یک نگاه متفاوت به شکست ستارههای المپیک
بگذاریم اشک بریزند
آریا رهنورد
«بخندیم تا اشک نریزند». این جمله پس از شکست ستارههای ایرانی در رقابتهای المپیک، بارها در شبکههای اجتماعی تکرار شده است. جملهای که به تیتر روزنامه کیهان پس از شکست تختی بزرگ در فینال المپیک مربوط میشود. البته که تلاش برای دلداری دادن به ورزشکاران ایرانی، قابل ستایش است اما شاید بهتر باشد که جلوی اشک ریختن آنها را نگیریم. چراکه همین روحیه فوقالعاده، در نهایت میتواند منجر به بردهای بزرگ شود. چراکه «حسرت خوردن» گاهی اولین قدم برای رسیدن به خوشبختی است.
وقتی در یک مسابقه مهم شکست میخوری، دلیلی برای «اشک نریختن» وجود ندارد. تلاش برای نادیده گرفتن این اشکها، به نوعی «انکار» بزرگی این ستارهها است. ستارههایی که حتی به «نقره المپیک» رضایت نمیدهند. که بردن چند مسابقه در بالاترین سطح ورزش دنیا را برای خودشان کافی نمیدانند. که حتی با «رباط پاره» به زمین میروند و با همه وجود برای خودشان و کشورشان میجنگند. وقتی حسن یزدانی فینال المپیک را به دیوید تیلور واگذار کرد، صدای سرودهای حماسی تلویزیون حتی برای لحظهای قطع نمیشد. خود حسن اما از اشک ریختن دست برنمیداشت. اگر نگاه یزدانی هم درست مثل نگاه رسانه ملی بود، او هرگز به این جایگاه فوقالعاده نمیرسید. حسن سالها تلاش کرده تا در این موقعیت قرار بگیرد و حالا به جز طلای المپیک، به چیز دیگری فکر نمیکند. به همین خاطر هم هست که حتی «پذیرفتن» نقره برای او، تا این اندازه سخت و دشوار به نظر میرسد. آنها باید قید همه این «تسکینهای نمایشی» را بزنند، همه این «فدای سرت»ها را هم فراموش کنند و با همه قدرت، به استقبال آینده بروند. دوران ورزشی یک قهرمان، چندان طولانی نیست و در این دوران، ممکن است در بهترین حالت دو یا سه دوره المپیک قرار بگیرد. پس، طبیعی است اگر یک ستاره با حسرت و چشمهایی اشکبار از المپیک برگردد. حالا هم بهتر است به جای تلاش برای دلداری دادن به این ستارهها، از آنها بخواهیم که «حریص» بمانند، که رنج را مستقیم به رگها تزریق کنند و با همه وجود برای المپیک بعدی، بجنگند. که از خودشان راضی نشوند و همیشه چیز بیشتری بخواهند. که برای رسیدن به سکوی اول، هر کاری انجام بدهند و از آن ارتفاع به دنیا نگاه کنند.
باید بپذیریم که ستارههای ایرانی برای رسیدن به المپیک، مسیر به مراتب نفسگیرتری را نسبت به ستارههای خارجی طی میکنند. اول از همه، آنها هرگز از امکانات «برابر» با خارجیها برخوردار نیستند. گاهی حتی سادهترین امکانات تمرینی در اختیار این ستارهها قرار نمیگیرد. علاوه بر این، مشکلات مالی هم همیشه تهدیدی برای این ستارهها محسوب میشوند. چراکه نهادهایی مثل وزارت ورزش، هیچوقت حق و حقوق واقعی این ورزشکارها را به آنها پرداخت نمیکنند. در چنین شرایطی، «بردن المپیک» مهمترین و بزرگترین دغدغه همه این ورزشکارها به شمار میرود. چراکه هیچ چیز به اندازه طلای این رقابتها، یک ستاره ورزشی را به سمت جاودانگی سوق نمیدهد. از ستارههایی که سالهای سال روز را در زمین تمرین شب کردهاند، نمیخواهیم پس از شکست اشک نریزند. از ورزشکارهایی که گوشت تنشان برای رسیدن به المپیک آب شده، نمیخواهیم نسبت به شکست «بیتفاوت» بمانند. از آنهایی که همه زندگیشان را روی ورزش استوار کردهاند، نمیخواهیم کوتاه بیایند و از شرایط موجود، راضی شوند. وقتی آنها به خانه برمیگردند، وقت سوخت هشتگها تمام میشود، وقتی آهنگهای حماسی ته میکشند، پس از همه آن لبخندهای ساختگی و گلهای دورریختنی مراسم استقبال، وقتی که این ستارهها به شهر بیچراغ مانده برمیگردند، همین اشکها دوباره راه را به آنها نشان خواهند داد. همین اشکها که عدهای دوست دارند به زور از روی صورتشان بردارند. آنها برمیگردند و این بار از همیشه محکمتر میشوند. برمیگردند و به همه نشان میدهند که آخرین شکست، چقدر تغییرشان داده است. برمیگردند و وقت مرور هزاران باره آخرین لحظه از آخرین مسابقه، آمادگی بیشتری به دست میآاورند و این بار به هیچ قیمتی، پا پس نمیکشند.
ورزشکارهای بزرگ، در «تنهایی» ساخته میشوند. در خلوت بیرحمانه یک سالن تمرین. وقتی که همه مردم رفتهاند پی زندگی خودشان و همه دوربینها، هنوز خاموش هستند. اولین قدم، همیشه مهمترین قدم است و ستارههای کاروان ایران پس از یک استراحت کوتاه، باید دوباره تمرینها را کلید بزنند. المپیک توکیو، دوره درخشانی برای ورزش ایران نبود. در تکواندو، دستمان خالی ماند و به هیچ مدالی نرسیدیم، در کشتی آزاد حتی یک طلای المپیک دشت نکردیم و در وزنهبرداری، فقط به تماشای کولاک تمامعیار چینیها نشستیم. با این حال نمیخواهیم این المیپک را از یاد ببریم و از ستارههای ایرانی هم نمیخواهیم که همه چیز را فراموش کنند. آنها باید همیشه این شکست را گوشهای از ذهنشان داشته باشند. همین حسرت، کافی است تا در تجربه بعدی، با قدرت بیشتری جلو بروند و خودی نشان بدهند. آنها باید از این تجربه درس بگیرند و با تجربه بیشتری به زمین مسابقه قدم بگذارند. امروز، آنها را به اشک نریختن دعوت نمیکنیم. چراکه همین اشکها، ملاتی برای ساختن آینده هستند.
دیدگاه تان را بنویسید