آن را نیاگارای ایران هم مینامند؛
شِوی؛پهنترین آبشار خاورمیانه
آرزو احمدزاده ، راهنمای طبیعتگردی
سالها پیش، شاید حدود 11 سال؛ در ایام نوروز سفری داشتیم به استان چهارمحال و بختیاری و سپس خوزستان. دو نفر از دوستانمان زمانی که ما به خوزستان وارد شدیم آنها نیز خوزستان بودند، البته آنها با دوچرخه آمده بودند و در منزل اقوامشان در دزفول اقامت داشتند. ما هم در محل اسکان نوروزی فرهنگیان در مدرسهای در اندیمشک سکنی گزیدیم. از آنجایی که این دو شهر فاصله چندانی با هم ندارند پس از استراحت و گشت کوتاهی در اندیمشک به دزفول رفتیم و دیداری با دوستان تازه کردیم. بعد از خوردن عصرانهای متشکل از لبنیات محلی با شیر گاومیش، تصمیم گرفتیم فردا به سمت آبشار شِوی برویم. شِوی بزرگترین آبشار طبیعی خاورمیانه و یکی از زیباترین آبشارهای ایران است. این آبشار در رشته کوههای زاگرس در روستایی به همین نام از توابع بخش شهیون در شهرستان دزفول در استان خوزستان واقع شده است اما از آنجا که شِوی در نزدیکی مرز بین خوزستان و لرستان قرار دارد برخی از مردم لرستان بر این باورند که این آبشار متعلق به استان لرستان است و این دعوا که آبشار متعلق به کدام استان است، همچنان ادامه دارد. هرچند که حرفهای زیادی در مورد امنیت مسیر آبشار شنیده بودیم اما دل را به دریا زدیم و بلیط قطار را خریدیم. یکی از راههای دسترسی به این آبشار مسیر ریلی و قطار محلی دزفول-درود است که قطار صبح زود از دزفول حرکت میکند و پس از زمان تقریبی چهار ساعت به ایستگاه تلهزنگ میرسد. اینجا باید قطار را ترک کرد و ادامه مسیر را به سمت آبشار پیاده رفت.
ساعت 5 صبح در ایستگاه دزفول سوار قطار شدیم و ساعت 9 صبح در ایستگاه تله ازنگ از قطار پیاده شدیم. همان ابتدای مسیر لبخندی بر صورت هر چهار نفرمان نشست چرا که یک گروه طبیعتگرد کوله به دوش نیز از قطار پیاده شدند که آنها نیز مقصدشان آبشار شِوی بود. با سرپرست تیم همصحبت شدیم و اجازه همراهی گرفتیم و سفر چهار نفرهمان تبدیل شد به یک کوهپیمایی و طبیعتگردی 20 نفره. بچهها از شهر سپیدان واقع در استان فارس آمده بودند و خب مهماننوازی اهالی این استان شهره عام و خاص است. پس از یک ساعت پیادهروی در مکانی مناسب برای صرف صبحانه استراحت کردیم و بیشتر با دوستان سپیدانی آشنا شدیم. بسیار خونگرم بودند و خوشصحبت، صمیمیتشان آنقدر دلنشین بود که لحظهای حس نکردیم غریبهای هستیم در جمعشان. دوباره به راه افتادیم. گویی که در بهشت گام برمیدارم، ستیغهای زاگرس با درختهای بلوط و چمن تازه با آن رنگ سبز روشن، صدای گنجشکها و نم بارانی که بر گونههایم میخورد مرا به دنیایی دیگر میبرد. کم کم باران بیشتر شد و ما هم به قسمتهای سختتر مسیر و عبور از صخرهها رسیدیم. با اینکه مسیر صخرهای با طناب و سیم بوکسل حمایت شده بود؛ اما سنگها بواسطه بارش باران بسیار لیز و لغزنده بودند. با آرامش و به آهستگی و با تمرکز از سنگها گذشتیم و بالاخره بعد از چهار ساعت پیادهروی به آبشار پهن و زیبای شِوی رسیدیم. هر چه نگاه میکنم سیر نمیشوم، و هزار بار پروردگار را شاکرم برای خلق چنین زیباییهایی در سرزمینم. یک ساعت در کنار آبشار نشستیم و لذت بردیم و نهار را نیز همانجا خوردیم. ساعت پنج عصر قطار به استگاه تلهزنگ میرسد و باید در همان ساعت خودمان را به ایستگاه برسانیم و هیچ وسیله دیگری برای برگشت نیست مگر فردا همین ساعت که دوباره قطار بیاید. به سرعت راهی میشویم و با سرعت بیشتری راه بازگشت را طی میکنیم.
دیدگاه تان را بنویسید