درباره یک سقوط باورنکردنی
بیفکری
این روزها دیدن یا شنیدن هر مصاحبهای از محمود فکری، نشان میدهد که استقلال در یک مسابقه شکست خورده است. او طوری هماهنگ با باختهای استقلال مصاحبه میکند یا جنجال میآفریند که انگار بیشتر از رقبا برای شکست این تیم لحظهشماری کرده است. اگر عملکرد خود فکری در قامت یک سرمربی را نمیدیدیم، حتما باور میکردیم که حق با اوست و «دانش» و «عشق» کافی در کادر فنی استقلال وجود ندارد اما عشقی که فکری از آن صحبت میکند، سوءتفاهمی بیش نیست. همین مربی بود که سعی کرد یک کادر «باعشق» را در استقلال دور هم جمع کند اما حاصلش این شد که حنیف عمرانزاده یک حرف به بازیکنان میزد و صمد مرفاوی چیز کاملا متفاوتی به آنها میگفت. کادری که خود فکری در استقلال ترتیب داده بود، بیشتر شبیه یک تیم از پسربچههای دبیرستانی بود و حتی در یک لحظه، این پیام را به هوادارها القا نکردند که میتوانند کارشان را به درستی انجام بدهند. فکری فرصت خوبی برای کار کردن در استقلال به دست آورد، مزاحمی هم نداشت و همه چیز برایش فراهم بود. هوادارها هم به خاطر سوابق دوران بازیاش در اولین هفتهها تا میتوانستند به او احترام گذاشتند. با این حال نتیجه این اتفاق، اصلا امیدوارکننده نبود. فکری به سختی شکست خورد و فرصتش را هدر داد. با این حال به نظر میرسد خود او هنوز با این شکست کنار نیامده و فعلا بیرون گود نشسته تا بعد از هر باخت، متلکی را نثار فرهاد و دستیارها کند. فکری میتوانست یک اخراجی محترم در بین استقلالیها بماند اما ظاهرا او اصرار دارد که هر طور شده، خودش را از چشم هواداران این باشگاه بیندازد. فکری انگار قصد ندارد از کشتن سوابق خودش در استقلال دست بکشد. او با این رفتارها، حتی در بین تیمهای پایین جدولی فوتبال ایران هم خواهان چندانی ندارد.
سقوط فکری در یک بازه زمانی کوتاه اتفاق افتاد. او همانی است که یک سال قبل از فروش خانهاش برای پیوستن به استقلال حرف میزد. او همان کاپیتانی است که سالها در این باشگاه عرق ریخت و همواره شخصیتی محترم در بین هواداران استقلال به شمار میرفت. راه بازگشت او به باشگاه اما حالا دیگر در هر سمتی برای همیشه بسته شده است. هیچکس نمیتواند بپذیرد فردی که اینطور برای باختهای باشگاه سر و دست میشکند، روزی دوباره در استقلال آفتابی شود. این یک سقوط دردناک و تمامعیار است. داستان سقوط مردی که از نیمکت استقلال، به فراموشخانه ذهن هواداران باشگاه تبعید شد. اگر او واقعا دلش برای تیم میسوخت، هرگز چنین حرفهایی به زبان نمیآورد. ظاهرا محمودخان اما نیمکت تیم را فقط وقتی دوست دارد که خودش از آن سهمی داشته باشد. فکری با این حرفها نهتنها به استقلال کمک نمیکند، بلکه حتی جو تیم را بیشتر به هم میریزد. با این وجود به مرور زمان این صحبتها کمتر جدی گرفته میشود و خود فکری هم کاملا به حاشیه رانده خواهد شد. اگر قصد او واقعا کمک کردن به استقلال بود، «سکوت» بهترین و ایدهآلترین راه موجود در مقابلش به نظر میرسید.
دیدگاه تان را بنویسید