رفتوآمدهای دیپلماتیک در حاشیه خلیجفارس، در آستانه سفر بایدن به عربستان شدت گرفته است؛
ائتلافسازی با برچسب ناتوی عربی
فرشاد گلزاری
حاشیه خلیج فارس و خاورمیانه این روزها در حال از سر گذراندن تجربیات جدید است. تجربیاتی که بسیاری از تحلیلگران معتقدند روند و شیب آن در حال صعودی شدن است و هر لحظه یک خبر با محوریت سیاسی یا امنیتی میتواند تحولات جاری را به سمت و سوی دیگری سوق دهد. در این میان اما ستون فقرات این تحولات را باید تغییر قدرت در ایالات متحده و راهبری کاخسفید دانست. آمریکای تحت نظارت جو بایدن ک روزی معاون باراک اوباما بود حالا به دنبال آن است تا بتواند ائتلافهای جدید را پایهگذاری کند و در این مجرا پروندههای زیادی به وجود آمده است. به عنوان مثال جنگ اوکراین و مهندسی این پرونده توسط واشنگتن علیه روسیه را باید یکی از زیرکانهترین و البته پرهزینهترین موضوعاتی دانست که بایدن سعی کرد با ورودش به کاخسفید آن را عملیاتی کند که البته هدف دیگری به با عنوان «ارعاب چین» هم داشته است. در این بین تخلیه افغانستان و تحویل دادن این کشور به طالبان و تغییر ساختار قدرت در پاکستان را هم باید ذیل همین راهبرد برآورد کرد. بحث اسرائیل و فعالیت این رژیم در منطقه هم یکی از سناریوهایی است که بایدن آن را راهبری خواهد کرد. توجه داشته باشید که از زمان به روی کار آمدن دموکراتها یکسری از تغییرات و قطببندیهای جدید در منطقه به وجود آمده است که صرفاً سیاسی یا نظامی نیست، بلکه در حوزه اقتصادی هم ما شاهد انتشار اخبار و ارقام جدید در سطح کلان منطقهای و فرامنطقهای هستیم. به عنوان نمونه فروش نفت توسط عراق و عربستان سعودی طی یکماه گذشته به حدی افزایش پیدا کرده که تمام اقتصاددانان و کسانی که اقتصاد بر پایه نفت را شبانه روز مشق میکنند، نتوانستند بر آن چشم ببندند و در نهایت دست به قلم شدند و اعلام کردند که در عرصه اقتصادی دنیا شاهد یک پوستاندازی جدید با محوریت منطقه خاورمیانه و خصوصاً حاشیه خلیج فارس است. این تحلیل که اساساً اقتصاد پایه به حساب میآید، مبنای سیاسی دارد که ژئوپلیتیک منطقه را دگرگون میکند، چراکه ما شاهد عراق و عربستانی هستیم که حالا و در اثنای نیاز غرب و متحدانش به نفت پس از جنگ اوکراین، به نوک پیکان تامین انرژی تبدیل شدهاند و در این میان قطریها هم در حال تقویت قوای خود برای جایگیری در این فرآیند هستند. آنچه در این میان حالا و از حدود دو هفته گذشته بیش از پیش خودنمایی میکند، رفت و آمدهای دیپلماتیک و اظهاراتی است که از حاشیه خلیج فارس مخابره میشود و به صورت علنی نشان میدهد که اوضاع در حال تغییر کردن است. به عنوان مثال از زمانی که روزنامه والاستریت ژورنال اعلام کرد رئیس جمهوری آمریکا قرار است در ماه جولای به عربستان سفر کرده و با سران کشورهای حاکم بر حاشیه خلیج فارس دیدار و گفتوگو کند، یکباره سیلی از مذاکرات و سفرهای حضوری و گفتوگوهای تلفنی در منطقه کلید خورد که مهمترین آن را باید سفر ولیعهد سعودی به مصر، اردن و ترکیه دانست.
این روزها شاهد عراق و عربستانی هستیم که حالا و در اثنای نیاز غرب و متحدانش به نفت پس از جنگ اوکراین، به نوک پیکان تامین انرژی تبدیل شدهاند و در این میان قطریها هم در حال تقویت قوای خود برای جایگیری در این فرآیند هستند
دیکته قطببندیهای جدید
اظهارات پادشاه اردن مبنی بر اینکه «اردن به طور فعال با ناتو همکاری میکند و خود را شریک این ائتلاف میداند» در هماهنگی کامل با لندن و واشنگتن انجام شده به خوبی نشان میدهد که ایالات متحده در حال چینش تازه برای شکلگیری و دیکته قطببندی جدید در منطقه با محوریت کشورهای عربی و اسرائیل است
همانگونه که در اخبار هم خواندهاید، ولیعهد سعودی پیش از سفر بایدن به عربستان عازم قاهره، اَمان و آنکارا شد. ورود او به مصر و اردن و همچنین دیدار با اردوغان برای اولین بار پس از قتل جمال خاشقجی تا حد زیادی در رسانههای منطقهای و فرامنطقهای سر و صدا به پا کرد، اما نکات زیادی در این بین وجود دارد که از اصل مساله مهمتر به نظر میرسد. مهمترین مساله این است که اغلب کارشناسان و ناظران بینالمللی بر این نظر هستند که بن سلمان به دنبال آن است تا به دستور آمریکا برای ارتباط با اسرائیل، از مجرای سه کشور مصر، اردن و ترکیه به عنوان قطبهای نظامی، امنیتی و اقتصادی منطقه استفاده کند. برای تمام جهان این موضوع تقریباً اثبات شده که به زودی عربستان و رژیم صهیونیستی با یکدیگر وارد روابط علنی خواهند شد، کمااینکه همین حالا دو طرف با یکدیگر ارتباطهای پنهان دارند. سعودیها که به عنوان حساب ارزی واشنگتن در منطقه شناخته میشوند در حال سرمایهگذاری خارجی در سه کشور مذکور هستند و این در حالیست که ریاض پول خوبی از فروش نفت در این مدت به جیب زده است؛ اما مساله اینجاست که در این میان فقط ریاض مطرح نیست، بلکه کشورهای عربی دیگر هم باید در این تحلیل موردنظر قرار بگیرند. به عنوان مثال امیر قطر در سفرش به قاهره که نخستین سفر وی به مصر از سال ۲۰۱۵ است، با عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور این کشور دیدار و رایزنی کرد و در این میان خبرگزاری الجزیره اعلام کرده که دو طرف بر سر عادیسازی همهجانبه روابط با یکدیگر توافق کردهاند. در سوی مقابل در اردن هم سیگنالهایی در حال مخابره است که نشان از یک ائتلافسازی جدید دارد. ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن در مصاحبه با شبکه آمریکایی سی.ان.بی.سی میگوید: «اردن به طور فعال با ناتو همکاری میکند و خود را شریک این ائتلاف میداند اما مایلم کشورهای بیشتری در منطقه در این ائتلاف مشارکت کنند و من یکی از اولین افرادی خواهم بود که از ایجاد ناتو در خاورمیانه حمایت خواهد کرد.» این اظهارات پادشاه اردن که در هماهنگی کامل با لندن و واشنگتن انجام شده به خوبی نشان میدهد که ایالات متحده در حال چینش جدید برای شکلگیری و دیکته قطببندی جدید در منطقه با محوریت کشورهای عربی و اسرائیل است. همین چند روز پیش بود که امارات متحده عربی با آمریکاییها رزمایش آبی- خاکی مشترک برگزار کردند و در همین راستا هم پنتاگون این رزمایش را دور جدید از همکاریهای دو طرف اعلام کرد. از منظری دیگر مصطفی الکاظمی، نخستوزیر فعلی عراق که دوره ریاستش بر قوه مجریه این کشور به پایان رسیده، قرار است تا در جلسهای که بایدن با رهبران عربی در عربستان دارد حضور پیدا کند که این موضوع نشان میدهد واشنگتن به دنبال تعمیق روابط میان بغداد با کشورهای حاشیه خلیج فارس است. تمام این مولفهها در حالی شکل گرفته که اسرائیل مجدداً فروپاشی کابینه را تجربه میکند اما توجه داشته باشید که پلان کلی این استراتژی را آمریکاییها تدوین کردهاند که بخشی از آن را تشکیل ناتوی عربی و ایجاد یک اتاق مشترک امنیتی- نظامی میان کشورهای مذکور شکل میدهد و بخشی دیگر از آن به همگرایی سیاسی در منطقه مربوط است که بدون شک ایران بخشی از اهداف آنها خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید