در پارس جنوبی چارهای جز سوختن و ساختن نداریم
اردوگاه کار اجباری یا رویای شغلی آبرومند
بسیاری از کارگران پیمانکاری عسلویه، قرارداد کار ندارند و به محض اینکه اعتراض میکنند، وارد بلکلیست (لیست سیاه) میشوند، یعنی نه تنها اخراج میشوند بلکه دیگر هیچ شرکتی در عسلویه و کنگان به آنها کار نمیدهد. در این بین با خروج از شمول قانون کار، نه خبری از بازرسان اداره کار و تامین اجتماعی هست و نه تشکلهای کارگری. عسلویه مثل یک «اردوگاه» میماند. هر کس که به عسلویه میآید باید از قوانین خاص آن پیروی کند
نسرین هزاره مقدم
میگوید از کارگران پیمانکاری فاز ۱۳ پارس جنوبی است، از آنها که به امید کار تخصصیتر و درآمد بالاتر به عسلویه و کنگان رفتهاند اما اسیر دیو چند سر پیمانکاران شدهاند؛ پیمانکارانی که به گفته ناصر آقاجری، فعال کارگری پروژهای از وقتی پایشان به پارس جنوبی باز شده، با سرعت نور تکثیر شدهاند و حالا درخت تناور پیمانکاری در عسلویه، هزاران شاخه دارد.
آقاجری که سالها ساکن عسلویه بوده، کارگران پیمانکاری مناطق آزاد و ویژه اقتصادی از جمله عسلویه را «بیحقوقترین طیف کارگران متخصص» مینامد چرا که به دلیل خروج از شمول قانون کار، نه اجازه ایجاد یکی از سه تشکل رسمی قانون کار را دارند و نه به آنها اجازه داده میشود براساس مقاولهنامههای بینالمللی دست به تشکلیابی آزاد بزنند. او اخراج و وارد شدن در بلکلیست را تاوان اعتراض صنفی در عسلویه میداند؛ همان عسلویهای که زمانی فارغالتحصیلان رشتههای فنی از پایتخت و شهرهای بزرگ به آنجا میرفتند تا هم از حقوق کافی و شغل مناسب بهرهمند باشند و هم بتوانند گامی در جهت سازندگی صنعتی کشور بردارند اما حالا به قول کارگر پیمانکاری فاز ۱۳، برای ۱۲ ساعت کار روزانه فقط ماهی ۲ میلیون تومان حقوق میگیرند!
این کارگر که او را در گزارش «الف» مینامیم (به دلیل ترس از همان اخراج و وارد شدن به بلکلیست، نمیخواهد حتی نام کوچکش آورده شود) قصه اشتغال در پارس جنوبی و آنچه بر سرش آمده را اینگونه روایت میکند: «وضعیت استخدام ما به این نحوه بود که ما گروهی بودیم و حدود دی ماه سال قبل، از طریق اداره کار و اشتغال شهر کنگان، برای جذب اقدام کردیم. پس از مصاحبه، برای استخدام در یک شرکت معتبر به عنوان کارشناس (تاکید دارم کارشناس) قبول شدیم. بعد از تحویل مدارک، قرار شد با ما تماس بگیرند و روز آغاز به کار را به ما اطلاع بدهند که تماس نگرفتند تا حدود اردیبهشت ماه امسال. بعد از ورود به ما گفتند ۳ ماه آموزشی هستید و فعلا زیر نظر شرکت دیگری به عنوان نیروی آموزشی فعالیت میکنید و بعد از اتمام دوره آموزشی، به همان شرکتی که برایش مصاحبه دادهاید و قبول شدهاید، بازمیگردید.
بعد از گذشت ۳ ماه و رسیدن به شهریور ماه گفتند آموزشی شما ٦ ماه بوده، نه ٣ ماه! پس از گذشت سه ماه دیگر، باز گفتند آموزشی شما ۸ ماه بوده! در نهایت ما به جای کارشناس در آن شرکتی که میخواستیم، شدیم تکنیسین آموزشی در یک شرکت ثالث! گفتهاند بعد ۸ ماه، فقط ۱۰۰هزار تومان افزایش حقوق خواهید گرفت و این یعنی مصیبت! تاکنون هیچ کارانه و رفاهیات هم نگرفتهایم. نکته جالب میدانید چیست؟ اکثر ما، نیروهای بومی استان بوشهر هستیم که به این وضع مبتلا شدهایم، یعنی هیچ راهی جز ماندن و ساختن نداریم؛ در واقع سوختن و ساختن....»
کارگران پیمانکاری مناطق آزاد و ویژه اقتصادی ازجمله عسلویه بیحقوقترین طیف کارگران متخصص هستند چرا که به دلیل خروج از شمول قانون کار، نه اجازه ایجاد یکی از سه تشکل رسمی قانون کار را دارند و نه به آنها اجازه داده میشود که براساس مقاولهنامههای بینالمللی دست به تشکلیابی آزاد بزنند
«الف» کارگر متخصصی که مدرک کارشناسی فنی دارد، میگوید به امید جذب به عنوان کارشناس مصاحبه دادیم، اما نصیبمان چه شد؟ شرکتهای پیمانکاری، نیروهای انسانی را به هم پاس میدهند و هیچ حقی برای اعتراض نداریم. چه میشود کرد؟! ما کارگران مناطق ویژهایم!
از ساوجبلاغ در نزدیکی پایتخت تا بیرجند در خراسان جنوبی
سال ۱۳۷۲ بود که اولین منطقه آزاد اقتصادی در کیش شکل گرفت. در برنامه اول، توسعه صادرات غیرنفتی به عنوان یک تصمیم قطعی مورد توجه قرار گرفت. در این راستا در سال ۱۳۶۸، تبصره ۱۹ برنامه اول توسعه، مبنی بر استقرار سه منطقه آزاد تجاری - صنعتی در کشور (در کیش، قشم و چابهار) مورد تصویب قرار گرفت. چگونگی اداره این مناطق در ۷ شهریور ۱۳۷۲ به تأیید مجلس شورای اسلامی رسید و در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۷۲ مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفت. از همین رو در سال ۱۳۷۲ اولین منطقه آزاد اقتصادی در کیش شکل گرفت و تا امروز مناطق آزاد و ویژه اقتصادی به حدی گسترش یافته که اکنون رد پای مناطق آزاد را همه جا میتوان پیگرفت از ساوجبلاغ در نزدیکی پایتخت تا بیرجند در خراسان جنوبی!
ایجاد مناطق آزاد و ویژه اقتصادی، در راستای تلاش برای «آزادسازی» و «مقرراتزدایی از بازار کار» صورت گرفته است و هدف هم تسهیل تجارت، صادرات و تولید بوده است. «ها جون چانگ» اقتصاددان برجسته توسعه از کرهجنوبی، در یک کار تحقیقی، کل تجربههای آزادسازی اقتصادی در سطح جهان در قرن بیستم را مورد بررسی قرار میدهد و بعد به صورت تطبیقی عملکرد اقتصادی جهان را در مواقعی که کنترل و نظارت اعمال میشد با دورانهایی که آزادسازی اتفاق افتاده، مقایسه میکند. در مجموع مشاهده او حکایت از این دارد که در مقیاس جهان، همواره در دورانهایی که آزادسازی اتفاق افتاده، جهان شاهد رشد اقتصادی کمتر، توزیع ناعادلانه درآمدها و ثروتها و تعداد بیشتر بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و به ویژه بحرانهای بانکی بوده است.
آزادسازی یا همان شکست سراسری فاجعهآمیز
فرشاد مومنی، اقتصاددان نیز در رابطه با تجربه ناموفق آزادسازی در مناطق آزاد و ویژه اقتصادی و اصرار مسئولان برای تداوم این روند ناموفق میگوید: «آزادسازی گرچه میتواند برای اقتصاد و جمعیت فجایعی به همراه داشته باشد، اما برای اقلیتی چه در درون دولت و چه در بین بازیگران اقتصادی میتواند منافع کوتاهمدت قابل اعتنایی به همراه داشته باشد. در اینجا ما با یک مسأله جدید روبهرو هستیم و آن هم این است که اینها در راستای منافع خود، اقدام به دستکاری واقعیتها میکنند، مسائل غیرمهم را مهم جلوه میدهند، واقعیتهای محرز شده را پنهان میکنند و به شکل وارونه به نمایش میگذارند و روی سازههای ذهنی گروههای تصمیمگیر تاثیر میگذارند و بخشی از سود سرشار را صرف چنین کارهایی میکنند و کشور را گرفتار و مفلوک میکنند اما خودشان برخورداریهای غیرعادی پیدا میکنند».
آزادسازی گرچه میتواند برای اقتصاد و جامعه، فجایعی را به همراه داشته باشد، اما برای یک اقلیتی چه در درون دولت و چه در بین بازیگران اقتصادی میتواند منافع کوتاهمدت قابل اعتنایی به همراه داشته باشد
وی ادامه میدهد: «از نظر من در تجربه ایران هم بالاخره اگر قرار بود منافع ملی و حساب و کتاب در کار باشد بعد از بالغ بر ربع قرن، باید چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن وجود داشت اما به واسطه آمیزهای از منافع گره خورده با سازههای ذهنی افرادی مشخص، چنین اتفاقی در کشور ما نیفتاده و ما در عمل شاهد این هستیم که با وجود این شکست سراسری که هم فساد را در کشور ما افزایش داده و هم ناکارآمدی را افزایش داده است و مشوق واردات بوده است، بنیه تولیدی کشور را به شدت تضعیف کرده است، نیروی کار را تحت فشار مضاعف قرار داده و محمل و پوششی برای قاچاق و پولشویی بوده است، ولی باز وقتی میبینیم که اصرارهای غیرعادی برای تکرار این تجربه شکستخورده وجود دارد، میتوانیم به لحاظ فکری بگوییم آنهایی که به صورت صادقانه خیری در استمرار این وضعیت جستوجو میکنند بازی خوردهاند یا آلت دست گروههای پر نفوذی هستند که ردگیری منافع آنها در نقطه مقابل منافع ملی قرار دارد».
این منافع، به گفته ناصر آقاجری به دلیل خصیصههای منحصر به فرد پارس جنوبی، برجستهتر نیز میشود. این فعال کارگری میگوید: پارس جنوبی یک منطقه پالایشگاهی است و محصولات آن، سود ارزی زیادی نصیب کارفرمایان میکند. دقیقاً به همین دلیل است که در آنجا «آزادسازی» برای سودجویی بیشتر، به کار آمده و پیمانکاران ریز و درشت، رشد قارچگونه داشتهاند.
به گفته آقاجری، در عسلویه و کنگان، «سود» و «منافع» از آن کسانی است که پروژهها را خرد میکنند و به وابستگان خود به صورت سلسلهمراتبی واگذار میکنند. در این بین با خروج از شمول قانون کار، نه بازرسان اداره کار و تامین اجتماعی را داریم و نه تشکلهای کارگری را. مثل یک «اردوگاه» میماند. هر کس که به عسلویه میآید باید از قوانین خاص آن پیروی کند، نه بازرسی هست و نه نظارتی.
«الف» از وضعیت خود و همکارانش بیشتر میگوید: بعضی از دوستان ما در واحدهایی شاغلند که با ١٢ ساعت کار روزانه فقط ماهی ٢میلیون تومان حقوق میگیرند، البته با مدرک لیسانس نفت و شیمی و ابزار دقیق و.... در مورد دقت و بهرهوری در کار هم به شدت سختگیری اعمال میشود.
از نظر پشتیبانی هم ما در منگنه قرار داریم. به طور مثال ما در اردیبهشت ماه، کفش و پیراهن گرفتیم، آنهم فقط یک عدد از هر کدام و تا الان اقلام جدیدی به ما داده نشده است. حق اعتراض هم نداریم. قراردادمان موقت است. در واقع خیلی از ما حتی قرارداد هم نداریم. همین که اعتراض کنیم وارد «بلکلیست» میشویم. «بلکلیست» میدانید یعنی چی؟! یعنی نه تنها اخراج میشویم بلکه دیگر هیچ شرکتی در عسلویه و کنگان به ما کار نمیدهد.
دیدگاه تان را بنویسید