرفهای خانواده اسمیت را تکرار میکنند و در نقش آنها ظاهر میشوند. این دور تسلسل در نمایشنامه یونسکو در حقیقت بیانگر «پوچی زندگی» است.
خوب است بدانیم که اوژن یونسکو هیچ علاقهای به تئاتر نداشت اما از ۳۸ سالگی شروع به نوشتن نمایشنامه کرد، او بیشتر اهل تخیل، رمان، شعر و سینما بود و علاقه خاصی به تئاتر نداشت، تا زمانی که کتاب یادداشتی بر کتاب «دستور زبان» را نوشت و به دنبالش تئاتر را ادامه داد. صحنههای رویایی نمایشنامههای یونسکو کمتر واقعی و واقعیتهایش، کاملاً رویایی است و نهایتاً نشانههایی کاملاً شخصی و غیرواقعی در آثار او دیده میشود. یونسکو تربیت مذهبی بسیار سختی داشته و به همین دلیل هیچگاه فکر مرگ او را رها نمیکرد، دلشوره و دلهره موجود در آثارش نیز از همین تربیت ناشی میشود.
در نمایشنامههای یونسکو زیر متن و نیت نهفته در پشت دیالوگها و روابط مهم است. شخصیتهای یونسکو مستقیم و غیرمستقیم یک رابطه و یک پشت رابطه، یک دیالوگ و پشت دیالوگ دارند که همین زیبایی اصیلی به آثار یونسکو میبخشد.
«آوازهخوان طاس» یکی از پرآوازهترین نمایشنامههای اوژن یونسکوست. نویسندهای که اغلب شخصیتهای نمایشهایش آدمهای مشخصی نیستند، گذشتهای ندارند اما بلکه آدمهای ساده و طبیعی هستند که انتقادهای اجتماعی را مطرح میکنند
یونسکو نسبت به تمام مردم جهان دغدغه و تعهد فلسفی دارد و بهاینترتیب تعهدات سیاسی را زیر سؤال میبرد او انتخاب سیاسی نمیکند و به مسئله مهمتر نیندیشیدن انسانها میپردازد و این فاجعه را موردبررسی قرار میدهد.
فروپاشی زبان در متن زندگی
در«آوازهخوان طاس»، همه شخصیتها نقشی نمادین دارند. صحبتهای بیپایان و بیمعنی و تکراری آنها از بسیاری جهات، ماهیت پوچ زندگی انسان را به نمایش میگذارند. آوازهخوان طاس درباره تراژدی زبان صحبت میکند. فروپاشی زبان مضمون اصلی این نمایشنامه است. اما البته این نمایشنامه مهمتر از همه هجونامهای است درباره زندگی طبقه متوسط. انسانهایی که را از نظر روحی تهی شدهاند. آنها هرچه برای برقراری ارتباط باهم بیشتر تلاش میکنند، کمتر موفق میشوند سخنان مکانیکی آنها منجر به جملات بیربطی میشود و همین باعث میشود، حرفهای بیمعنی بر زبان بیاورند. درنهایت این جملات به صداهایی پر هرجومرج تبدیل میشوند. در پایان، این شخصیتها که آکنده از خشم هستند و عدم تواناییشان در برقراری ارتباط درست، آنها را به فرسودگی میکشاند، اینان زبان خود را به مرز انفجار میرسانند و به جایگاهی پایینتر از یک انسان عادی تنزل پیدا میکنند. بهاینترتیب، یونسکو با این نمایشنامه تراژدی ارتباطات انسانی را به تصویر میکشد.
پوچی و فروپاشی معنا
مضمون برجسته دیگر این نمایش، نشان دادن پوچی فرآیند زندگی است. هم چنانکه نمایشنامه پیش میرود، ماهیت پوچ زبان به اوج نابودی میرسد. دوشخصیتی که باهم ازدواجکردهاند با یکدیگر همچون غریبهها رفتار میکنند. به دلیل اینکه نمیتوانند باهم ارتباط برقرار کنند، وقتی در یک مهمانی باهم برخورد میکنند، ابتدا کمی باهم صحبت میکنند سپس متوجه میشوند که در اصل زن و شوهر هم هستند. بهاینترتیب با این تمهید، یونسکو به پوچی زندگی مدرن اشاره میکند. او همچنین از زبان به دو روش استفاده میکند: ابتدا بهعنوان ابزاری برای نمایش زندگی غریبههایی که باهم زندگی میکنند و سپس بهعنوان نشانه زمانی که صرف زبان میشود تا بهواسطه آن شخصیتها بتوانند ارتباطاتشان را با یکدیگر مشخص کنند. انزوا و بیگانگی که در این رابطهها به وجود میآید هم یکی از ابزارهای مهم تئاتر پوچی است که یونسکو موردتوجه قرار میدهد.
اما از این واژه پوچی نباید ترسید. یونسکو میگوید:«احساس پوچی دلیل آن است که از مرز آن گذشتهایم.من در دل پوچی فرومیروم تا هزل آن را نشان دهم و با هزل سبکباری ایجاد کنم و با خنده از سنگینی اشیا بکاهم و حضور مجدد آدمی را تضمین کنم. برای پشت سر گذاشتن پوچی، باید در دل آن فرورفت.»
دیدگاه تان را بنویسید