نگاهی به نمایش «گفتوگو با دیگری» که در گالری «اُ» برپا شد
نظر به هیچکجا
علیرضا بخشی استوار
سالها قبل هنرمند ایرانی که در یکی از کشورهای اروپایی به فعالیت میپرداخت، جمله قابل تأملی را در یک گفتوگوی خصوصی مطرح کرد: «ما انگار بیسرزمین ماندیم».
نمایشگاه «گفتوگو با دیگری» که علی نصیر برای نمایش در گالری «اُ» گردآوری کرده است به آثار پنج هنرمند جوان ایرانی میپردازد که در بیرون از مرزهای این کشور به فعالیت هنری مشغول هستند و در مسیر کاری خود موفقیتهایی را به دست آوردهاند. ایمان رضایی، مهداد علیزاده، پگاه کشمیرشکن، دنیا حسینیوند عالیپور و مهدی نعمتی هنرمندانی هستند که در این نمایش آثارشان روی دیوار رفته است.
نمایش پیوندهای نامرئی
اما آنطورکه در بیانیه این نمایش آمده، موضوع اصلی آثار این هنرمندان پیرامون پرسشهای فلسفی بیشماری شکل گرفته که دورادور بحث مهاجرت شکل میگیرد. مفاهیمی چون «جابهجایی»، «مکان»، «هویت ملی» و «خانه». در خلق این آثار نه به مباحث کلیشهای و کلان در حوزه مهاجرت که سالهاست در دل آمار و ارقام بیان میشود که به پیوندهای اغلب نامرئی و غیرقابل اندازهگیری این هنرمندان با ایران و فضاهای میانی که هنرمندان بدون توجه به جغرافیا در آن زندگی میکنند توجه شده است. برگزارکنندگان این نمایش بر این باور هستند که روایتهای شخصی این هنرمندان و گفتوگو درباره تجربه خلق اثر هنری، پتانسیل ایجاد بینش فلسفی عمیقتری در مورد مهاجرت، وضعیت جهانی و مهاجران را در خود نهفته دارد و از شکل ارتباطی متفاوتی درباره این گفتوگو سخن به میان میآید.برگزارکنندگان این نمایش معتقدند این هنرمندان اگرچه در خارج از ایران زندگی و کار میکنند، اما دامنه فعالیت آنها در نهایت در پیشرفت فضای هنر ایران قابل اندازهگیری است. اما به واقع این آثار چگونه و با چه خوانشی میتوانند بستری باشند برای گفتوگو؟ آیا باید از پس نوعی خودبیانگری خوانشهای روانشناختی از این آثار داشت یا این که با توجه به این آثار متوجه روند و رویه هنر در بیرون از مرزهای این کشور شد و به هنر معاصر اشاره داشت؟ یا این که باید با توجه به زمینههایی که در آن نوعی هویت ملی یا ایرانی نهفته است به مطالعه یا گفتوگو با این آثار بپردازیم؟
سکوت میان گفتوگو
مبنای این گفتوگو مانند همه پرسشهایی که در بالا آمده تا اندازه زیادی روشن نیست. این اتفاق نه از سر آن است که افرادی که قصد برگزاری چنین نمایشگاهی را داشتهاند بیملاحظه و باری به هرجهت فقط قصد برگزاری نمایشی را داشته و به بسیاری از جوانب آن فکر نکردهاند. اتفاق اصلاً در همین نقطه آغاز میشود که این گفتوگو مبنای پرسشهایی میشود که بیجواب است و از پس بسیاری از مفاهیم و نظریهها هم نمیتوان به جواب روشن و مشخصی درباره این موضوعات رسید. مثلاً تنوع طیفهای رنگ در آثار دنیا عالیپور و مهدی نعمتی میتواند خوانشها و تفاسیر متعددی داشته باشد. همانطور که اثر پگاه کشمیرشکن و نوع متریال کارش. حتی مجسمههایی که مهداد علیزاده به نمایش درآورده یا آثار ترکیبی ایمان رضایی.
در واقع شاید مهمترین اتفاق در پس این نمایش فهم همین نکته است که وضعیت جهانی امروز به دلیل گستردگی ایدهها و افکار و چندپارگی ما را در برقرای دیالوگ دچار مشکل و در بیشتر مواقع دچار تردید میکند. انگار لازمه گفتوگو با این آثار نوعی سکوت در برابر آنها و نوعی مواجهه صرف، خالی از هر نوع خوانشی است. به نوعی این آثار علیه تفسیر عمل میکنند اگرچه درون هر یک از آنها افکار و ایدههای مختلفی وجود داشته باشد.
آثار بسیاری از هنرمندان حاضر در نمایشگاه، اگرچه فضای شوخ و شنگی دارند و تنوع رنگ در آنها در ابتدا حس شادابی و زندگی را به ما القا میکند، اما در پس این رنگهای فریبنده، جهانی تلخ و پر از اضطراب و بیمعنایی خوابیده است
نمایهای از هنر جهانی
این آثار در نگاه نخست زبانی همطراز با زبان جهانی در هنر معاصر دارند. چیزی که در جریان هنر امروز جهان و اروپا از آن استقبال میشود و در گالریهای روز اروپا و در اکسپوها و آرتفرهای متعدد میتوان آثاری شبیه به آنها پیدا کرد. منظور از این گفته آن نیست که هنرمندانی که آثارشان در این نمایش روی دیوار رفته مُقلّد هستند. بلکه این آثار در دل جریانهای هنری متعدد اما تاحدودی شبیه به هم شکل گرفته است. یافتن المانها و تصاویری که به نوعی بر چندپارهشدن وجود هنرمند صحه میگذارد در آثار این نمایش کار دشواری نیست. یا حتی آیکونها و شمایلی که ما را به هنر ایرانی وصل میکند.
آثار بسیاری از این هنرمندان حاضر در نمایشگاه، اگرچه فضای شوخ و شنگی دارند و تنوع رنگ در آنها در ابتدا حس شادابی و زندگی را به ما القا میکند اما در پس این رنگهای فریبنده، جهانی تلخ و پر از اضطراب و بیمعنایی خوابیده است. فضاها تبدیل به ناکجاآبادهایی شدهاند که ما آن را نمیشناسیم. حتی آن چیزهایی هم که به چشم ما آشنا میآید در نهایت امر خالی از معنا شده است. مانند اثر پگاه کشمیرشکن که با انتخاب صحیح رسانهای که برای نمایش اثرش در نظر گرفته این حس را در مخاطب خود تشدید میکند و همه این ناشناختهها به درستی با محیط زندگی و زیست امروز همه ما پیوند تنگاتنگ دارند. شاید از همین دریچه است که گفتوگو میان ما با هنرمندان شکل میگیرد. زندگی در موقعیتی مشترک که فهم آن دشوار و پیچیده شده است و برای سوالهای متعددمان پاسخی نیست. در پس تماشای این آثار جدای از لذتی که میبریم انگار میتوانیم با هنرمندان این نمایش ابراز همدردی کنیم و به تجربه آنها نزدیک شویم.
دیدگاه تان را بنویسید