گذری بر بهترین فیلمهای سال سقوط، سال فرار
این ۶ فیلم را ۶ بار ببینید
ایمان عبدلی
عجب کابوس بلندی بود این سال 2020؛ سینما را هم در وهم خودش فرو برده بود. منتها عاشقان سینما در همین سال بدشگون هم با فیلمها، رویا ساختند و از واقعیات فرار کردند. گزارش امروز فارغ از علایق و سلایق مختلف به مرور برخی از آثار قابلتوجه سال گذشته میلادی میپردازد و شاید مرور برخی از آنها خوراک خوبی برای فیلمبازها باشد.
باکورائو
جولیانو دورنلی و کلبر مندونسا فیلیو این فانتزی ماوراءطبیعی و سیاسی را درباره روستایی در برزیل کارگردانی کردهاند. این روستا در یک کارزار انتخاباتی، مورد حمله گروهی مزدور قرار میگیرد و ساکنان با روشهای منظم و مبتکرانه درمقابل آنها مقاومت میکنند. منتقد سایت راجر ایبرت معتقد است «باکوراو حتی یک لحظه را هم برای متحیرکردن مخاطبش از دست نمیدهد.» منتقد دیلی تلگراف هم این فیلم را ترکیبی منحصربهفرد از هجو و خشونت دانسته است. لازم به ذکر است که برای دیدن این فیلم آن بخش نمادپرداز ذهنتان باید فعال باشد و از طرفی هم کمی آستانه تحملتان را بالا ببرید چون برخی از صحنههای فیلم واقعا خشن است.
راند دیگر
توماس وینتربرگ یکبار دیگر نسبت شخصیتها با درونشان و با یکدیگر را کالبدشکافی کرده است؛ جایی که چهار معلم دبیرستان میخواهند تأثیر مصرف روزانه الکل بر زندگی و شغل و جایگاه اجتماعیشان را بررسی کنند. در این میان بازی خیرهکننده مدس میکلسن کاری میکند که دوباره به درخشش یک فیلم به خاطر بازیگرش ایمان بیاوریم. منتقد ایندیوایر درباره این فیلم گفته: «تماشای وینتربرگ و مدس میکلسن که دوباره مسیرشان را پیدا کردهاند هیجانانگیز است.» کتی والش، منتقد سرویس خبری «تریبون» هم درباره فیلم گفته: «راند دیگر با دقت و ظرافت ساخته شده است. طنز مستقیم و غیرمستقیم فیلم در حالیست که با افسوس و اشتیاق موج برمیدارد، بین نوشیدن تفریحی و خطر اعتیاد به الکل در نوسان است.» در مجموع تم فیلم آَشناست و بسیاری از اتفاقات آن قابل پیشبینی است، اما انگار متعلق به این دهه نیست و یادآور دوران درخشانتر سینما در دهههای پیشین است. با یک پایانبندی به شدت دلنشین.
قد بلند
کانتمیر بالاگوف، کارگردان ۲۹ ساله روس، با فیلم «نزدیکی» (۲۰۱۷) نشان داده بود یکی از پدیدههای تازه سینماست. او امسال با «قدبلند» داستان دو زن را در شهر لنینگراد شوروی سال ۱۹۴۵ روایت میکند؛ زمانی که جنگ جهانی دوم، شهر را ویران کرده و مردم از نظر جسمی و روحی در تنگنا قرار گرفتهاند. این دو زن جوان برای بازسازی زندگی خود در بین ویرانهها، به دنبال معنا و امید میگردند. منتقد «نیویورکتایمز» فیلم را داستانی دردناک و بیرحم از آسیبهای جنگ دانسته که به روح و جسم نفوذ میکند. این فیلمیست که زاویه دید تازه دارد و در فضاسازی بسیار موفق عمل میکند. فیلم در تمام خودش احساس دارد، تروما را به خوبی و درنهایت رئالیسم نشان میدهد.
من به پایان دادن اوضاع فکر میکنم
فیلم جدید چارلی کافمن، پنج سال بعد از انیمیشن قدرنادیدهاش «آنومالیسا»، نمایشی است از قدرت ذهن پریشان و بازیگوش این کارگردان آمریکایی که با تغییراتی از روی رمان ایان رید ساخته است. زنی جوان (با بازی جسی باکلی) به مزرعه خانوادگی نامزد جدیدش (با بازی جسی پلمونس) میرود تا در کنار خانواده او باشد. اما کمکم ماهیت همهچیز (نامزدش، خانوادهاش، خودش و حتی دنیا) برایش تغییر میکند. تیم کاگشل، منتقد فیلمویک، این فیلم را یکی از دلهرهآورترین آثار سینمایی که تا به حال دیده توصیف کرده است. فیلم کلی دیالوگ بهیادماندنی دارد و از لحاظ فضا بیشباهت به «درخشش ابدی یک ذهن پاک» نیست. از آن آثار که یا خیلی دوستش خواهید داشت و جزو فیلمهای بالینیتان خواهد شد و یا حتی تماشای آن تا انتها هم کاری زجرآور برایتان خواهد بود. شخصا جزو دسته اول هستم.
دادگاه شیکاگو هفت
دومین فیلم فیلمنامهنویس مشهور، آرون سورکین باز هم یک درام خوشریتم از یک واقعه تاریخی است. او اینبار به گونهای که اولینبار به آن شناخته شد برگشته است؛ درام دادگاهی. در سال ۱۹۶۸ ریچارد شولتز، دستیار دادستان کل (با بازی جوزف گوردون لویت) علیه هفت نفر به اتهام شورش و دعوت به آشوب در دادگاه شیکاگو کیفرخواست صادر میکند. در طرف دیگر ویلیام کانستلر (با بازی مارک رایلنس) و لئونارد واینگلاس (با بازی بن شنکمن) وکالت متهمین را برعهده میگیرند. دادگاه به ریاست جولیس هافمن (فرانک لانگلا) تشکیل میشود. این دادگاه یکی از معروفترین و بدنامترین دادگاههای تاریخ است. اوون گلیبرمن، منتقد «ورایتی» درباره فیلم گفته است: «این فیلم آنقدر قدرتمند، معتبر و تکاندهنده است که این حس را در مخاطب به وجود میآورد که انگار این داستان در همین دوران کنونی رخ میدهد.» دوست نداشتن فیلم دشوار است، بس که خوشساخت و دیدنیست. انتقال این حجم از مفاهیم در چنین فیلم جمع و جوری آن هم با حفظ انسجام، کار دشواری بوده که به خوبی انجام شده است.
هرگز، به ندرت، گاهی، همیشه
سیدنی فلانیگان نقش یک دانشآموز دبیرستانی ۱۷ ساله را بازی میکند که بدون رضایت والدینش نمیتواند در ایالت پنسیلوانیا سقط جنین کند. پس برای اینکار به نیویورک میرود. الیزا هیتمن، نویسنده و کارگردان در این فیلم بر موانع قانونی و اداری سقط جنین و پیوند ناگسستنی زندگی خصوصی و سیاستهای عمومی تأکید میکند. جو مورگنسترن درباره فیلم گفته است: «این فیلم فکرشده، صریح و لطیف فراتر از حمله به مجموعهای از اعتقادات است. این سفر ادیسهوار کودکی گمشده در سرزمینی ناشناخته است.» منتقد «رولینگ استون» هم فیلم را درامی ویرانگر توصیف کرده که مملو از احساسات فراموشنشدنی است. این که گاهی میگویند یک فیلم انسانی و یا شریف است، اشاره مبهمیست که احتمالا هدفش فیلمهایی با محتوای اخلاقیست. این جا اخلاق به شکل مدرن نمایش و توصیف میشود.
دیدگاه تان را بنویسید