محمد تقی‌زاده

آنورا آخرین ساخته شان بیکر فیلمساز آمریکایی و برنده نخل طلای 2024 یکی از چالش‌ برانگیزترین فیلم‌های این سال‌های سینمای جهان و پربحث و جدل‌ترین فیلم 2024 است که موافقان و مخالفان دوآتیشه بسیاری دارد: در حالی برخی فیلم را یک فیلم خیلی عادی و معمولی انگاشتند که گروه دیگر آن را در حد یک شاهکار سینمایی عنوان کرده و از جزئیات، مضامین و جوایز برجسته فیلم گفتند و نوشتند. 

یکی از دلایل مهم برجسته شدن و دیده شدن فیلم در وهله اول، جایزه نخل طلای آن است حتی دوآتیشه‌ترین طرفداران فیلم نیز نمی‌توانند ارتباط میان جایزه گرفتن فیلم و این حجم از دیده و پسندیده‌شدن آن را نادیده بگیرند چه بسا اگر این فیلم در جشنواره فیلم کن نخل طلا را دریافت نمی‌کرد این حجم از تعریف و تمجید از فیلم بالا نمی‌گرفت و اصلا فیلم دیده نمی شد چرا که شمار زیادی از افرادی که فیلم آنورا را دیدند (فارغ از اینکه پسندیدند یا راضی نبودند) دلیل اصلی و مهمشان این بوده که چرا این فیلم نخل طلا گرفته و حتما درونمایه یا مضمون خاص و اصیلی در فیلم بوده که از سوی کن‌نشینان چنین منتخب و تحسین شده است.

مضامین اصلی فیلم در چند بُعد قابل تحلیل است: نخست پرداخت به ماهیت یک کارگر جنسی به عنوان یک انسان دارای حیات است که در فیلم اصالت و وجاهت پیدا کرده است. اینکه شان بیکر به آنورا به عنوان یک کارگر جنسی نگاه تحقیرآمیزی نداشته و آن را واجد حیات و مطرح شدن دانسته از سوی بسیاری از طرفداران فیلم یک امتیاز زاید الوصف عنوان شده که در سینمای روز جهان کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. نه تنها در سینما بلکه در جوامع انسانی نیز نگاه عادی و معمولی به چنین افرادی مقبوح و غیرعادی است و همواره نگاه به چنین چهره هایی با نوعی تحقیر و توهین مواجه می‌شود؛ از این رو نفس پرداخت به آنورا به عنوان یک کارگر جنسی تشخص یافته برای فیلم و شخص شان بیکر یک امتیاز متصور شده که باید دید این شاخصه به خودی خوی میتواند باعث برتری و رجحان یک فیلم سینمایی باشد یا خیر؟

مضمون مهم دیگر فیلم پرداخت به رویای آمریکایی و الیگارشی روسی است که در دو کاراکتر اصلی فیلم یعنی آنی و وانیا قابل تحلیل و بررسی است: آنی یک آمریکایی است که تاحدی با زبان روسی آشنایی دارد و وانیا یک آقازاده روسی است که پیوند این دو در فیلم قرار است به نوعی وجاهت این دو فرهنگ و جفرافیای اجتماعی را تبیین نماید. رویایی امریکایی موضوعی است که در فیلم به بزرگی از آن یاد می شود و فیلمساز یکی از آرزوها و دلایل پیوند آقازاده روسی با دختر آمریکایی را همین آمریکایی شدن پسر جوان تبیین کرده است. از سوی دیگر روس‌ها در فیلم آدم های طماع، بی دست و پا و منفوری تصویر شدند که به طور طبیعی با نگاه منفی مخاطب روبرو شده و این چنین فیلمساز در سوگیری سیاسی اجتماعی خود در فیلم، اعلام موضع 

کرده است.

آنورا همچنین مواضع مارکسیستی و ضد سرمایه‌داری تندی دارد به طوری‌ که در برخی لحظات از این فیلم سینمایی به یک بیانیه سیاسی بدل می‌شود و سعی دارد در ورای سرگرمی و فضای به ظاهر ساده خود، چنین مواضع عمیق و ظریفی را نیز منتقل نماید. جنگ میان کارگر جنسی فقیر و پسر جوان خوشگذران به نوعی تقابل دو دنیای متفاوت در جهانی عدالت زده و مادی‌گرایانه است که پسرک تنها به خاطر ثروت پدر و دختر به جهت نداشتن خانواده و اصالت درست و حسابی، محکوم به زندگی متفاوتی هستند که شاید هیچ یک استحقاق چنین شرایطی را نداشته باشند.

از این گونه مواضع فرامتنی و غیر سینمایی آشکارا و مستقیم فیلم که بگذریم، روایت سینمایی آنورا از سه بخش تشکیل شده است: قسمت نخست به ماجرای آشنایی آنی و وانیا مربوط می‌شود و در این بخش که به نظر مطول‌ترین بخش فیلم است ارتباطات جنسی آنی با مشتریان کلاب تصویر می‌شود و مشخص نیست این حجم از تصاویر جنسی با چه کارکرد دراماتیکی صورت گرفته‌اند، آیا حذف آنها خللی در ادامه داستان داشته یا خیر؟ به هر شکل آنی با وانیا به عنوان یکی از مشتریان عیاش و خوش گذران کلاب آشنا و شروع ارتباط آنها با تعامل پول و لذت از سر گرفته می‌شود. در قسمت دوم و با ورود آدم‌های اجیرشده خانواده پسر، ارتباط آنی و وانیا دچار خدشه می‌شود و کوچکترین ضربه‌ای به این رابطه باعث پاشیدن آن و فرار پسر خوشگذران از این خانه می‌شود. در این بخش نیز زمان طولانی از فیلم صرف ارتباط آدم‌های روسی با آنی ترک شده و در ادامه پیداکردن پسر جوان شده است. این حجم از زمان فیلم نیز همانند بخش اول مطول به نظر می‌رسد و بسیاری از تعقیب و گریزها در کوتاهترین زمان ممکن قابل خلاصه کردن بوده اما آنچه به سبک فیلمسازی شان پیکر توصیف شده، سبب شده که تماشاگر مجبور شود این حجم از دنبال‌کردن وانیا در میان کلاب‌ها و تعامل آنی و سه مرد قلچماغ را تماشا کند. همچنین این بخش از فیلم به دلیل کمدی خاصی که در گفت و گو و موقعیت‌ میان افراد به وجود آمده( کمدی Slapstick یا بزن و بکوب) بسیار مورد توجه قرار گرفته شده است و یکی از دلایل موفقیت فیلم عنوان شده است. در بخش پایانی، با ورود خانواده پسر جوان و اهتمام برای جدایی رسمی آنی و وانیا، طی اتقاقات محیر العقولی محقق میشود و آنی در ازای دریافت مبلغی از وانیا جدا می‌شود و در انتها و در اتفاقی که اما و اگرهای زیادی پیرامون آن وجود دارد، آنی با ایگور که در ابتدا به عنوان یکی از آدم‌های پدر وانیا قصد آرام کردن او را داشته، حالا وارد ارتباط عاطفی میشود و فیلم با این آشنایی و ارتباط تمام می‌شود.

ایراد فیلم آنورا از همین مضمون‌زدگی آغاز می‌شود که مهم‌ترین آفت فیلم‌های جایزه بگیر این سال‌های سینمای جهان ( انگل 2019 و مثلث غم 2022) است؛ فیلم‌هایی که صرف پرداختن به مواضع خاص و حمایت‌ از اقلیت‌های فکری و اجتماعی همچون رنگین‌پوست‌ها، دگرباش‌ها و...مورد توجه قرار می‌گیرند تا جایی‌که حتی شائبه سفارشی‌بودن اینگونه آثار نیز به ذهن متبادر می‌شود. در آنورا نیز گویی پرداخت به زندگی یک کارگر جنسی اینقدر برای برخی سینمادوستان و داوران جشنواره کن جذاب و جریان‌ساز بوده که به صرافت دادن مهمترین جایزه فستیوال کن افتاده و شمار زیادی از تحلیل‌گران سینمایی و جامعه‌شناسان به تمجید از این بینش و رویکرد آوانگارد آمریکایی پرداختند. سازندگان آنورا گویی برای دکمه مورد نظر خود کت و شلوار دوختند و سعی کردند برای مضمونی که ضد الیگارشی و شرق و در حمایت از آمریکا و رویاهای رنگین بوده و همچنین به همدلی با اقلیت کارگران جنسی پرداخته، قصه‌ای طراحی و اجرا کنند که به راحتی در یکی دو خط قابل تبیین است و این حجم از درازگویی در روایت مشخص نمی‌شود که برای چه منظور صورت گرفته است.

مشکلات فیلمنامه آنورا به این مضمون‌زدگی روایی و موضوعی محدود نمیشود و بسیاری از کنش‌ها و شخصیت‌پردازی‌‌های فیلم با ابهام مواجه و سرسری پاسخ داده میشود. فیلمساز به صرف اینکه داستان یک پسر خوشگذران و عیاش را تعریف کرده و فضای کمیکی را در میانه آن چاشنی فیلم کرده از پردازش شخصیت‌ها و باورپذیری رخدادها چشم پوشی کرده، غافل از اینکه بسیاری از این اتفاقات غیرقابل باور بوده و از همراه‌کنندگی تماشاگران می‌کاهد. شخصیت مهم فیلم در کنار آنی و وانیا زاخاروف، ایگور است که در ابتدا با رفتارهایی نامشخص و مبهم به آنی نزدیک می شود بعدتر باید باور کنیم که این رفتارها از سمپاتی ایگور به آنی نشات گرفته و خرده علاقه عاطفی میان این دو شکل گرفته است. حال آنکه بجز فضای همراه‌کننده فیلم که همان موضع فیلمساز است هیچ دلیل و زمینه‌ای در داستان و فیلمنامه برای نزدیکی ایگور و آنی و پیوند این دو در قصه وجود ندارد. از این دست ارتباطات و اتفاقات در فیلم کم نیست به طوری‌ که فیلمساز خیلی ساده با توجیح استفاده از مواد، نسل زد بودن و غرق در لذت شدن از توضیح بسیاری از کنش‌‌های تعیین‌کننده شخصیت‌ها میگذرد؛ اینکه چرا وانیا به یکباره فکر ازدواج با آنی می‌افتد و  آیا برای آمریکایی شدن او راهکار راحت‌تری وجود نداشته؟ آیا وانیا در تمامی زمانی که به ارتباط و ازدواج با آنی فکر کرده حتی لحظه‌ای به پدر و مادر استعمارگر خود نیندیشیده که وقتی خبر حضور آنها می‌رسد اینگونه برآشفته و ترسان لرزان معشوقه خود را رها و دیگر به او باز نمی‌گردد؟ تحول شخصیت ایگور همچنان ‌که گفته شد چگونه صورت گرفته و جای علاقه‌مندی دو طرفه این دو در حالی‌که آنی تا لحظات آخر در حال نزاع و فحاشی به او بوده چه زمانی بوده است؟... اینگونه سوالات و ابهامات در کنش‌‌ها و شخصیت‌ها کم نیستند تا جایی‌که بحث باورپذیری شخصیت‌ها با این رویکرد به شدت مخدوش و 

زیر سوال می‌رود.

بحث ریتم فیلم یکی دیگر از مهم‌ترین موضوعاتی است که پیرامون آنورا شکل گرفته است. ریتم تندی که جای تامل و تمرکز به مخاطب نمی‌دهد و گاهی فضاسازی اولیه را برای جا انداختن مواضع فیلمساز مهیا می‌کند اینکه بسیاری از اتفاقات مهم و نقاط عطف فیلم در ریتمی تند و سریع اتفاق افتاده تنها به دلیل جذاب‌تر شدن فضای داستان و شخصیت‌ها نبوده و در برخی مواقع کلیدی به سرسری رد شدن از این اتفاقات بدون جا انداختن منطق آن برای تماشاگر نیز موجب شده است.

درباب محتوای پورنو گرافیک فیلم نیز اختلافات زیادی میان مخاطبان شکل گرفته است به طوری‌که بخش قابل توجهی از زمان فیلم صرف نشان دادن این تصاویر شده که به نظر نمی‌رسد تا این اندازه لازم و دارای کارکرد دراماتیک باشد. مساله اصلی این است که زندگی کارگر جنسی لزوما با نشان دادن تصاویر پورنوگرافیک محقق نمی‌شود و بسنده کردن به یک سوم یا یک چهارم این صحنه‌ها نیز به کفایت موضوع منجر می‌شد ضمن اینکه فیلمسازی که به نقد سرمایه‌داری و رویکرد مارکسیستی در فیلمش اعتقاد دارد و اینگونه شرق و الیگارشی منتسب به آن را می‌نوازد چرا باید از یک فضای حجیم جنسیت زده برای شروع فیلم خود استفاده کند و با وجود اینکه دوربین او قرار نیست همراهی اروتیکی با سوژه داشته باشد، نشان دادن این حجم از فضای پورنوگرافیک با چه توجیح منطقی صورت پذیرفته است آیا نباید علاوه بر مضمون زدگی، جنسیت‌زدگی را آفت فیلم پر سر و صدای شان بیکری دانست که خود را فیلمساز مستقل آمریکایی عنوان کرده اما در پرداخت روایی خود از مضامین اقلیت‌ها در آمریکا استفاده و به شدت سمپات غرب و ضد شرق بوده است؟