چرا ما ایرانیان کتاب نمیخوانیم؟
نگار فیضآبادی
وقتی از کسی میپرسیم چرا کتاب نمیخوانی، با این جوابها مواجه میشویم: «وقت ندارم، حسش نیست، کتاب خوب پیدا نمیشه، بس که گرونن، کتابهای درسی واجبترن و...» برای هرکدام از این دلیلها ( شما بخوانید بهانهها) توضیحاتی هست که در گزارش این شماره روزنامه، دربارهشان مینویسم.
از کجا وقت قرض بگیریم؟
در جواب «وقت ندارم»؛ عبارت آشنای ما ایرانیها باید بگویم اتفاقاً همه ما وقت داریم. آنچه نداریم، «مدیریت وقت» است. به همین دلیل، فرصتی به مطالعه نمیرسد. اگر هنوز فکر میکنید این زمان است که کم میآید، کافی است به وقتهای تلفشدهای فکر کنید که موقع انتظار در مطب دکتر، مترو و... مثل ماهی از دستتان لیز میخورند. درحالیکه میشود آنها را با مطالعه جبران کرد.
میتوانید با یک حساب سرانگشتی، ساعتهایی که در فضای مجازی گشت میزنید را تخمین بزنید تا ببینید وقت هست اما جای مدیریت وقت، خالی است. البته خیلیها معتقدند در فضای مجازی هم میشود مطالعه کرد. اما این نوع مطالعه چقدر هدفمند است؟
حسش نیست؛ تکیهکلام ما ایرانیها
«حسش نیست»؛ تکیهکلام ما ایرانیهاست. نمیدانم کشورهای دیگر چقدر از این عبارت استفاده میکنند، ولی تجربه نشان داده این تکیهکلام از دایره لغات ما حذف نمیشود. از نظر روانشناسی، افراد اهمالکار، بیشتر دوست دارند کارهایشان را زمانی انجام دهند که سر کیف باشند. بیحوصلگی بهانهای است تا رفتارهای کارآمدی مثل مطالعه درگذر زمان، کمرنگ و کمرنگتر شوند. حتماً لازم نیست تا حوصله داشته باشید و به سراغ خواندن یک کتاب بروید. خیلی وقتها بعد از خواندن یک کتاب خوب، میتوانید به وجد بیایید و عادت کتابخوانی را با حوصله بیشتر ادامه دهید.
گشتم نبود، نگرد نیست
شاید جزو کسانی باشید که بگویید کتابهای عامهپسند، بازار را قبضه کردهاند و محتواهای خوبی از دل این کتابها بیرون نمیآید. از طرفی ممکن است اعتمادتان را به کتابهای پرفروش از دست داده باشید و بگویید از آنها هم آبی برای خواننده، گرم نمیشود. یا اینکه بگویید این روزها کتابهای خوب، زیر تیغ تیز سانسورچی، جان میدهند. پس احتمالاً کتاب خوب، مُرده است و خلاصه گشتم نبود، نگرد نیست. ادبیات کلاسیک ایران، بارها ثابت کرده که میتواند حکمت و اسرار زندگی را به شما نشان دهد. اگر سلیقهتان با کتابهایی که مُد میشوند جور نیست، به سراغ ادبیات کلاسیک بروید. آنها امتحانشان را پس دادهاند و قول میدهم از دنیای کتابهای حکیمانه، طنزآمیز و مفرح قدیمی، دستخالی و ناامید برنگردید.
امان از گرانی
بهرسم صداقت باید بگویم بسیاری از نقدهایی که به گرانی کتاب وارد میشود، درست است. گران شدن کتابها دست خواننده را میبندد و انتخابهای او را محدود میکند تا جایی که ممکن است خواننده نتواند تازههای یک نشر را بخواند. اما باید یک تفاوت اساسی بین بها و ارزش قائل شد. بها، قیمتی ست که شما بابت یک کالا میپردازید اما ارزش، آن چیزی ست که به دست میآورید. حالا اینکه چقدر ارزش یک کالای فرهنگی شما را ترغیب میکند تا بهایش را بپردازید، به نگرش شما بستگی دارد.
اگر برای غذاهای گرانقیمت، لوازمآرایشی، وسایل تزئینی و... هزینه میکنید اما موقع خرید کتاب، دستودلتان میلرزد، باید بگویم گرانی کتاب برای شما نقش یک بهانه معقول را بازی میکند تا کتاب نخرید. کسی که برای مطالعه، معنایی جانانه داشته باشد حتماً راهی پیدا میکند تا گرانیها را دور بزند. کتابخانهها، اپلیکیشنهای مخصوص کتاب، مرکز تبادل کتاب، تعویض و امانت کتاب با دوستانتان هم گزینههای خوبی هستند که هزینههایتان را کاهش میدهند. البته اگر دلتان نخواهد یک شوخی بسازید و بگویید عضویت در کتابخانهها هم گران است!
کوه کتابهای درسی
اگر جزو کسانی هستید که فکر میکنید راه آگاهی فقط از صفحات کتابهای درسی میگذرد، سراغ کتابهای غیردرسی هم نمیروید. شاید بعد از فارغالتحصیلیتان، باافتخار سواد بیشتر، احساس غرور را تجربه کنید اما هیچ تضمینی وجود ندارد که جهانبینیتان تغییر کرده باشد. راه و رسم زندگی در کتابهایی است که هرگز در کلاسها تدریس نمیشوند. بهعلاوه اینکه کتابهای ارزشمند، میتوانند فرسودگی و خستگی ناشی از سالها درس خواندن را از جان شما دور کنند. کاری که مدارس و دانشگاههای ما بلد نیستند.
دیدگاه تان را بنویسید