محمدحسن خدایی

روزهای سرد زمستان با شتاب می‌گذرند و وضعیت عمومی تئاتر به لحاظ مخاطب چندان مساعد نیست. اغلب اجراها در جذب و جلب تماشاگر ناکام مانده و آن‌چنان که باید نمی‌توانند هزینه‌های تولید را تامین کنند. صد البته در این سرمای استخوان‌سوز، اجراهایی بر صحنه است که با استفاده از خوانندگان رپ، معرکه برپا کرده و به قول بازاری جماعت «بفروش» هستند. نمایش‌هایی که نسبتی با امر فرهنگ نداشته و اشعاعه ‌دهنده ابتذال بوده و سلیقه مخاطبان را به بیراهه می‌برند. بنابراین وظیفه فضای نقد در این وادی پر مسئله، مداخله در وضعیت بی‌سامان کنونی و به صدا درآوردن زنگ هشدار است تا شاید قاطبه جماعت تئاتری از خواب زمستانی بیدار شده و فکری به حال فقدان معیارهای زیباشناختی از برای سنجش اجراهای بر صحنه آمده کنند. انتظاری کمابیش عبث که ره به جایی نمی‌برد و بیش از امید، ملال می‌افزاید و بیش از پیش افق پیشِ رو را شوربختانه ناگوار ترسیم می‌کند. از قضا این روزها می‌بایست صریح‌تر از هر زمان به منطق سرمایه‌سالار تئاتر کشور حمله کرد و بار دیگر از تجربیات خوب بعضی اجراهای خوب دوران گذشته گفت. اجراهایی که شور می‌آفریدند و تماشاگران را واجد تجربه‌ای ناب از ساحت زیباشناسی می‌کردند. همان زمانه‌ای که افرادِ همدل کنار هم کار تئاتر می‌کردند و بجای ساز و کار بازار، به ذوق و سلیقه تربیت شده اهمیت می‌دادند و نسل باشکوهی از مخاطبان را واجد دانش زیباشناسانه می‌کردند. جایی که افراد مختلف به میانجی حضور در یک اجتماع تئاتری با یکدیگر آشنا می‌شدند و در صورت تمایل رفاقت می‌کردند و تجربیات مشترکی می‌ساختند. تئاتر میعادگاهی بود برای عشاق خسته‌دل اما امیدوار. خاطره آن روزها دیر زمانی است که به سر آمده و حسرتش را در دل‌ها زنده کرده است. آیا در آینده یک بار دیگر آن زمانه دوستی و عاشقی به میانجی تئاتر  فرا خواهد آمد؟ آیا جماعت تئاتری از قید و بند تهیه‌کننده سودجو و سالن‌دار سرمایه‌سالار رها شده و به خودآیبنی خویش نائل خواهد آمد؟ به نظر امر ناممکنی می‌آید اما چاره چیست وقتی کار چندانی نمی‌توان کرد به غیر از صبر و انتظار و کنش‌ورزی‌های کوچک. به هر روی، تئاتر این روزهای ما، با تمامی پس‌روی‌هایش همچنان می‌تواند امیدبخش باشد و راهی به رهایی بگشاید و رستگاری را بشارت دهد. باید دید چگونه می‌توان از این مهلکه خطرناک گذر کرد و از نو نهاد اجتماعی تئاتر را به محلی برای گردهمایی عشاق بدل کرد. با آن‌که این امر ناممکن می‌نماید اما گریزی از مواجهه با تاریکی و نیروهای شر نیست. پس با امید، دست در دست یکدیگر برای ساختن یک اجتماع انسانی تئاتر اقدام کرده و به قول جماعت فلسفی ناممکن را طلب می‌کنیم.

این هفته به شکل کوتاه دو اجرای مهم این روزها را بررسی کرده‌ایم. اجراهایی از دو نویسنده قدر جهان ادبیات: ایبسن و داستایفسکی. غول‌هایی که می‌توانند کوه‌ها را با قلم جادویی خویش جابجا کنند. نادر برهانی‌مرند و اشکان خیل‌نژاد از دو نسل تئاتری کشور می‌آیند اما به راستی که صاحب سبک و سلیقه بوده و قسمتی از تاریخ تئاتر این کشور را ساخته‌اند. 

نمایش اول- هدویگ

نادر برهانی مرند سال‌ها پبش، اجرایی از نمایشنامه «مرغابی وحشی» ایبسن داشته و این بار با خوانشی تازه که معطوف به ذهنیت هدویگ، یا همان دخترک چهارده ساله نمایشنامه مرغابی وحشی ایبسن باشد، روایتی کمابیش تازه و تا حدودی زنانه از جهان ایبسن را به صحنه آورده است. آن‌چنان که در نقدهای ادبی مطرح شده می‌توان ایبسن را منتقد طبقه بورژوا و از قضا یکی از بهترین و صادق‌ترین روایتگرانش دانست. به واقع بورژوازی قرن نوزدهم شمال اروپا از منظر نگاه نویسنده‌ای همچون ایبسن است که به بهترین شکل صورتبندی شده و به میانجی تئاتر به جهان عرضه می‌شود.

   نادر برهانی مرند کلیت نمایشنامه ایبسن را حفظ کرده و به روایت، رنگ و بویی زنانه داده است. حال بجای خودکشی هدویگ چهاردساله، مرد آرمان‌گرایی چون  گرگیاس مقابل اقتدار پدری بورژوا می‌ایستد و با انتحار، جهان منفعت‌طلبانه پدر را نفی می‌کند. نادر برهانی مرند به گواهی آثاری که بر صحنه آورده، نشان داده که کارگردان خلاقی است. اجرای نمایش هدویگ را می‌توان از این منظر، اثری قابل قبول و به نسبت چالش‌برانگیز دانست که به نظر می‌آید تحت تاثیر جنبش اجتماعی زنان معاصر ایران تولید و رنگ اجرا به خود دیده است. اینکه هدویگ از مرگ خودخواسته‌ای که متن ایبسن مشاهده می‌شود امتناع کرده و با نمایشنامه‌ نوشتن، روایتگر زمانه‌ خود باشد از نکات قابل اعتنای این اجرا است که می‌بایست مورد توجه مخاطبان قرار گیرد. به هر حال ایبسن را نمی‌توان به هر شکلی اجرا کرد و نگران انسجام درونی نمایشنامه‌هایش نشد. نویسنده‌ای که جهان سرمایه‌داری را با نفرتی عمیق به بهترین شکل به ما می‌شناساند. برهانی مرند ضیافت کوچک و باشکوهی برای ما ترتیب داده با بازیگرانی توانا و طراحی صحنه تماشایی. یک ایبسن معاصر که بیش از مردان، به زنان 

اهمیت می‌دهد.  

نمایش دوم- برادران کارامازوف

اشکان خیل‌نژاد در جایگاه کارگردان، پس از پروژه موفق «پسران تاریخ» و بعد از سال‌ها پژوهش و ممارست و پشتکار، توانسته به یاری گروه اجرایی همدل و همراهش، خوانشی جذاب و تماشایی از رمان سترگ و دوران‌ساز «برادران کارامازوف» به انجام رسانده و آن را در مدت زمان ۳۶۰ دقیقه، روزهای شنبه‌ و در سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر بر صحنه آورده و میزبان تماشاگران پرشمارش باشد. روایتی بازیگوشانه، مبتنی بر الهیات اعجاب‌آور مسیحیت داستایفسکی که حول مناسبات پر ابهام خاندان کارامازوف‌ها شکل گرفته و به نظر می‌آید چندان که باید تن به تفسیرهای معمول امروزی نمی‌دهد. بازیگران توانایی چون مجید آقاکریمی، سجاد حمیدیان، مریم نورمحمدی، طاهره هزاوه، عرفان امین، وحید آجرلو، میلاد شجره و...در این پروژه سنگین حضور داشته و بیش از آنکه عنوان بازیگر را بتوان در اینجا به آنان اطلاق کرد می‌توان از مفهوم «اجراگر» در موردشان استفاده کرد و به مقصود رسید. به هر حال سیاست اجرایی کارگردان، نوعی دموکراتیزاسیون اجرا و نفی تمامی اشکال سلطه است. پس جای تعجب نخواهد بود که هر نوع اقتداری که حول و حوش کارگردان، بازیگر و نمایشنامه‌نویس پدیدار شده و موجب فرادستی یک نفر نسبت به بقیه شود انکار شده و ایده برابری مطرح باشد. فارس باقری در جایگاه نویسنده، در همکاری طولانی مدت با گروه اجرایی، متنی چالش‌برانگیز تدارک دیده که مبتنی است بر جستار، خطابه-اجرا، عکس، نمایش فیلمی از برگمان و...

اجرایی همچون «برادران کارامازوف» فرم نویی را انتخاب کرده و توانسته برای میهمانان هفتگی خویش، ضیافتی باشکوه ترتیب دهد تا خاطره‌ای به یادماندنی نصیب‌شان شود. حتی در آنتراکت اول بعد از ۱۸۰ دقیقه اجرا، به عنوان تماشاگر می‌توان از پذیرایی ساده‌ای که ترتیب داده شده برخوردار شد و نان و پنیری نوش جان کرد. به هر حال در زمانه تفوق منطق سرمایه، نفس وجود اجراهایی چون «برادران کارامازوف» غنیمتی است گران‌بها.