یارانه سوخت در چنبره پوپولیسم
پویا ناظران
به چند عدد که با یک حساب سرانگشتی ساده قابلمحاسبه هستند، نگاهی بیندازیم: - دولت روزانه (بله درست میخوانید، روزانه!) بیش از ۴۰۰ میلیارد تومان فقط برای مصرف بنزین یارانه توزیع میکند. - از این ۴۰۰ میلیارد تومان یارانه، بیش از ۱۰۰ میلیارد تومان به دهک دهم جامعه (ثروتمندترینها) میرسد. سهم دهک اول جامعه (فقیرترینها) چقدر است؟ سهم گروههای کمدرآمد از یارانه بنزین نزدیک به ۱۰ میلیارد تومان است. سهم قاچاقچیان بنزین از یارانه، روزانه حدود ۸۰ میلیارد تومان است. میزان و اهمیت این اعداد وقتی روشن میشود که بدانیم: بودجه کمیته امداد روزی ۱۳ میلیارد تومان است. قیمت یک اتوبوس نو تقریبا یک میلیارد تومان و قیمت یک قطار مترو ۴۰ میلیارد تومان است.
- مجموع درآمد فقیرترین دهک جامعه، حدودا روزی ۶۰ میلیارد تومان است؛ یعنی حتی کمتر از سهم ثروتمندان از یارانه بنزین!
- میزان درآمد مالیاتی دولت در سال ۹۶ روزانه ۳۲۰ میلیارد تومان بوده است.
- بودجه عمرانی یک روز دولت نزدیک به ۱۴۰ میلیارد تومان است.
کنار هم قرار دادن این اعداد، دنیا را پیش چشم هر انسان منصفی تیره و تار میکند. قصه خیلی ساده و روشن است. تنها از محل بنزین، دولت روزانه بر بیش از ۴۰۰ میلیارد تومان چشم میپوشد. در حالی که با این مبلغ، میتواند به زندگی فقرا و درماندگان سروسامان دهد، شبکه حملونقل عمومی را متحول کند، از فشار مالیاتی کسبوکارها در شرایط اقتصادی نامساعد کنونی بکاهد و به توسعه زیرساختهای کشور بپردازد. دقت کنید، این اعداد و ارقام تنها مربوط به یارانه بنزین است، یارانه گازوئیل از یارانه بنزین هم بیشتر است و این قصه در گاز، برق و آب نیز همین قدر اندوهناک است.
گزارهها و نگاههای پوپولیستی به ما دیکته کردهاند که هر افزایش قیمتی معادل بیعدالتی است. امروز، بازار بنزین نمونهای از پایین نگهداشتن دستوری و مصنوعی قیمت است. در عواقب آن، چه عدالتی میبینیم؟ کجای اینکه ثروتمندان ۱۰ برابر فقرا یارانه بگیرند رنگ عدالت دارد؟ کجای آنکه یارانه قاچاقچی از کل درآمد فقرا بیشتر باشد، عادلانه است؟ با این ۴۰۰ میلیارد تومان یارانه، میتوان چندین میلیون فقیر مطلق را به زندگی برگرداند و با خرید چندین اتوبوس و قطار مترو شبکه حملونقل عمومی را متحول کرد. این منبع مالی عظیم برای رشد و توسعه زیرساختهای کشور آن هم در شرایط نامطلوب و نگرانکننده فعلی اقتصاد ایران بسیار حیاتی و ارزشمند است. در حالی که ما با سرکوب قیمت بنزین نهتنها انگیزهای برای مصرف درست و هدفمند ایجاد نمیکنیم، بلکه خود را در دود و دم و ترافیک زندانی کردهایم. اما اگر حقیقتا قصه اینقدر ساده و روشن است، چرا دولت دست روی دست گذاشته و قدمی در جهت اصلاح بازار بنزین برنمیدارد؟ آنچه این قصه ساده و روشن را به یک چالش پیچیده و لاینحل تبدیل کرده است، به پیشینه سالها سیاستگذاری غلط، به نگاه کوتاهمدت و روزمرهنگر سیاستگذار و به بیاعتمادی جامعه به حکمرانی اقتصادی برمیگردد. اقتصاد امروز تلنباری از تصمیمات نادرست و ناکارآمد گذشته است. حاصل دیروز و امروز نیست، بلکه ماری است که سالها است در آستین پروردهایم. واقعا کار سادهای نیست که اقتصادی را که سالها به انواع رانتها و یارانهها عادت کرده، یکشبه از زیر آوار نابهرهوری، نابرابری و فساد، سالم بیرون بکشیم. تکتک ما، ذینفعان وضع موجود هستیم؛ وضعی که هر چند نامطلوب است، اما کار و زندگی خود را پیرامون آن تنظیم کردهایم. هر اصلاحی که در بلندمدت وضع ما را مطلوب کند، در کوتاهمدت هزینه بازتنظیم کار و زندگی را به تکتک ما تحمیل میکند. اما مگر نه این است که وظیفه سیاستگذار درمان مشکلات اقتصاد است، نه مماشات با آنها؟! پس چرا سیاستگذار، فکری برای این اقتصاد بیمار نمیکند و برای درمانش آستین بالا نمیزند؟ واقعیت این است که سیاستگذاری که آرامش و سکوت را به سلامت و زندگی ترجیح میدهد، جسارت لازم برای درمان بیمار را ندارد، بلکه محافظهکارانه راه پیشینیان خود را ادامه میدهد و اقتصاد را در آنچه به آن معتاد است، رها میکند. امروز دیگر لزوما از سر بیخیالی و قدرتطلبی نیست که سیاستگذار تصمیمات پوپولیستی میگیرد، بلکه از سر استیصال است. سوال این است که اگر مردم بازنده وضع کنونی و برنده اصلی حذف یارانه بنزین و پرداخت یارانههای هدفمند هستند، استیصال و درماندگی سیاستگذار ناشی از چیست؟
دیدگاه تان را بنویسید