درباره عجایب نوبتهای چاپ کتاب در این روزها
هیاهوی دروغ روز سیزده
اتفاقی بس شگفت درباره کتابی از جولین بارنز با نام «هیاهوی زمان» با ترجمه پیمان خاکسار که نشر چشمه منتشر کرده، افتاده است. اتفاق این است: این کتاب طی سه روز به چاپ سوم رسیده است اگر مسئولان نشر چشمه میدانستند کتاب پرفروشی است، چرا تیراژ بالایی برای آن در نظر نگرفتند و البته یک ناشر چطور میتواند میزان فروش کتابی را پیش از انتشارش پیشبینی کند؟
افسانه فرقدان- روزنامه نگار
اگرچه این روزها اتفاقات شگفتانگیز برای مردم ایران به روزمرگی تبدیل شده و دیگر به برهم خوردن قوانین و نرم طبیعی روند رویکردهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی عادت کردهاند، اما در این میان در حیطه فرهنگ هم حوادثی روی میدهد که هنوز میتواند برای آدمهایی که دغدغه ثبات فرهنگی را در این کشور دارند، شگفتانگیز و البته تأسفبرانگیز باشد و نمیتوان و نباید از کنار آنها بیتوجه و در سکوت گذشت چراکه سکوت درباره فرهنگ، ضربههایی بس عمیقتر به تار و پود پیکره اجتماع میزند و این دیوار کج در درازمدت بنایی زشت و نامتناسب را به آیندگان تحویل خواهد داد.
در پی حوادث ناگوار این روزهای نشر و چاپ کتاب که صفحه کتاب به تناوب به آنها میپردازد، اتفاقی بس شگفت درباره کتابی از جولین بارنز با نام «هیاهوی زمان» با ترجمه پیمان خاکسار که نشر چشمه منتشر کرده، افتاده است. اتفاق این است: این کتاب طی سه روز به چاپ سوم رسیده است و اکنون این پرسش مطرح میشود که مخاطبان ایرانی که از قضا در لیست کتاب نخوانهای دنیا قرار دارند، چطور ناگهان از چاپ کتابی از نویسندهای نهچندان نامآشنا بین ایرانیان، باخبر شدند و البته بی هیچ تبلیغ و اطلاعرسانی و رونمایی و جلسه و مواردی اینچنینی، دو روز بعد کتابی که اگر با تیراژ 500 جلد هم در نظر بگیریم، به چاپ سوم میرسد و حتی اگر چنین رویداد غریبی را باور کنیم، چطور یک کتاب و ناشر میتواند طی یک روز مجوز چاپ دوم و روز بعد مجوز چاپ سوم را بگیرد؟ آیا باید باور کنیم که تجدید چاپ یک کتاب، دروغی بیش نیست؟ آیا باید بپذیریم که کتابها در تیراژی که در آنها قید میشود، چاپ نمیشوند؟ آیا تجدید چاپ یک کتاب، یک بازی نمایش است و تنها برای بازارگرمی برای فروش کتاب اتفاق میافتد و از این پس نباید به اطلاعات روی جلد کتابها اطمینان کنیم؟
چاپ سوم کتاب، سه روز بعد از انتشار
«هیاهوی زمان»، آخرین رمان جولین بارنز است که پس از کسب جایزه بوکو برای کتاب «درک یک پایان» منتشر شده است. این کتاب ترکیبی از بیوگرافی و داستان است و بارنز در این کتاب به سراغ «دیمیتری شوستاکوویچ»، آهنگساز مشهور روسی رفته و به زندگی این آهنگساز مشهور و رابطه او با قدرت پرداخته است. دیمتری شوستاکوویچ زندگی پرفراز و نشیبی داشته و بهواسطه زندگیاش در جنگ و استعدادهایی که داشته، مورد توجه دولت، بهویژه استالین قرار میگیرد. جولین بارنز پیش از این نیز این تکنیک را برای زندگی «گوستاو فلوبر» در کتاب «طوطی فلوبر» و «آرتور کانن دویل» نویسنده شرلوک هولمز در کتاب «آرتور و جرج» به کار برده است. اکنون نشر چشمه «هیاهوی زمان» را در مجموعه کتابهای «جهان نو» با ترجمه پیمان خاکسار منتشر کرده و سه روز پس از انتشار آن، نشر چشمه اعلام کرد چاپ سوم این کتاب نیز عرضه شده است و مهر چاپ سوم روی جلد این کتاب قرار گرفت. بدونشک اکنون این پرسش مطرح میشود که چگونه چاپ نوبت اول به اتمام رسید و چه زمانی مجوز چاپ نوبت دوم صادر شد و چاپ دوم منتشر شد و آن هم به اتمام رسید و مجوز چاپ سوم چه زمانی صادر شد و چه میزان زمان نیاز است تا همه این اتفاقات بیافتد و روند اداری آن طی شود؟ منطقا گرفتن مجوز چاپ نوبت دوم حداقل به چند هفته زمان نیاز دارد و زیر این مدت، قانونی نیست و برای رسیدن به چاپ سوم به مدت زمان بیشتری نیاز هست و طبیعتا سه روز برای همه این جریانات باورکردنی نیست.
حساب توییتری نشر چشمه
نشر چشمه بدون در نظر گرفتن شعور مخاطبان ایرانی، سه روز پس از انتشار چاپ نخست، از چاپ سوم کتاب خبر میدهد. در این میان مهرداد اصیل، سردبیر سایت ادبی کاغذ، زیر حساب توییتری چشمه پرسشی مطرح میکند که: «این کتاب تازه پنجشنبه به کتابفروشیها آمده، چطور ظرف سه روز به چاپ سوم رسید؟» که چشمه پاسخ میدهد:«چون میدونستیم کتاب پرفروشیه سه چاپ رو همزمان چاپ کردیم و برای هر چاپ اعلام وصول گرفتیم». البته این پاسخ مدت کوتاهی بعد از صفحه چشمه حذف شد. باز هم باید بپرسیم که اگر مسئولان نشر چشمه میدانستند کتاب پرفروشی است، چرا تیراژ بالایی برای آن در نظر نگرفتند و البته یک ناشر چطور میتواند میزان فروش کتابی را پیش از انتشارش پیشبینی کند؟ اما ترفندی نخنما شده میان برخی ناشران وجود دارد که بر اساس آن تیراژ هر دوره را بین 100 تا 200 جلد میگیرند و تا چاپ پنجم یک کتاب، تیراژ کتاب ممکن است در مجموع به تعداد تیراژ یک نوبت هم نرسد و این یعنی فریب خواننده. کتابی که حتی آن صد جلد هم مشخص نیست چطور به فروش میرسد، با خوردن مهر چاپ سوم و چهارم و پنجم، در دسترس خوانندهای قرار میگیرد که به این علامت روی جلد اطمینان میکند و کتاب را کتابی خواندنی متصور میشود. اما حالا اینکه بعد از این دروغ بزرگ به خوانندگان ایرانی، زحمت چاپخانه را کمتر کنیم و هر سه نوبت چاپ را با هم بیرون دهیم که البته در هزینههای ناشر هم صرفهجویی شود، بیشرمی تمام و توهین به شعور مردم ایران است.
قصه پر غصه باندبازی و رانتخواری
در پایان پرسشهای فراوانی که از پی این حادثه غریب مطرح کردیم، این پرسش نیز باقی میماند که اداره کتاب و مجموعه معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چطور با چنین رخدادی همراه شده است؟ زیرا بدون اخذ مجوز از اداره کتاب نمیتوان کتابی را چاپ مجدد کرد؟ آیا چنین اقدامی نتیجه همان باندبازی و رانتخواری که پیشتر در همین صفحه به آن پرداختیم، نیست؟
همرامی مسئولان اداره کتاب با یک ناشر، چه معنایی میتواند داشته باشد، جز برهم خوردن قواعد فرهنگی و بیاعتباری اصول آن برای ادارهکنندگان آن که نتیجهاش تنها از دست رفتن اعتماد مخاطبان فرهنگی به بانیان فرهنگ است و بس. لازم است که نشر چشمه در این باره پاسخگو باشد و اعتماد از دست رفته را به کسانی که دغدغه فرهنگی دارند بازگرداند و درباره چاپ هر کتابی حقیقت را آنطور که هست در اختیار خوانندگان خود قرار دهد، چراکه ادامه چنین روندی چیزی نیست، جز از دست دادن اعتبار خود ناشر در آیندهای نزدیک که بیشک غیر قابل جبران است. یادمان باشد برای جلب خواننده بیشتر، درخت جلوی فروشگاه را برای دیده شدن تابلوی سر در فروشگاه از ریشه درنیاوریم. تبلیغ برای کتاب در سراسر دنیا راههای زیادی دارد که بسیار شرافتمندانهتر و سادهتر از قطع درختی از جلوی تابوی فروشگاهمان است.
دیدگاه تان را بنویسید