یادداشت
یادداشتی بر رمان زمستان
جان اشتاین بک
آخرین فصل زندگی
آبان مصدق
«زمستان»، نوشته جان ارنست اشتاین بک، ترجمه شهرزاد لولاچی را نشر مروارید منتشر کرده است. در نخستین نگاه، روی جلد کتاب که نوشته: «آخرین رمان جان اشتاین بک»، کنجکاوی خواننده حرفهای رمان را برمینگیزد که این خالق شاهکار خوشههای خشم و برنده جایزه نوبل، در آخرین رمانش دست به خلق چه دنیایی و چه آدمهایی زده است؟ و آخرین نگاه او به دنیا در عمر نهچندان بلندش چه بوده است؟
زمستان رمان کم و بیش بلندی است که در 22 فصل نوشته شده است. فصلها بیعنوان و کاملا پیوسته به هم هستند. آغاز رمان بیشتر بر پایه دیالوگ است تا توصیف. به این خاطر رمان در ابتدا کمی سخت جلو میرود، اما کمی که با فضا و شخصیتها و حال و هوای رمان چفت میشوی، شخصیتها شناخته میشوند و ارتباط با این شیوه نوشتن آسان میشود. رمان درباره خانوادهای است که اجدادشان به آمریکا مهاجرت کردهاند و حالا جزء اصیلترین مردم آمریکا محسوب میشوند، اما از پس سالها، اکنون با وجود گذشتهای درخشان که به آن میبالند، درگیر مسائل اقتصادی هستند.
راوی پدر خانواده است که با وجود مشکلات، عشق به همسر و فرزندانش را فراموش نمیکند. مذهب را برنمیتابد و نگاهی متفاوت البته گاه نهیلیستی به دنیا دارد. شاگرد یک خواروبارفروشی است و بسیار درستکار و وفادار و خلاصه مرد خوب خانواده. اما گره داستان از آنجا شروع میشود که تصمیم میگیرد برای حل مشکلات اقتصادی خانواده، کاری بکند تا هم عنوان گذشته خاندانش را بازیابد و هم رضایت همسر و فرزندانش را جلب کرده باشد. با این تصمیم افراد جدیدی وارد زندگی او میشوند و کشش داستان از همینجا آغاز میشود. جان اشتاین بک نگاه موشکافانه و روانشناختیای از این شخصیت به دست میدهد و نشان میدهد که شرایط اقتصادی و جامعه چگونه آرام آرام، دست به تغییر انسانها میزند و چگونه شرایط سخت و عنصر پول روح انسانها را تحتتأثیر قرا میدهد. جان اشتاین بک درباره آنچه در درون شخصیت داستانش رخ میدهد که درواقع نقطه قوت این رمان نیز هست، کاملا بیقضاوت است. او فقط میخواهد نشان دهد روح انسانها با تمام باورهایشان در برابر شرایط پیشرویشان چگونه تغییر میکند بدون اینکه انگشت اتهامش را به سویشان بگیرد. بدون اینکه بخواهم قضاوتی داشته باشم، باید بگویم که پرداخت شخصیت و سیر تغییر او با نگاه و پرداخت و نثر فوقالعاده این نابغه آفرینش ادبی آنقدر قابل تحسین است که میتوان بلند شد و تمام قد در برابرش ایستاد. درباره این رمان یا باید بسیار گفت و گفت یا باید بیکلام بود و چیزی نگفت. چرا که این رمان بدون اینکه بخواهد شیوههای تکنیکی پیچیده در رماننویسی، از آن دست که امروزه در ایران فراوان میبینیم را به رخ خواننده بکشد؛ خودش به سادگی معرف قدرتش در پرداخت روح انسانی است. البته که ترجمه خوب خانم شهرزاد لولاچی هم در درک نثر و فضای رمان بسیار کارآمد بوده است.
دیدگاه تان را بنویسید