قتلی که راز مخوفی داشت
ناگفتههایی ازعشق ممنوعه یک زن
گروه حوادث: عشق ممنوعه یک زن به دوست شوهرش رنگ خون گرفت.
این زن و مرد برای رسیدن به هم نقشه قتل را طراحی کردند و شوهر زن جوان در جاده قم به قتل رسید.
روز 30 آبان ماه سال جاری پسر جوان با حضور در کلانتری 130 نازی آباد از ناپدید شدن مرموز پدرش خبر داد و با توجه به حساس بودن پرونده تیمی از ماموران پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران برای افشای راز ناپدید شدن مرد 55 ساله وارد عمل شدند. مامورا در گام نخست به سراغ همسر مرد گمشده رفته و وی را هدف تحقیق قرار دادند زن جوان که سمیه نام دارد ادعا بیخبری از همسرش کرد. کارآگاهان در این شاخه از تحقیقات با توجه به اختلاف سن سمیه با شوهرش و ازدواج اجباریاش تحقیقات فنی را در دستور کار خود قرار دادند تا اینکه پیبردند سمیه با مرد جوانی به نام امیر به صورت پنهانی در ارتباط است.
همین کافی بود تا کارآگاهان بار دیگر به سراغ سمیه بروند و وی را هدف تحقیق قرار دادند و زن جوان وقتی دید راز خیانتش فاش شده شروع به داستانسرایی کرد و در نهایت به یک جنایت هولناک اعتراف کرد.
سمیه در اعترافاتش گفت: بخاطر اختلافاتی با شوهرم داشتم تصمیم به قتل او گرفتم. در این مدت با امیر که با شوهرم دوست بود آشنا شدم و وقتی دیدم او نیز به من علاقهمند است پیشنهاد قتل را مطرح کردم که او نیز پذیرفت تا با نقشهای که طراحی کردم دست به قتل مجید بزند و سپس با هم ازدواج کنیم. وی افزود: امیر به بهانه پیدا کردن قطعات زیرخاکی از شوهرم خواست تا برای بیرون کشیدن آنها از خاک با هم به محل پیدا کردن زیرخاکیها برویم که شب حادثه من هم همراه آنها بودم که در کیلومتر 55 جاده قدیم تهران- قم پس از پیاده شدن از خودرو، امیر با چاقو چند ضربه به گردن مجید زد و سناریوی قتل را به اجرا رساند. همین کافی بود تا ماموران برای دستگیری امیر وارد عمل شوند و در عملیاتی غافلگیرانه امیر دستگیر شد و وقتی دید سمیه به قتل مجید اعتراف کرده پرده از این جنایت هولناک برداشت.
گفتوگو با زن خیانتکار
سمیه 32 ساله با چهرهای آرام و خونسرد از اینکه شوهرش به قتل رسیده احساس پشیمانی و عذاب وجدان ندارد و وقتی در راهرو پلیس آگاهی امیر را دید در چهرهاش نشاط و امید دیده میشد و گویا همه دنیا را به او داده بودند و لبخند عاشقانهای روی لبانش نشست.
سابقهداری؟
نه
الان به چه جرمی دستگیر شدی؟
مشارکت در قتل.
قتل چه کسی؟
شوهرم مجید را کشتیم.
در گذشته ازدواج کرده بودی؟
نه، مجید اولین شوهرم بود.
با مجید چطور ازدواج کرده بود؟
بله، شوهرم 2 زن دیگر داشت که از آنها جدا شده بود.
چرا پذیرفتی؟
من نپذیرفتم، سر سفره عقد با گریه میکردم و خواهرم مجبورم کرد جواب مثبت به امیر بدهم.
خانوادهات مجید را میشناختند؟
خواهرم بزرگم او را میشناخت و ادعا میکرد مجید آدم خوبی است.
چند سال قبل ازدواج کردی؟
8 سال پیش و یک پسر 3 ساله دارم.
شرایط زندگی چطور بود؟
خیلی بد بود، مجید دست بزن داشت و مرا کتک میزد و از آن بدتر اینکه مجید هر روز زنهای مختلفی را به خانه میآورد و در برابر چشمان من خیانت میکرد، خرجی کم میداد.
چرا اعتراض نکردی؟
کتکم میزد.
نزد پلیس میرفتی؟
چون خانوادهام آبرو داشتند اگر پای من به کلانتری باز میشد برای من خیلی بد بود و شرایط برای من بدتر میشد.
از خانوادهات کمک نخواستی؟
آنها کاری به من نداشتند و حمایتم نمیکردند.
از خانواده شوهرت هم کمک نگرفتی؟
آنها که مجید را طرد کردند و میگفتند که مجید هیچ نسبتی با ما ندارد.
بچههای مجید به خانهتان رفت وآمد داشتند؟
سالی یک یا دوبار بچههایش به خانهمان میآمدند که دخترش وقتی میدید پدرش به من خیانت میکند از پدرش میخواست که به این رفتارها پایان دهد که مجید دخترش را کتک میزد.
چطور با امیر آشنا شدی؟
قصد فروش و خرید یک خانه را داشتیم که همراه مجید به یک بنگاه املاک رفتیم و با امیر آنجا آشنا شدم.
امیر میدانست مجید شوهرت است؟
بله، بارها به خاطر اختلافاتی که بین من و مجید صورت میگرفت از امیر کمک میخواستیم و امیر متوجه شده بود من قصد جدایی از شوهرم را دارم و به امیر علاقه پیدا کردم.
چرا طلاق نگرفتی؟
امیر 2 بار ازدواج کرده و طلاق گرفته بود به همین خاطر مرا طلاق نمیداد و میخواست با هم زندگی کنیم.
تنها راه حل قتل بود؟
بله.
نقشه را چطور طراحی کردی؟
یک شب در خانه بودم و شوهرم با یک زن دیگر داخل خانه بود، خیلی به هم ریخته بودم که امیر به من پیامک داد و فهمید ناراحتم، همانجا بود که به امیر گفتم اگر دوستم دارد مرا از این شرایط نجات دهد که او نیز پذیرفت.
پیشنهاد قتل را دادی قبول کرد؟
بله.
روز حادثه چه شد؟
نقشه را از قبل طراحی کرده بودم، امیر به بهانه نشان دادن وسایل زیرخاکی از مجید خواست همراه من از خانه بیرون بیاید و سوار بر خودرو به محل پیدا کردن اشیاء زیرخاکی رفتیم.
مجید به شما شک نکرده بود؟
نه، شوهرم فکر میکرد از وسایل زیرخاکی سر در میآورد و چون با امیر دوست بود به این نقشه شک نکرد و همگی با هم به کیلومتر 55 تهران - قم رفتیم.
صحنه قتل را دیدی؟
وقتی به جاده خاکی رفتیم و خودروی توقف کرد، همگی برای بیرون کشیدن اشیاء زیرخاکی از خودرو پیاده شدیم، من چند قدمی جلوتر رفتم و به امیر اشاره کردم که کار را یکسره کند، در این صحنه امیر با چاقو یک ضربه به گردن مجید زد.
مجید دفاع نکرد؟
امیر از مجید میخواست که جلوی پایش زانو بزند اما مجید حرف گوش نمیکرد و مجید درباره علت این چاقوکشی پرسید و امیر عنوان کرد بخاطر خیانتهایی که کردی و آخر خیانت و هوسرانی اینجاست که مجید شروع به عذرخواهی کرد و میخواست که او را ببخشیم که امیر دیگر امانش نداد و سر او را با ضربات چاقو تا نیمه از هم جدا کرد.
ترسیده بودی؟
نه، تازه به آرامش رسیده بودم، حتی از اینکه مجید زنده نماند از امیر خواستم تا سر شوهرم را جدا کند اما او دستش بریده بود و دیگر نمیتوانست این کار را انجام بدهد.
جسد شوهرت پیدا نشده است؟
نه، تنها چند تکه از لباسش پیدا شده و احتمالا گرگها و حیوانات درنده جسدش را خورده باشند.
اگر مجید زنده باشد تو را میکشد؟
یک درصد احتمال میدهم که مجید زنده باشد و اگر هم زنده باشد به سراغم میآید و با هم زندگی میکنیم ولی فکر کنم امیر را بکشد.
چرا تو را نمیکشد؟
دوستم دارد.
گفتوگو با مرد عاشق پیشه
امیر 49 ساله که بعد از جدایی از همسرش حالا به عشقی رسیده که بخاطر او دست به قتل زده ادعا میکند تنها کمبود زندگیاش که محبت بوده را از سوی سمیه دیده و دیگر هیچ آرزویی ندارد.
سابقه داری؟
بخاطر مواد و قاچاق کالا دستگیر شدم.
ازدواج کردی؟
بله، 3 دختر هم دارم اما 8 سال است که از زنم جدا شدم.
چرا طلاق گرفتی؟
بخاطر اعتیادم.
هنوز اعتیاد داری؟
نه بعد از جدایی مواد مخدر را ترک کردم.
چطور با سمیه آشنا شد؟
با مجید به بنگاه املاکی که در آنجا کار میکردم آمدند و پس از چند روز فهمیدم سمیه به من علاقهمند است و وقتی یکبار دستانم را در مغازه گرفت تا همراه هم به جلوی عابربانک برویم احساس سبکی کردم و فهمیدم که من نیز به او علاقه دارم.
چرا پذیرفتی آدم بکشی؟
عشق آدم را کور میکند، مجید نیز به همسرش خیانت کرده بود و همین باعث شد تا حرف سمیه را گوش کنم.
در صحنه قتل پشیمان نشدی؟
نه، راحت این کار را انجام دادم.
عذاب وجدان نداری؟
نه، ولی ناراحت هستم، چون مجید مرد بدی بود.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
بله، اما هیچ چیزی بهتر از اینکه سمیه به آرامش برسد برای من رضایت بخش نبود.
به اعدام فکر کردی؟
من 49 سال بود که از هیچ کسی محبت ندیده بودم و وقتی سمیه به من محبت کرد دیگر هیچ چیزی از خدا نخواستم و حالا اگر هم اعدام شوم ناراحت نیستم چون به همه چیزی که میخواستم رسیدم.
بنا به این گزارش، متهمان برای تحقیقات بیشتر به دستور بازپرس مرادی از شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران در اختیار ماموران اداره 10 پلیس آگاهی تهران قرار دارند.
دیدگاه تان را بنویسید