«اتاق تاریک» تلنگری که نمیخورد؛
کودک آزاری یا بازی با مضمون
فرهاد، بهعنوان شوهر چند سالی از همسر خود کوچکتر است. این نکته، تماشاگر آگاه را ارجاع میدهد به «عقده مادر» و این که فرهاد به عنوان یک مرد آسیبدیده، برای ماندن در حاشیه امن زندگیاش، در ازدواج هم سراغ زنی میرود که از خودش بزرگتر است و میتواند نقش مادر را در او پیدا کند و ادامه دهد. فرهاد خود در کودکی مورد تعرض واقع شده، هرچند به این مسئله در آخرهای فیلم اعتراف میکند، اما از همان برخوردهای اول، میفهمیم علت تمام حساسیتهای خاص فرهاد در این زمینه برای پنهان ماندن ماجرا، چیست.
آذر فخری، روزنامهنگار
نویسنده و کارگردان: روحالله حجازی
بازیگران: ساره بیات، ساعد سهیلی، امیررضا رنجبران، مروارید کاشیان، ژیلا دایى، رضا احمدى، بازیگر خردسال سید علیرضا میرسالارى
این فیلم سعی دارد به مسائل کودکآزاری در بعد تجاوز و تعرض نزدیک شود.«اتاق تاریک» میکوشد یک واکاوی روانشناسانه در مورد حفظ حریم بدن کودکان، و رفتار و برخورد اطرافیان در مقابله با بروز چنین اتفاقی ارائه بدهد.
«اتاق تاریک» در واقع شاید اشاره به درون هر کدام از ما دارد که در گوشه گوشههای تاریک آن، هراسها و رنجها و آسیبهایمان را پنهان کردهایم و از افشای آنها می ترسیم، زیرا بازخورد اطرافیان و جامعهای که در آن زندگی میکنیم، به گونهای است که اول خودمان در مظان اتهام قرار میگیریم و ابتدا خودمان بازخواست میشویم.
هاله (با بازی ساره بیات) و فرهاد (با بازی ساعد سهیلی) زن و شوهری هستند که از یک خانه تنگ و تاریک در محلات پایین شهر، به یک مجتمع آپارتمانی نوساز در بالای شهر، نقل مکان میکنند؛ به این امید که در این خانه بزرگ و در این بخش از شهر، به آرامش و آسودگی برسند. البته برای اجاره کردن چنین خانهای، آنها به شدت تحت فشار مالی قرار میگیرند، اما هر دو با کار کردن-تقریبا هر کاری- تلاش میکنند از پس این مشکل بربیایند. فرهاد داروی قاچاق میفروشد و هاله که مترجم است، در یک عطرفروشی کار میکند.
اما پریشانی به زودی راه این خانه را پیدا میکند. امیر، پسر این زوج در بیابان اطراف مجتمع مسکونی گم میشود و توسط یکی از همسایهها پیدا میشود در حالیکه خودش را خیس کرده است. ابتدا والدین او مسئله را زیاد جدی نمیگیرند، شاید از سگهای ولگرد بیابان ترسیده. هرچند شب ادراری و اضطراب بچه مدام بیشتر میشود، اما پدر و مادر درگیر مشکلات خانه و سررسید چکهایشان هستند. در نهایت امیر با یک سوال، پدر را وارد ورطهای میکند که باید از آن سر دربیاورد. امیر در حمام از پدرش میپرسد که دیدن بدن کسی، عیب است؟ و پدر که به سوال مشکوک میشود میپرسد آیا کسی بدن او را دیده است و امیر اعتراف میکند که بله. اما هرچه فرهاد اصرار میکند چه کسی؟ امیر پاسخ نمیدهد.
ابتدا فرهاد به همسایهها و بهخصوص به جوانانی که با دختر یکی از همسایهها دوستاند و با او رفتوآمد دارند مشکوک میشود و آنها را تحتنظر میگیرد. اما درنهایت به این نتیجه میرسد که کار آنها نیست، هرچند فرهاد فقط به پسران این گروه شک میکند. در مرحله بعد، فرهاد به برادرزاده هاله مشکوک میشود؛ پسر نوجوانی که پس از متارکه والدینش با مادربزرگش زندگی میکند و هاله گاهی امیر را به دست آنها میسپارد.
«اتاق تاریک» شاید اشاره به درون هر کدام از ما دارد که هراسها و رنجها و آسیبهایمان را پنهان کردهایم و از افشای آنها می ترسیم، زیرا بازخورد اطرافیان و جامعهای که در آن زندگی میکنیم، به گونهای است که اول خودمان در مظان اتهام قرار میگیریم
تمام تلاش فرهاد بر این است که هاله از این ماجرا بویی نبرد، اما درنهایت، هاله متوجه داستان میشود. و حالا نوبت اوست که با دلواپسیهای مادرانه، پی این ماجرا را بگیرد. هرچند فرهاد اصرار دارد ماجرا بهصورت فاش و آشکار دنبال نشود چون مسئله حیثیتی است و پای شرف خانواده در میان است، اما هاله که خود را روشنفکرتر از فرهاد میداند مصر است که هر طور شده مجرم را پیدا کند.
این آسیب حیثیتی است!
برخورد فرهاد با ماجرای پسرش به گونهای است که توهم و تصور تجاوز و تعرض را در ذهن تماشاگر تقویت میکند. اینکه حتما کودک مورد تجاوز جنسی واقع شده و فرهاد، به دلایل حیثیتی هم میخواهد ماجرا از دید دیگران پنهان بماند و هم میخواهد متجاوز را پیدا کند. برای همین تا اواخر فیلم، تماشاگر دچار این تعلیق و التهاب است که درنهایت حال این کودک تجاوزدیده چه میشود و آیا بالاخره والدین به این نتیجه میرسند که کودک را پیش روانکاو ببرند و یا فقط به دادن شربت دلدرد اکتفا میکنند؟!
و البته که فقط به همان شربت اکتفا میکنند. فرهاد، بهعنوان شوهر چند سالی از همسر خود کوچکتر است. این نکته، تماشاگر آگاه را ارجاع میدهد به «عقده مادر» و این که فرهاد به عنوان یک مرد آسیبدیده، برای ماندن در حاشیه امن زندگیاش، در ازدواج هم سراغ زنی میرود که از خودش بزرگتر است و میتواند نقش مادر را در او پیدا کند و ادامه دهد. فرهاد خود در کودکی مورد تعرض واقع شده، هر چند به این مسئله در آخرهای فیلم اعتراف میکند. اما از همان بر خوردهای اول، میفهمیم علت تمام حساسیتهای خاص فرهاد در این زمینه برای پنهان ماندن ماجرا چیست: او نمیخواهد خودش افشا شود. هرچند ارتفاعترسیاش، نحوه همسرگزینیاش، ترس بیموردش از سگها و شیوه برخوردش با دختر جوان همسایه، همه نشان میدهند که فرهاد خود فرد مشکلداری است و در این میان اوست که باید درمان شود. اما همین فرهاد آسیبدیده، که مشکل خود را در این سالها پنهان کرده، از پسرش هم میخواهد این اتفاق را حتی از مادرش پنهان کند.
حجازی با نگاه تکبعدیاش، زنان را به زاویه و بنبست میکشاند تا نشان دهد زنانی که در اطراف یک مرد جمع شدهاند تا چه حد میتوانند به او آسیب بزنند
فرهاد شبها، با چشمبند میخوابد. ابتدا شاید به این دلیل که خانه هنوز پرده ندارد و نور بیرون شبها مانع خواب او میشود. اما این چشمبند دقیقا ارجاع دارد به اینکه فرهاد نمیخواهد واقعیتها را ببیند و با آنها مواجههای درست و تسلیبخش داشته باشد. او اضطراب را مثل سگ هاری مدام در خود حمل میکند و حالا دارد آن را به پسرش انتقال میدهد.
اتاق پنهان و نگاه تکبعدی
اما مسئله دیدن بدن بچه برای هاله بیش از آنکه حیثیتی باشد، بدل به نوعی کینخواهی و انتقامجویی زنانه میشود؛ او درنهایت با فشار از پسرش اعتراف میگیرد که بدنش را پگاه، دختر بیبندوبار همسایه دیده است.
نویسنده و کارگردان از پگاه شخصیتی بیبندوبار و جسور ارائه میدهد؛ دختری که از 17 سالگی هر کاری که دلش خواسته کرده و از قضا امیر هم شاهد یکی از بیبندوباریهای او با دوست پسرش بوده و وقتی امیر از پگاه پرسیده چه کار میکردند؟ پگاه میگوید بازی میکردند؛ امیر اینها را برای فرهاد و هاله توضیح میدهد و اضافه میکند: از همان بازیهایی که در تبلت حامد-برادرزاده هاله- آدمها با هم میکنند.
نگاهی که نویسنده / کارگردان به هاله-مادر/همسر- دارد، درست از همان زاویهای است که به پگاه و مادرش و درنهایت همه زنان دارد؛ این موجودات عصبی، خودخواه، خودمحور و حسودند. حتی اگر تحصیلکرده باشند، حتی اگر مسلط به یک زبان خارجی و مترجم کتاب باشند، بازهم به هر حال «زن»اند و این یعنی هاله هم نمیتواند و نباید بتواند به عنوان یک زن، با ماجرای پسرش برخورد درست و منطقی داشته باشد و حالا که از شوهرش بزرگتر است پس میتواند نقش مادر را برای او بازی کند به او تشر بزند، تحقیرو بازخواستش بکند، در حالیکه احتمالا زنانی که از شوهران خود کوچکترند، این کار را نمیکنند!
هاله زنی عصبی است، مشکلات زندگی را تاب نمیآورد، وظایف زنانه و مادریاش را به درستی انجام نمیدهد مثلا کم غذا میپزد. با هر ناسازگاری بچه، او را در اتاقی که هنوز برقش وصل نشده و اسمش را گذاشتهاند اتاق تاریک، زندانی میکند. درواقع هاله، کودک را مدام از خود میراند و برای همین ارتباط امیر با پدرش خیلی بهتر است؛ این فرهاد است که پسرش را شبها در آغوش میگیرد و برای او قصه میگوید. رابطه مادر-فرزندی امیر و هاله صرفا در نوعی مالکیت خلاصه میشود، مالکیتی که در رابطه این زن با شوهرش هم دیده میشود.
تمثیل خوبی که خوب کار نمیکند!
«اتاق تاریک» ابژه خوبی است برای دردها و مصایبی که هر انسانی در پستوهای ذهن خود پنهان کرده است و توان مواجهه با آنها را ندارد، اما این ابژه خوب، در فیلم حجازی نه خوب جا میافتد و نه خوب کار میکند؛ چرا که حجازی با نگاه تکبعدیاش، زنان را به زاویه و بنبست میکشاند تا نشان دهد زنانی که در اطراف یک مرد جمع شدهاند تا چه حد میتوانند به اوآسیب بزنند؛ کما اینکه دیدن بدن امیر از جانب پگاه اتفاق افتاده، همچنان که بیتوجهی از جانب هاله اتفاق افتاده و باعث گمشدن و آسیب دیدن امیر شده. و مقصر هاله است که با کارکردنش در بیرون، بچه را یا به همسایه میسپارد یا به مادرش که نوهای نوجوان در خانه دارد با چندین مشکل ازجمله متارکه والدینش.
«اتاق تاریک» یک داستان سرراست و مشخص ندارد. در این اتاق، خانواده و حتی جامعهای دیده میشود با هزاران مشکل که مدام پشت سرهم ردیف میشوند: تجاوز، اختلاف سنی، خیانت ناامنی، کودکآزاری، فقر و ...و هیچکدام از این مضامین حتی به موضوع تبدیل نمیشوند چه رسد به پیرنگ و نویسنده/کارگردان به هر کدام ناخنکی زده و «فیلم» ساخته شده است.
دیدگاه تان را بنویسید