محمد تقی‌زاده

نود و هفتمین دوره جوایز اسکار به میزبانی آکادمی علوم و هنرهای سینما که از بهترین فیلم‌های اکران‌شده در سال ۲۰۲۴ تجلیل می‌کند، هفته گذشته در سالن تئاتر دالبی، هالیوود، لس آنجلس برگزار شد. امیلیا پرز با ۱۳ نامزدی بیشترین تعداد نامزدی را به دست آورد. پس از آن بروتالیست و شرور هرکدام با ۱۰ نامزدی در جایگاه بعدی قرار گرفتند. آنورا پنج جایزه شامل بهترین فیلم را برنده شد. بروتالیست سه جایزه و پس از آن، تلماسه: بخش دو، امیلیا پرز و شرور هرکدام دو جایزه برنده شدند.

با وجود رکورد نامزدی فیلم امیلیا پرز، روز تقسیم جوایز یکی از روزهای تعجب‌آور برای اهالی سینما بود چرا که فیلم املیا پرز با این تعداد نامزدی تنها دو اسکار غیر اصلی را بدست آورد و جوایز اصلی به فیلم آنورا رسید. اگرچه «آنورا» تجربه خوبی را برای عشاق سینما رقم زد اما بهترین قسمت اسکار ۲۰۲۵ برای ایرانی‌ها، افتخارآفرینی «در سایه سرو» در شاخه انیمیشن کوتاه است. فیلمی کم‌ادعا که به‌ دور از فاکتورهای رایج دیده شدن آثار برای داوران آکادمی توانست به این افتخار برسد و سینمای ایران را برای سومین مرتبه به اسکار برساند.

 فیلم پورنوگرافیک آنورا در حالی پرچمدار کن و اسکار امسال بود که سینمای جهان تحفه‌ای برای رو کردن نداشت و در این بیابان و برهوت فیلم خوب، آنورا توانست نظر تعدادی از سینمادوستان و منتقدان سینما را جلب کند. از سوی دیگر، آثار مستقل و مهجوری نیز در سینمای آمریکا، اروپا و آمریکا نمایش داده شد که با وجود برتری‌های کیفی و زیبایی‌شناسی‌های هنری به دلیل آنچه فقدان تبلیغات و پروپوگاندای رسانه‌ای خوانده می‌شود نتوانستند آنچنان معرفی و دیده شوند.

در ادامه دو فیلم از سینمای آمریکا که جزو آثار مهجور و قدرنادیده‌ فصل جوایز بودند و به نظر می‌رسد جزو انتخاب سینمادوستان و سینه‌فیل‌ها باشند تحلیل و بررسی شده‌اند:

فیلم « Small   Things   Like   This»

چیزهای کوچک اینچنینی با نام لاتین « Small Things Like This»  یکی از قدرنادیده‌ترین و مناقشه‌برانگیزترین فیلم‌های سال 2024 میلادی محسوب می‌شود اما چرا قدرنادیده، چرا مناقشه برانگیز؟

دلیل قدرنادیده بودن فیلم به سهم اندک و نادیده‌ گرفته شدن آن در فصل جوایز ارتباط پیدا می‌کند به نحوی‌که فیلم با وجود قابلیت‌های متعدد و امتیازات بالایی که نزد منتقدان دریافت کرد در مراسم گلدن گلاب بایکوت شد و داوران این مراسم سعی کردند بیشتر از خجالت فیلم‌هایی چون «بروتالیست»، «امیلیا پرز» و «گلادیاتور» بر آیند و فیلم‌های کوچکی چون «چیزهای کوچ اینچنینی» در اینگونه مراسم محلی از اعراب پیدا نکردند ( ناگفته نماند در جشنواره برلین نیز فیلم تنها در بخش افتتاحیه مورد توجه قرار گرفت). در باب مناقشه‌برانگیز بودن فیلم نیز میتوان به اختلاف میان نظرات منتقدان سینما و برخی سینمادوستان اشاره کرد که دوقطبی شدیدی در باره کیفیت این فیلم به وجود آمد به نحوی که برخی آنرا تحسین‌ و تمجید و در مقابل، گروهی آنرا زجرآور و آزاردهنده برشمردند.

فیلم درباره یک خانواده کوچک در ایرلند است که فیلمساز به روی شخصیت پدر خانواده با بازی کیلین مورفی تمرکز کرده و سعی کرده با فلش بک‌هایی که به گذشته و کودکی او میزند، حال و زندگی کنونی بیل را برای مخاطب به تصویر بکشد. از سوی دیگر، یک افشاگری مهم و برجسته نیز در فیلم مورد اشاره قرار میگیرد که اتفاقات رختشویی «مک دالن» در ایرلند دهه 20 تا 90 را شامل می‌شود. این خط روایی فیلم با محوریت بیل در نقش کیلین مورفی که مستحق دریافت جایزه اسکار نیز هست، تداوم می‌یابد و به واسطه تمرکز روی شخصیت بیل است که ماجرای مک دالن بازخوانی و تصویر می‌شود.

ماجرای مک دالن، مساله بغرنجی بوده که در ایرلند به عنوان یکی از کشورهای متعصب و مذهبی رخ داده است و برخی سخت‌گیری‌ها بر روی دختران جوان در محیط کلیسا به یک وضعیت ناخوشایند و زجرآور بدل شده که تیم میلانتس بدون اغراق، سیاه‌نمایی و خشونت توانسته به روایت این ماجرای هولناک و غیرانسانی بپردازد و در این میان از نظر پرداخت بصری، شخصیت‌پردازی و فضاسازی به شدت موفق عمل کرده است. فضای فیلم «چیزهای کوچک اینچنینی» فضایی آرام است و سکوت، عدم هیجان‌های کاذب فیلم‌‌های آمریکایی و دیالو‌گهای موجز اما موثر سبب شده، روایت فیلم به ساده‌ترین و عمیق‌ترین شکل هنری خود به تصویر در آید. رنگ‌ها در فیلم میلانتس، رنگ‌های سرد و حتی خشنی هستند و خبری از طراحی‌های بصری روشن و جذاب در فیلم نیست تا رنگ‌ و نور فیلم به خوبی در خدمت کانسپت و فضاسازی فیلمنامه باشد و فضای سردی شخصیت و افسردگی او و دیگر افراد را منتقل نماید.

مضمون سخت‌گیری‌های مذهبی در کلیسا و همچنین تقابل میان سازش و عذاب‌ وجدان از برجسته‌ترین مضامین فیلم «چیزهای کوچک اینچنینی» هستند که خیلی زیرپوستی و هنرمندانه روایت شده‌اند. بیل به عنوان موتور محرک فیلم که شخصیتی شکننده و ضعیف دارد در دو راهی سازش و وجدان، دومی را انتخاب می‌‌کند و اینگونه قهرمان ساده و سمپاتیک فیلم می‌شود. از سوی دیگر، سخت‌گیری‌های مذهبی در کلیسا و برخی شخصیت‌‌های مزورانه و فریبکار خواهران کشیش در فیلم بدون تاکید و آکسان‌گذاری‌های مرسوم به تصویر در آمده است تا فیلم روایتی واقع گرایانه و رئالیستی از یک فاجعه غیرانسانی در یک فضای مذهبی باشد که به نام دین و مذهب، به آزار و بهره کشی از انسان‌های مظلوم و ستمدیده‌ می‌پردازند و پروپاگاندای کلیسا و قدرت مطلق کشیش‌ها را زیر سوال می‌برد.

 

فیلم «Black   Dog» 

فیلم سگ سیاه ساخته گوآن هو فیلمساز نسل نوی چینی است که در جشنواره کن سال ۲۰۲۴ موفق به دریافت جایزه بخش جنبی فستیوال شد. فیلمی که ردپای ژیا ژانکه فیلمساز قدیمی‌تر چینی در سر و شکل ظاهری و همچنین محتوا و مضامین فیلم به خوبی قابل رویت است، ژانکه کارگردان در این فیلم، در جایگاه نویسنده فیلمنامه بوده و مضامین مورد علاقه او به روشنی در فیلم قابل دریافت است.

فیلم سگ سیاه به شدت فیلم مضمون محوری است با این توضیح که به هیچ وجه وارد حوزه مضمون‌زدگی و شعارزدگی نمیشود و این از مهمترین امتیازات فیلم محسوب می‌شود. فیلم به شکلی دراماتیک تنهایی، هویت انسانی و نگاه ضد سرمایه‌داری و مارکسیستی سازندگان را منتقل میکند اما فرق سگ سیاه با آثار مضمون‌زده اینچنینی این است که وارد ورطه تیپ‌سازی و شعارزدگی نمیشود و همه اجزای فیلم از تصویر و اجرا تا متن و دیالوگ‌ها را در اختیار یک مضمون واحد انسانی و ضد سرمایه‌داری قرار می‌دهد تا نتیجه یک اثر همگون و منسجم شود که علاوه بر انتقال پیام از زیبایی‌شناسی هنری نیز بهره‌مند است.

سگ سیاه فیلم تصویر است و کارگردان به عنوان اصلی‌ترین طراح و خالق تصاویر سعی کرده با همه میزانسن‌ها و قاب‌هایی که بسته منظور خود در انتقال پیام را به زبان تصویر ارائه نماید. قراردادن شخصیت اول فیلم با نام لانگ در قاب‌های لانگ شات به خوبی گیر افتادن یک مرد تنهای از زندان رها شده را در اجتماع سخت و بحرانی پیرامونی منتقل می‌کند و فیلمساز از همان شروع تا انتها سعی کرده با کمترین دیالوگ و به بیشترین زبان تصویر، سینما به معنای واقعی را خلق و ارائه دهد.

لانگ به عنوان شخصیت اصلی فیلم خیلی کم حرف می‌زند و بیشترین اطلاعات مربوط به او از طریق دیگران ارائه میشود. از سوی دیگر، شخصیت‌پردازی لانگ با همین بیان کم به شکلی جزئی و تدریجی انجام میشود اما در نهایت با شخصیتی سمپاتیک همراه می‌شویم که میتواند جزو ماندگارترین کاراکترهای ۲۰۲۴ سینمای جهان لقب گیرد. همسانی و نزدیکی لانگ و یک سگ ولگرد که به خوبی وضعیت مشابه این دو را تصویر و تداعی میکند و زندگی سگی این مرد چینی را برایمان میسازد، از وجوه بصری و تماتیک جذاب سگ سیاه است که در کمتر فیلمی شاهد این میزان تشابه دراماتیک میان انسان و حیوان بدون در افتادن در ورطه سانتی‌مانتالیسم بوده‌ایم.

سگ سیاه شاید در ابتدا فیلمی غیرمتعارف و خاص به نظر برسد اما هرچه پیش میرود فضاسازی بینظیر و تم تکان‌دهنده فیلم چنان درگیرکننده میشود که امکان رها کردن فیلم برای مخاطب وجود نخواهد داشت. فیلم داستان مرد جوانی است که به اتهام قتل عمد زندان رفته، قبلا در سیرک موسیقی راک میزده و الان پدرش به عنوان سرپرست یک باغ وحش در بستر بیماری است. دشمنان و بدمن‌های بیرونی و زندگی سخت و تنهایی آزاردهنده‌ بخشی از مشکلات قهرمان اصلی فیلم است. قهرمانی که با پناه بردن به یک سگ به نوعی به رستگاری و رهایی میرسد و پیوند انسان و حیوان این فیلم از جذاب‌ترین و باورپذیرترین نمونه‌های دوستی انسان و حیوان به شمار می‌آید؛ دوستی که تنها برای وقت گذرانی نیست و جنبه مرگ و زندگی برای کاراکتر اصلی داستان پیدا میکند. سگ سیاه میتواند نمونه بسیار مهمی برای سینماگران ایرانی باشد که هم دوست دارند فیلم مهم و پیام‌دار بسازند و هم نمی‌خواهند وارد فضای کلیشه، شعار و مضمون‌زدگی بیفتند.