نگاهی به کارنامه بهجت صدر در دهمین سال فقدانش
پیشرو در خلق یک هویت جدید هنری
مرجان تاجالدینی
شخصاً تمایل دارم هنر بهجت صدر* را در دورنمای دهههای 40 و 50 ایران و در دستهبندی هنرمندان پیشگام این دههها مرور کنم؛ هنرمندانی که همزمان با تلاش برای خلق یک زبان جدید با چالشهایی جدی نیز روبهرو هستند. هنرمندانی چون بهمن محصص، بهجت صدر، سهراب سپهری، ناصر عصار، ابوالقاسم سعیدی و بعدتر فریده لاشایی در این دستهبندی جای میگیرند؛ هنرمندانی که در برخورد با فضای هنری اروپا و غرب، پیش از هر چیز با قضاوتی که آنها را هنرمند ایرانی یا خاورمیانهای میداند مواجه میشوند و در چنین شرایطی است که خواه ناخواه مبارزه و چالشی را برای تثبیت خود و برای اینکه هنرشان دیده و درک شود، آغاز میکنند.
«هنرمند ایرانی» « هنرمند شرقی»
آنچه این طیف از هنرمندان را در مقطعی که اشاره شد در رده پیشگامان قرار میدهد، همین جهانی دیدن و تلاش برای عبور از قضاوت شدن در محدوده «هنرمند ایرانی» و « هنرمند شرقی» است؛ دغدغهای در پس ذهن برای دستیابی به جایگاهی در تاریخ هنر جهان. بهجت صدر هم نگاهش به چنین افقی است؛ او که در دهه 30 شمسی پا به فضای مدرنیسم غربی گذاشته، میخواهد هنرمندی جهانی باشد، ولی همین جهان او را به عنوان یک زن ایرانی قضاوت میکند. در همین مقطع یکی از منتقدان هنری ایتالیا در یادداشتی بر نمایشگاه او مینویسد؛ «هنرمند زیبای ایرانی». یعنی تمام صفتهای زن، ایرانی و شرقی را یکجا در مورد او به کار میبرد. صدر در حالی خود را با چنین قضاوتها و برچسبهایی روبهرو میبیند که اساساً تمایل ندارد در عنوان هنرمند ایرانی محدود شود. در مورد او چالشها و کشمکشهایی که از آن سخن می گوییم از همینجا آغاز میشود؛ کنشی مبارزهوار که او را به تلاش برای خلق یک زبان جدید و پیدا کردن جایگاهی در عرصه هنر جهان سوق میدهد.
به این ترتیب دغدغههای بهجت صدر و این طیف از هنرمندان، از محدوده جامعه ایرانی آن دههها فراتر میرود. برای مثال میدانیم که بهمن محصص به ندرت کارهایش را در ایران به نمایش میگذارد یا بهجت صدر از مورد انتقاد واقع شدن نقاشیهایش که در نمایشگاه حرکتی و کرکرههایش به اوج میرسد، آگاه است. او میداند تجربههایش در ایران پذیرفته نخواهد شد؛ اگرچه وقتی سالها بعد و با دیدن آثار حرکتی هنرمندانی چون الکساندر کالدر در موزههای اروپا، افسوس خود را از نا مقبول بودن تجربههایش در داخل کشور و در مقابل، آزادی عمل هنرمندان غربی پنهان نمیکرد.
بهجت صدر هنر خود را بر زبان بصری متمرکز میکند و به این ترتیب تمام تجربهگرایی او در رسیدن به شکلهای مختلف و تجربههای بصری متنوع خلاصه میشود. رفتارهای او با ابزار و تکنیک؛ از جمله کاردکی که جای قلممو را برایش میگیرد، همه در همین راستاست
تمرکز بر زبان بصری و فرمالیسم
در شرایطی که تلاش برای خلق زبان جدید در میان این نقاشان جنبههای مختلفی پیدا میکند و برای مثال در مورد بهمن محصص بیشتر به جهانبینی ویژه او منتهی میشود، بهجت صدر این جستجو را مشخصاً بر زبان بصری و فرمالیسم متمرکز میکند و به این ترتیب تمام تجربهگرایی او در رسیدن به شکلهای مختلف و تجربههای بصری متنوع خلاصه میشود. رفتارهای او با ابزار و تکنیک؛ بومی که از سه پایه به روی زمین میکشد یا کاردکی که جای قلممو را برایش میگیرد، همه در همین راستا است. کلنجارها و تجربههای او با متریال گاه آن قدر پیچیده و و تودرتو است که برای توصیف آنها با دشواری روبهرو هستیم و اغلب ناچار به توضیح مطولی در معرفی تکنیکهای آثار او میشویم. اساساً تجربههای او با تکنیکهای عجیب و غریب و متنوعی همراه است؛ طوری که شاید نتوان آثار متعددی را پیدا کرد که در آنها از متریال و تکنیک مشترک استفاده کرده باشد.
او با اینکه از نظر فرمالیستی و در جهانبینیاش نگاهی شخصی را دنبال میکند، به آنچه در اطرافش میگذرد آگاه است و مدرنیسم ایران را هم به طور کامل درک میکند. بر همین اساس است که میخواهم بازهم تاکید کنم بهجت صدر اگرچه به زبان شخصی مختص به خودش دست پیدا میکند ولی این زبان در پرسپکتیو یک مقطع خاص تاریخی و به عنوان بخشی از تجربههای هنرمندان مدرنیست ایران درک و دریافت میشود. بنابراین، اندیشههای شاید ناسازگار او با نحوه مدیریت نهاد قدرت و جریانهای رایج هنر در آن دههها هم نمیتواند ناقض ارتباطش با مدرنیسم آن سالها باشد. شاید او به اندازه بعضی از مدرنیستهای نسلهای پیش از خود، و همنسلش، مشخصاً به دنبال روایتی بومی نبود، ولی آنچه میتوانیم به عنوان انگیزشها و واکنشهای خودآگاه یا ناخودآگاهش، برای مثال در ارتباط با ریشهها یا به طور کلی مسئله شرقی یا غربی بودن شناسایی کنیم، همچنان به جای خود باقی هستند؛ هرچند که او خود همیشه در مقام انکار آنها بر میآمد. او حتی تأثیر پذیریاش از بعضی هنرمندان و شیوههای هنری را هم نمیپذیرد؛ وقتی از شباهت دورهای از کارهایش به «آر انفرمل» اروپایی حرف به میان میآید، به این بسنده میکند که؛ در این دوره فقط در ایتالیا زندگی میکردم و کارهایم ارتباطی با این جریان ندارد. همچنان است در ارتباط با نسبت بصری کارهایش با اکسپرسیونیسم انتزاعی.
غنا بخشی به تجربه مدرنیسم ایرانی
در همین ارتباط، مخالفخوانیهای بهجت صدر را هم بیشتر باید به حساسیتها و البته مقاومت او در مقابل قضاوتها و برچسبگذاریهایی که همیشه نگرانشان بود، نسبت داد. در مصاحبهای میگوید؛ «من فرنان لژه نیستم که مدرنیسم را صنعتی ببینم»، در حالی که چنین گرایشی را میتوان مشخصاً در او دید. اساساً تکنیک و صدای کارش صنعت است؛ وقتی جایی از او میپرسند هنگام خلق اثر کدام موسیقیها را گوش میکند، میگوید؛ دوست دارم اگر صدای موسیقی هست، صدای کاردکم روی آلومینیوم باشد. یا جایی دیگر از لذتش از صدای برخورد دو اتومبیل میگوید. در آخر؛ هرچه هست، امروز همه جنبههای هنری و فردی بهجت صدر را میتوانیم به عنوان پازلی در نظر بگیریم که نمایانگر تمامیت او است. فارغ از اینکه خصلتهای فردی و تجربههای تا حدی انزواطلبانه او تا چه اندازه در جایگاه هنری و میزان توفیق یا پذیرش او نقش بازی کرده، بهجت صدر و تلاشهایش برای دست یافتن به یک زبان بصری ویژه، غیرقابل انکار است؛ تلاشهایی که به سهم خود به غنیتر شدن تجربه مدرنیسم در هنر ایران و دستآوردهایی ارزشمند در این عرصه منتهی شده است.
شاید بهجت صدر به اندازه بعضی از مدرنیستهای همنسلش، مشخصاً به دنبال روایتی بومی نبود، ولی آنچه میتوانیم به عنوان انگیزشهای خودآگاه یا ناخودآگاهش، برای مثال در ارتباط با ریشهها یا بهطورکلی مسئله شرقی یا غربی بودن شناسایی کنیم، همچنان به جای خود باقی هستند
* بهجت صدر متولد 1303 شمسی، از هنرمندان تاثیرگذار جنبش نوگرای ایران است که مرداد ماه 1388 در جنوب فرانسه درگذشت.
دیدگاه تان را بنویسید