توالی خشم از آنها که «نان انقلاب» را خورده و سکوت کردهاند؛
ریزش خواص در لایههای دور و نزدیک قدرت
محبوبه ولی
اظهارات دیروز یکی از فرماندهان عالیرتبه سپاه بازتاب وسیعی در رسانههای داخل و خارج کشور پیدا کرد؛ اظهاراتی که دیگر پا را از شِکوه و شکایت از برخی خواص فراتر گذاشته بود و آنها را «گاگول» خطاب میکرد!
سردار حمید اباذری که اواخر مهر در یادواره شهدایی در قائمشهر گفته بود کسی که نان این مملکت را خورده نباید مبادرت به گمراهی مردم به ویژه نسل جوان کند، دیروز در یادواره شهدای دیگری در ساری با لحن تندتری علیه «خواص ساکت»، گفت: «تو اینقدر القاب پشت سرت است؛ کلی بیتات برو و بیا دارد. چرا حرف نمیزنی؟ مگر نمیبینی با این نظام مقدس و این حقیقت عالی چه رفتارهایی میکنند؟ مگر نمیبینی نسبت به آقا و ولی این جامعه چه رفتارهایی و چه توهینهایی میشود؟ بلند شو حرفت را بزن؛ تو ناسلامتی جزو خواصی؛ تو نان انقلاب را خوردی!»
دیروز نه تنها سردار اباذری در ساری، بلکه سردار غلامحسین غیبپرور، جانشین فرمانده کل سپاه در قرارگاه امام علی (ع) نیز در یادواره شهدای کرمان بخشی از گفتههای خود را به سرزنش و شماتت «خواص ساکت» اختصاص داد. او با بیان اینکه در این دو سه ماه خیلیها رفوزه شدند، گفت: «منکر مشکلات اقتصادی، گرانیها، بیکاریها و ... نیستیم اما حق نظام این بود که هر کس میرسد یک چاقو به پیکره نظام وارد کند؟ نوبت ما که رسید به ظاهر همه دلشان برای ما بسوزد و این جنگ احزاب مدرن را وارد کنند؟»
آنچه سرداران اباذری و غیبپرور دیروز گفتند، امتداد خطبههای ائمه جماعات در مذمت «خواص بیبصیرت» و اظهارات ابراهیم رئیسی در همایش جهاد تبیین است که گفته بود: «بسیاری از خواص در «اغتشاشات» اخیر، وظایف قانونی، شرعی و انسانی خود در تنویر افکار عمومی، بیان حقایق و محکومیت توطئه دشمن را انجام ندادند و مردود شدند.»
مردودیهایی که نمیخواهند قبول شوند!
اما هر چه این تریبونها، کارنامه مردودی را به دست خواص مد نظر خود میدهند، نه تنها تلاشی از این خواص برای گرفتن نمره قبولی دیده نمیشود، بلکه هر روز بر سکوت سنگین آنها افزوده میشود؛ سکوتی حاکی از اینکه کار دیگر از ریزش سرمایه اجتماعی و مردم معترض گذشته و حاکمیت اکنون با «ریزش خواص» مواجه شده است.
خواصی که سالها در مصدر و مسندهای ارکان قدرت نشسته بودند و هیچگاه به اندازه امروز پیش نیامده بود که این چنین پشت نظام متبوع خود را خالی کنند. خواصی چون علیاکبر ناطق نوری که امروز بیش از هر زمان دیگری مصلحت خویش را در سکوت دیده است و یا برادران لاریجانی که اتفاقا مدت زیادی از ریاست آنها بر دو قوه مهم کشور نمیگذرد، اما اکنون چنان در سکوت فرو رفتهاند که گویی دههها از حضور آنها در صحنه سیاسی گذشته است!
برای معترضانی که معتقدند از این خواص عبور کردهاند، سکوت آنها چندان قابل توجه نیست اما این سکوت برای حاکمیت بسیار سنگین و گران آمده است؛ به ویژه آنکه روحانیت را نیز شامل میشود. روحانیتی که همواره یکی از حامیان اصلی حاکمیت به شمار میرفته، اکنون با چهرههایی در درون خود مواجه است که نقد و نظرهای صریحی را علیه رویه جاری در کشور ارائه میدهند.
وقتی روحانیت حمایت نمیکند
روزنامه کیهان ماه گذشته، یادداشتی را از آیتالله محسن حیدری، امام جمعه موقت اهواز و عضو مجلس خبرگان منتشر کرد که هشدار و اشاره به این دست از روحانیون بود. این عضو مجلس خبرگان در یادداشت خود نوشته بود: «در ایام مذکور و چندی پیش از آن سخنانی از سوی برخی از کسانی که در لباس روحانیت هستند و خود را محقق و مدرس میدانند، شنیده شده که خطرات هولناکتری در پی خواهد داشت، چون جنبۀ تحریف دین و بدعت دارد، امّا کمتر کسی از آن سخنان تبّری جسته است.»
هر چه برخی تریبونها، کارنامه مردودی را به دست خواص مد نظر خود میدهند، نه تنها تلاشی از این خواص برای گرفتن نمره قبولی دیده نمیشود، بلکه هر روز بر سکوت سنگین آنها افزوده میشود؛ سکوتی حاکی از اینکه حاکمیت اکنون با «ریزش خواص» مواجه شده است
اشکالاتی که فقها و علمای دینی به احکام صادره برای بازداشتیهای اعتراضات اخیر وارد کردند نیز گواه دیگری بود بر اینکه در فقره چالش اخیر نظام، روحانیت یا دستکم بخشی از روحانیت، پنداری که اعتراض در خیابان به آنها نیز تسری پیدا کرده، لب به اعتراض گشودهاند. این موضوع را در سطح بالاتر میتوان در دیدار اخیر محمدباقر قالیباف با مراجع عظام تقلید در قم دید.
این بار بر عکس دفعات قبل خبری از تمجید و تحسین علمای عظام برای دولت و مجلس نبود، بلکه در صفحه توئیتری آیتالله جوادی آملی پس از دیدار قالیباف این توئیت منتشر شد: «حضرت علی، کمیل را مسئول منطقهای نمود، دشمنان به این منطقه حمله بردند و غارت کردند حضرت نامهای به کمیل نوشت. مضمون آن این است که برخی تنها به درد دعای کمیل میخورند ولی توان اداره یک منطقه را ندارند باید از واگذاری مسئولیت به آدمهای خوب بیعرضه در کشور جلوگیری شود.»
فحوای کلام آیات عظام جعفر سبحانی، ناصر مکارم شیرازی و حسین نوری همدانی در همین راستا بود. در همین راستا دیروز خبری منتشر شد مبنی بر اینکه این آیات عظام در قم، اجازه دیدار به خاندوزی، وزیر اقتصاد را ندادهاند. هرچند که وزارت اقتصاد چنین خبری را تکذیب کرد اما فضای کلی چنان علیه وضع موجود است که در صورت صحت نیز کسی از اینکه بیت مراجع وزیر اقتصاد را نپذیرد، تعجب نخواهد کرد. به نظر میرسد «حاکمیت یکدست» در جلب حمایت مراجع عظام نیز به بنبست خورده است.
حسین قدیانی: «ما جمهوری اسلامی را با احمد خاتمی و احمد علمالهدی نمیخواهیم. ما جمهوری اسلامی را با حزب پایداری نمیخواهیم. به ما چمران نشان دادید و رسیدید به آقاطهرانی؟ ملاک اگر پینه پیشانی است، پس طالبان هم جمهوری اسلامی است»
خودیهایی که کتک خوردند
در لایه بیرونیتر، در میان آنهایی که هم پایی در میان مردم و اجتماع دارند و هم نزدیک به حلقه قدرت هستند نیز صداهایی بلند است که میخواهد بگوید قرابت و نسبتی با تریبونهای رسمی ندارد. یک نمونهاش حسین قدیانی است که به عنوان بسیجی و فعال رسانهای اصولگرا شناخته میشود اما یادداشتهای اخیر او خبرساز شده است.
او دیروز در یادداشتی ضمن آنکه نوشت احمد خاتمی و امثال او را حتی حزباللهیها و محجبهها هم نمیخواهند، افزود: «ما جمهوری اسلامی را با احمد خاتمی و احمد علمالهدی نمیخواهیم. ما جمهوری اسلامی را با حزب پایداری نمیخواهیم. به ما چمران نشان دادید و رسیدید به آقاطهرانی؟ ملاک اگر پینهی پیشانی است، پس طالبان هم جمهوری اسلامی است.»
پیش از او جواد موگویی، مستندساز نزدیک به بیت رهبری، زمانی که مقامات انتظامی و امنیتی در روزهای اول اعتراضات سخت مشغول انکار رفتار خشونتآمیز با معترضان بودند، روایتی از مواجههاش با نیروهای بسیج سر چهارراه قدس منتشر کرد که همهاش شرح کتک خوردن از 10 بسیجی، فحش ناموس دادنشان، ساچمه خوردن و لگدکوب کردن یک دختر جوان بود. متن موگویی مملو از خشم و عصبانیت بود و آخرش هم نوشت که هر روز میرود سر چهارراه قدس تا آن بسیجی را که به مادرش فحش داده بود را پیدا کند!
بعد از او شهرام گیلآبادی که او نیز نه برانداز است و نه اپوزیسیون و اتفاقا مشاور آقای رئیس فعلی مجلس در شهرداری تهران هم بوده است، تجربهای مشابه آنچه بر سر جواد موگویی آمده بود را از سر گذراند.
او دو ماه پیش در شرح تجربهاش از برخورد یگان ویژه و بسیجیها نوشت: «یکى از این جوانها به طرف من آمد، گفت: مادر... ! چهره مادرم، قدیسه پاکدامنى که پیکر فرزندش بعد از چهل سال هنوز از جبهه برنگشته با بیمارى حادى که دارد جلو چشمم آمد. زنگ زدم به ١١٠، آن جوان نقابدار و دوستانش در این فاصله دائم من را به کرکره مغازه مىکوبیدند و از هر ناسزایى برایم کم نگذاشتند. جوان گفت: زنگ بزن ببینم چه ..... مىخواهى بخورى. گفتم: بالاخره مملکت قانون داره. گفت: قانون ماییم مادر... »
آنچه موگویی، گیلآبادی، قدیانی و بسیاری دیگر چون آنها نوشتند و مینویسند به اضافه سکوت خواص و صدای مخالف برخی خواص دیگر، زنگ خطری است با این هشدار که مسئله فقط دهه هشتادیها و کف خیابانیها نیستند، بلکه در لایههای مختلف دور و نزدیک به هسته قدرت نیز «ریزش» یا رخ داده یا در حال وقوع است.
دیدگاه تان را بنویسید