نگاهی به نمایش«مرد بالشی»؛
واکاوی کودکآزاری؛ خانواده مقصر است یا جامعه!
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
نمایشنامه «مرد بالشی» اثر «مارتین مک دانا» این روزها با بازی نوید محمدزاده، حمیدرضا آذرنگ، علی سرابی و بهرام افشاری بر صحنه تئاتر در حال اجراست؛ نمایش درباره خشونت والدین و دیگر بزرگسالان با کودکان در دنیای بیرحم آدم بزرگها است. فضای این نمایشنامه به گونهای است که نگاه ویژهای به تاثیرگذاری مساله تربیت، روشهای فرزندپروری و نقش والدین بر شکلگیری نظام شخصیتی افراد دارد. همچنین مطرح میکند برای آنکه آدمی از آزارهای روحی و روانی در امان باشد، چقدر خانواده میتواند نقش ارزشمند و حیاتبخشی در پرورش انسانی بهنجار ایفا کند. این نمایشنامه با تم خشونت و بیان مساله کودک آزاری به واکاوی این معضل اجتماعی میپردازد اگر جهانی که کودک از آن برمیتابد مملو از خشم و خشونت و سرکوب باشد، تنها میتواند به خلقتی نادرست و ناکارآمد از سازمان شخصیتی منجر شود؛ به عبارتی نمایش «مرد بالشی» در تلاش برای انتقال فهم این مسائل است کودکانی که در دنیای کودکانه به طرز فاجعهباری مورد آزار و اذیت و مجازات از سوی والدین قرار بگیرند به دلیل آنکه تنها تجربیات خشونتبار و خونخواهانهای در جهان کودکانه آنها نقش بسته است ناگزیر به سرنوشتی نامعلوم در آینده هدایت میشوند. یک بخش از نمایش «مرد بالشی» داستان پسری 14 ساله است که به دلیل علاقه و محبتی که نسبت به برادر خود دارد، نمیتواند ظلم و جور والدین و آزار و اذیتهای آنها را نسبت به وی تحمل کند. از اینرو والدین با فراهم آوردن چنین شرایطی سبب میشوند بخش آشکار مهربان و باگذشت لایههای شخصیتی این پسر نوجوان رفته رفته رنگ ببازد و آن بخش خشم و خشونت پنهان شده ظاهر شود؛ بهطوریکه بخش سیاه وجودش به قدری غالب میشود و رشد مییابد که از جهانی که والدینش برای برادرش ساختهاند به تنگ میآید و به کشتار دست میزند؛ پدر و مادرش را میکشد چون تاب تحمل مشاهده شکنجه برادرش را که از بیماری ذهنی نیز رنج میبرد به دست والدین شکنجهگر خود ندارد. البته بخش دیگری از نمایش دو مامور پلیس را نشان میدهد که بازپرس پرونده این دو برادر هستند؛ بازپرسانی که یکی از آنها الکلی و یکی دیگر قربانی خشونتهای اجتماعی و خانوادگی در دوران کودکی است. این دو مامور نیز بنابر همان دلایل خانوادگی و رشد یافتن در محیطی مملو از تعرض، دارای مشکلات و اختلالات شخصیتی و عقدههای فروخوردهای هستند که امروزشان نیز چندان درخشان نیست و شوربختانه اکنون نیز در جایگاه برقراری عدالت و صدور حکم برای دیگر افراد قربانی همچون خودشان قرار گرفتهاند. از بعد روانشناختی باید خاطرنشان کرد «مرد بالشی» نمایش همه افرادی است که در جامعه در کنار هم نفس میکشند و زنجیروار به فراخور موقعیتهای اجتماعی که در آن نقش دارند، به یکدیگر وصل هستند؛ حال آنکه نکته ناکامکننده آن است هر کدام از این انسانها با درجات و شدتهای متفاوتی قربانیان دوران کودکی و نحوه الگوهای تربیتی والدین خویش هستند. بنابراین میتوان گفت همه انسانها در هر موقعیت اجتماعی و برحسب میزان آگاهی خود، قربانیان اجتماعی هستند که آن اجتماع خود، قربانی افراد زیرمجموعه است. ازاینرو باید اذعان داشت جامعهای که در آن زندگی میکنیم شاکلهای است از افرادی که هر کدام مملو از عقدهها، کمبودها و ناآگاهیهایی هستند که آن نیز برآمده از جریان تربیتی و آموزشی همان اجتماع است؛ همین امر سبب میشود رابطه علت و معلولی مشخص و دقیقی وجود نداشته باشد چون جامعه و مجموعه افرادی که آن را تشکیل میدهند زنجیروار به هم وصلند و همه با هم در بروز و نمود خشونت نقش دارند. ابتدا والدین با انعکاسهای خشونتباری که از سوی جامعه و دیگر اعضای آن دریافت میکنند که البته آنها خود نیز والدینی خشن هستند که از خشونت والدینی بینصیب نماندهاند، منجر به انجام رفتارهای نادرست و غیرانسانی علیه کودکان و فرزندان خویش میشوند و این چرخه باطل مخرب همینطور ادامه میباید و بطور طبیعی سبب نهادینه شدن خشمهای قتلخواهانه در درون آن میشود. باید خاطرنشان کرد تمام اتفاقات و حوادث موجود در نمایش «مرد بالشی» که نمادی از جامعه فعلی ما است به نوعی ریشه در خانوادههای ویران و ازهم پاشیده دارد که خشونت در گوشه گوشه بستر زندگی اعضای آن نفوذ کرده است. ازاینرو آنچه در نمایش مک دونا بدون آنکه از کلام وعظ استفاده کند، بطور عینی لمس میشود رشد بیرویه خشونت در کانون خانوادهها است که این مساله خود ریشه در جامعه و وضعیت معیشتی مردم دارد. بنابراین کاملا روشن است که برای مهار خشونت در جامعه، باید آرامش را به خانوادهها بازگرداند و رفاه آنان را میسر ساخت؛ در این صورت است که گسترش آرامش در کلیت جامعه آغاز میشود.
دیدگاه تان را بنویسید