نگاهی به فیلم «ما همه با هم هستیم»؛
قصه آدمهای بلاتکلیف
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
نام «کمال تبریزی» که به میان میآید ناخودآگاه به یاد شاهکاری همچون «رضا مارمولک» و «لیلی با من است» میافتیم؛ بنابراین بیگمان سطح توقع و انتظارمان از تبریزی به مراتب نسبت به دیگر کارگردانان یک سر و گردن بالاتر است. اما در «ما همه با هم هستیم» این کارگردان توانمند، تمام امیدها را ناامید کرده و فیلمی را بر پرده سینما به اکران درآورده که هیچ شباهتی به دیگر آثار فاخر وی ندارد. مشکل اصلی فیلم «ما همه با هم هستیم» فیلمنامه است؛ فیلم از زمان، مکان و مرزبندی مناسبی برخوردار نیست؛ به طوریکه میتوان گفت این فیلم فقط ویترینی برای نمایش ستارهها در یک قاب در کنار یکدیگر است تا بتواند فروش گیشه را بدست آورد. اما از آنجاکه سطع توقع، هوشمندی و درایت مخاطبان تغییر کرده است، دیگر دیدن هر فیلمی را برای ذائقه و سلیقه خود مناسب نمیدانند؛ بنابراین این فیلم حتی در گیشه نیز نتوانست گوی سبقت را از دیگر رقبای در حال اکران خود برباید. داستان این فیلم پر بازیگر مربوط به ماجرای صاحب یک شرکت در حال ورشکستگی است که به یکباره تصمیم میگیرد برای نجات شرکت خود عدهای از کسانیکه امیدی به زندگی ندارند را با رضایت خودشان با یکی از هواپیماهایش به عمق خلیج فارس بفرستد تا با مبلغی که از بیمه به عنوان خسارت دریافت میکند، بتواند تا حدودی بدهیهایش را تسویه کند که در خلال ماجرای سقوط هواپیما یکی دو نفر به اشتباه سوار هواپیما میشوند و اتفاقات عجیب و غریبی رقم میزنند. بنابراین میتوان گفت فیلم از ایده «خودکشی» و سفر بیبازگشت یک سری از افراد به صورت دسته جمعی که به خودی خود میتوانست موضوعی جذاب باشد، وام گرفته اما نتوانسته این ایده را شاخ و برگ بدهد تا نمایشی دیدنی را خلق کند. در این فیلم، هر گوشه این قاب جادویی را نگاه میکنید یکی از چهرههای سرشناس سینما و تلویزیون را میبینید و بیدرنگ این سوال را از خود میپرسید که چطور این بازیگران توانستهاند در آش شعله قلمکاری چون «ما همه باهم هستیم» بازی کنند. تنها نکتهای که از منظر روانشناسی میتوان به آن پرداخت این است که در این فیلم شاهد حضور مردمانی هستیم که ناامیدند. این مردم ناامید، انگیزه انجام هیچ کاری را ندارند و گویی در زندگی خود به انتهای خط رسیدهاند و نمیدانند دیگر باید چه کاری انجام دهند، بنابراین خودکشی را انتخاب میکنند. به نظر شما چه میشود که یک نفر به فکر خودکشی میافتد؟ باتوجه به تحقیقات و پژوهشهای روانشناسی میتوان گفت تمایل به «خودکشی» در میان افراد افسرده نسبت به دیگر افراد عادی یا افرادی که سابقه اختلالات روحی و روانی دارند، بسیار بالاتر است. البته شیوع خودکشی در میان دیگر اختلالات همچون اسکیزوفرن، دوقطبی و دیگر اختلالات روانی نیز دیده میشود. اما بیانگیزگی و دست شستن از خود و زندگی یکی از نشانههای اصلی طیف اختلالات افسردگی به حساب میآید. ناگفته نماند که بسیاری از آدمهای طبیعی و نرمال نیز ممکن است با توجه به فراز و نشیبهای زندگی، با تجربه اندیشیدن به خودکشی در لحظات متعددی از عمر خویش روبرو شده باشند. اما اگر فردی نشانهها و خصایص افراد افسرده را دارا باشد، بیش از دیگران ذهن خود را درگیر این مساله میکند و ساعات متوالی در روز یا هفته را به این موضوع اختصاص میدهد. نکته حائز اهمیت آن است که افرادی که افکاری مسموم در جهت خودکشی دارند، علاوه بر آنکه افسردهاند دارای خشم بسیار زیادی نیز از خود، خانواده یا بستگان نزدیک خویش هستند. این افراد به شدت آسیبپذیرند؛ ازاینرو به حمایت ویژهای نیاز دارند. باید با این افراد همدلی کرد و علت و انگیزه خودکشی آنها را بطور عیان جویا شد که برای چه و چرا میخواستهاند که به کالبد خود آسیب برسانند! چه اتفاقی افتاده که آنها ترغیب شدهاند تا از جان خویش بگذرند و از زندگی دست بشویند؟!
دیدگاه تان را بنویسید