درباره چند اجرای تجربهمحور تئاتر
در تمنای امر نو در تئاتر
محمدحسن خدایی
زمستان فرا رسیده و کلانشهر تهران گرفتار آلودگی هوا و ترافیک کمرشکن است. در این میان فضای تئاتر، بیش از پیش با اقتصاد رابطه پر مسئلهای برقرار کرده و اغلب گروهها دخل و خرجشان با هم نمیخواند و به اصطلاح ورشکسته هستند. البته بعضی اجراها به میانجی حضور بازیگران سرشناس، مشکلی در جذب مخاطب و سودآوری ندارند و حال و احوالشان کوک است و موفقیت در گیشه موجب حسادت گروههای کمفروغ. به هر حال مشکلات مالی مردمان طبقه متوسط شهری به همراه کیفیت ضعیف و تعداد زیاد اجراها، بر فروش تاثیر گذاشته و بسیاری از گروهها را در آستانه فروپاشی اقتصادی قرار داده است. در نهایت میتوان وضعیت را با اندکی مسامحه اینگونه صورتبندی کرد: بازندههای بیشمار در خدمت برندههای انگشتشمار.این هفته به چهار اجرای قابل توجه از تئاتر بدنه میپردازیم که کمابیش چالشبرانگیز بوده و تجربهگرایانهاند.
نمایش اول- وحشی
نمایش «وحشی» امیر ساعتچی محصول تئاتر دانشگاهی بود و سالها طول کشید که بعد از اجرای پر از حاشیه جشنواره تئاتر دانشگاهی، به اجرای عموم برسد و این شبها میزبان مخاطبان تئاتر تجربی باشد. ماجرای نمایش در رابطه با چند جوان حاشیهنشین و اغلب بیکار شهر است که به غیر از فوتبال بازی کردن، سرگرمی دیگری ندارند و شوربختانه این روزها توپ مناسبی برای فوتبال بازی کردن در اختیارشان نیست و به این صرافت افتادهاند که از کله بریده شده حیواناتی چون گوسفند و گربه در زمین فوتبال بجای توپ استفاده کنند. جالب آنکه مدتی است گربههای محله ناپدید شده و تهیه توپ ناممکن. نمایش وحشی به خوبی نشان میدهد که برای مواجهه با واقعیت صلب اجتماعی میتوان به ساحت فانتزی پناه برد و واقعیت را تغییر داد. بدین منظور شاهد هستیم که چگونه یکی از این جوانان عاشق فوتبال، میان خواب و بیداری با امر ماورایی روبرو شده و توصیهای دریافت میکند که برای شکار گربهها، باید تبدیل بع سگ شد. ورود زنی شیکپوش که گویا مربی آموزش سگشدن است، فضای کلی نمایش را واجد مازادی جادویی میکند. جوانان خشن عاشق فوتبال، به زبان فرانسه حرف میزنند و آموزش سگشدگی میبینند. فرآیندی دشوار که در نهایت به سرانجامی تلخ منتهی میشود چراکه این جماعت خشمگین به این نتیجه میرسند که نمیتوان موجودات دوستداشتنی همچون گربهها را به قتل رساند و در نتیجه باید به فرآیند دموکراتیک رای دادن متوسل شد و بجای کله گربه، از سر انسان استفاده کرد. وقتی یکی از این جوانان عشق فوتبال قربانی میشود و دو تیم مقابل یکدیگر صفآرایی میکنند، بار دیگر ناممکن شدن بازی فوتبال عیان میشود: اینبار نه به خاطر نبودن توپ که به دلیل نابرابر شدن تعداد بازیکنان دو تیم. بله در جهان فانتزی میتوان ناممکن را ممکن ساخت و در واقعیت بار دیگر
ناکام ماند.
نمایش دوم- مالی سویینی
براین فرییل در نمایشنامه «مالی سویینی»، توانایی انسان در دیدن جهان را به پرسش میکشد. ماجرا در رابطه با زنی است که از ده ماهگی بیناییاش را از دست داده و این روزها در ۴۱ سالگی این امکان را یافته بار دیگر به یاری دانش پزشکی بیناییاش را بازیابد. اتفاقی که با موافقت فرانک سویینی یا همان همسر عجیب و غریب و اغلب بیکار مالی سویینی میافتد و دوران تازهای را رقم میزند. با آنکه در ابتدا وضعیتی امیدبخش پدیدار میشود اما در ادامه، مالی سویینی به تدریج توانایی دیدن را ازدست میدهد و سرگردان مابین بینایی و نابینایی قرار میگیرد. جالب آنکه انتخاب مالی سویینی، زیستن در یک فضای بینابینی مابین بینایی و نابینایی است. نکته مهم اما برای دکتر رایس که عمل جراحی را انجام داده، تامل در رابطه با چیزهایی است که بعد از عمل به مالی سویینی داده شده و چیزهایی که از او ستانده شده است. با آنکه پاسخ چندان روشنی در این باب وجود ندارد اما دکتر رایس به این باور رسیده که عمل جراحی، بیش از مالی سویینی، دکتر رایس را از ظلماتی رهانیده که در این سالها گرفتارش بوده است.
مرتضی میرمنتظمی، در بازتولید نمایش مالی سویینی، این بار تالار وحدت را برای اجرا انتخاب کرده و تلاش دارد از طریق فضامندی روایت، تمامی صحنه تالار وحدت را بکار گیرد. نتیجه این رویکرد، اجرایی است تماشایی که از ایستایی متن نمایشنامه فاصله گرفته و چشماندازی کمابیش فراواقعی و شاعرانه برای تماشاگران ترسیم میکند. به لحاظ بازیها، علی سرابی، الهام کردا و صابر ابر، با مهارت توانستهاند نقش دکتر رایس، مالی سویینی و فرانک سویینی را بدل به خاطرهای به یادماندنی کنند و یکبار دیگر عیشی مدام را برای تماشاگران مالی سویینی تدارک کنند.
نمایش سوم- کارگردان
نمایش «کارگردان» که این شبها در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر بر روی صحنه است، رویکردی خودنگارانه دارد نسبت به زیست هنری محمدرضا آگاه به عنوان یک کارگردان جوان. در این اجرا، سعی شده با نگاهی قفانگرانه به گذشته، روایتی از موانع و دشواریهای کار تئاتر ارائه شود و دلایل گرایش به حیطه کارگردانی تئاتر برای کارگردان جوان واکاوی شود. ارجاعاتی که مدام به آثار قبلی این کارگردان جوان میشود تا حدودی روشنگر مسیری است که پیموده شده و توضیحی در رابطه با تصمیم به مهاجرت از برای امکان ادامه فعالیت هنری. اما نکته اینجاست که محمدرضا آگاه بسیار زود درباره خودش تئاتر ساخته است. فیالواقع در میدان فرهنگی تئاتر کشور، حتی باتجربههایی چون علی رفیعی، دکتر قطبالدین صادقی و دکتر محمدرضا خاکی و...دست به چنین کار عجیب و غریبی نمیزنند. اینکه یک جوان مشتاق کارگردانی که همچنان در مرحله آموختن و تجربه کسب کردن است، به این نتیجه برسد که میبایست تئاتری در رابطه با کارنامه هنری خودش بسازد، صد البته ربط دارد به وضعیت کلی تئاتر این روزهای ما. نسل تازه به میدان آمده، بیش از این میبایست فروتنی پیشه کرده و همچنان در محضر استادان مسلم این عرصه، شاگردی کند. به هر حال عرصه تئاتر، پر است از نیروهای متضاد که تمنای کسب منابع کمیابی چون سالن و سرمایه دارند و طبیعی است نسل جوان کمتر از این منابع بهرهمند شود. البته که این از بختیاری کارگردان جوان ما است که در این سن و سال این فرصت را یافته در سالن سایه اجرا برود و از خودش بگوید. نسل جدید تئاتر میتواند به دهه هفتاد و هشتاد شمسی نگاهی بیندازد و این پرسش را از خویشتن خویش بپرسد که اگر در بر همان پاشنه میچرخید آیا امکانی برای بر تئاتر کار کردن وجود داشت. حتی اگر نسل جدید مدعی پدرکشی باشد نمیشود این واقعیت را ذکر نکرد که مدتهاست پدرهای تیاتر، قافیه را به سلبریتیها و تهیهکنندهها باختهاند و خودشان زیر سایه سنگین سرمایه در حال احتضارند.
نمایش چهارم- شهربازی
بعد از مدتها دوری از صحنه تئاتر، نوید محمدزاده با نمایش «شهربازی» به عرصه بازگشته و این شبها در مجموعه تئاتر لبخند، پذیرای مخاطبان پرشمار خویش شده است. شهربازی نمایشی متفاوت با ساختاری نو، به دختری جوان میپردازد که نامش «ماری» است و مدتی میشود که در شهربازی گم شده و در پی یافتن پدر و مادرش است. مواجهه ماری با چهار عضو خانوادهای که به تدریج سروکلهشان پیدا میشود و با دیدن وضعیت ماری، تمنای کمک کردن به او را دارند صحنه اول نمایش را شکل میدهد. از صحنه بعد است که نوید محمدزاده با لباسی عجیب بر تن و اطواری فرادستانه، قدم به صحنه گذاشته و همچون یک رئیس فرمان میراند و تلاش دارد همه چیز را تحت کنترل
خویش درآورد.
نمایش شهربازی بر فانتزی استوار است و فضایی گروتسک دارد. ترکیبی از کمدی و وحشت، اتصال امر آشنا با امر غریب. البته اجرا میتوانست تماشاییتر باشد اگر که قصه نمایش سادهتر بود و گرفتار گنگی نالازم نمیشد. اما با تمامی این نکات ذکر شده، همچنان میتوان از جسارت نوید محمدزاده دفاع کرد و از تماشای بعضی صحنهها کیفور شد. طراحی صحنه نمایش خلاقانه است و تماشاگران را واجد تجربه بصری نویی میکند. همچنین میتوان از بازی خوب بازیگران جوانی گفت که فضای هراسآور نمایش را با مهارت خلق میکنند و در مقابل بازی حرفهای و کنترلناپذیر نوید محمدزاده، کم نمیآورند. در نهایت میتوان پروژه نمایشی شهربازی را قدمی رو به جلو برای کارگردان نامآشنای این اجرا دانست و امید داشت که در آینده بیش از این به سادگی و سرراستی میدان داده شود تا تماشاگران به هنگام تماشای حوادث صحنه، چندان دچار سرگشتگی نشوند. ساده و مرموز مثل خود شهربازی. همان حال و هوایی که فیالمثل در آثاری چون پینوکیو سراغ داریم.
دیدگاه تان را بنویسید