در میان «آشغالهای دوستداشتنی» موج میزند؛
تشویق به مهرورزی در اوج اختلافات
این فیلم دقیقا مرثیهای است برای وحدت و انسجامی که امروز در بین مردم ما کم دیده میشود. نه فقط در بین مردم با مردم که حتی در بین مردم و دولت؛ تقریبا احترام به تفاوت و تضارب آرا وجود ندارد. مردم با هم و دولت با مردم و بالعکس، با تسامح و تساهل مواجه نمیشوند و رابطههایشان در هر شکل و مفهومی حول محور حذف و طرد میچرخد. در حالیکه رمز وحدت و لاجرم موفقیت یک کشور و حفظ تمامیت آن، پذیرش و احترام به همین طرزفکرهای متفاوت و گاه متضاد است.
آذر فخری، روزنامهنگار
نویسنده و کارگردان: محسن امیریوسفی
بازیگران: شیرین یزدانبخش، حبیب رضایی، هدیه تهرانی، نگار جواهریان، اکبر عبدی، صابر ابر و شهاب حسینی
سال 88 است. بحبوحه همان دورانی که بعد از اعلام نتایج انتخابات، مردم به خیابانها ریختند. عدهای از تجمعکنندگان که در حال فرار از دست نیروهای امنیتی بودند وارد خانه ایران (منیر) خانم شدند تا اوضاع کمی آرامتر شود. بعد از رفتن آنها، ایران خانم و همسایهها متوجه علامتی روی در خانه میشوند و این طور شایعه میشود که احتمالاً نیروهای امنیتی به زودی به خانه او میآیند و آنجا را میگردند. در و همسایه به ایران خانم پیر توصیه میکنند اگر در خانهاش چیز مشکوک و مسئلهسازی دارد آن را از بین ببرد تا مشکلی برایش به وجود نیاید و این آغاز ماجراست. خانه پیرزن، ایران خانم (با بازی شیرین یزدانبخش)، خانهای است با شوهر و فرزندانی که با تضارب آرایشان، هر کدام به راه خود رفتهاند و حالا قاب عکسهایشان بر جای مانده. سه قاب عکس از سه مرد؛ اول پسری که در جنگ ایران و عراق شهید شده است. دوم پسری که از اعضای سازمان مجاهدین بوده و در جریانات دهه 60 اعدام شده و قاب عکس سوم هم متعلق به همسر ایران خانم است که از طرفداران مصدق بوده و در جریان کودتای ۲۸ مرداد برایش اتفاقی میافتد. داستان گفتوگوی خیالی این سه نفر است با پیرزن در جریان شبی میگذرد که او خیال میکند فردا به سراغش خواهند آمد.
«آشغالهای دوستداشتنی» تاریخ مصرف گذشته نیست. بگذارید صریح و راحت بگوییم که شاید اتفاقا الان بهترین زمان پخش و تماشای آن است. ما بهعنوان فرزندان ایران خانم باید بتوانیم با تمام تضادها و تعارضهایمان، خانه و خانواده و این سرزمین مشترک را حفظ کنیم
ایران خانم خاطرهزدایی میکند!
ایران خانم تنها، از آنجا که خاطرات بدی از تمام وقایعی که در این سرزمین افتاده دارد و در رابطه با هر کدام هم قربانی داده است، تصمیم میگیرد خانه را از هر نشانهای که ممکن است برایش دردسرساز باشد، پاک کند. از رسیور ماهواره تا ظرفهای منقوش به نقشهای شیر و خورشید، تا آلبوم عکسهای قدیمی با عکسهای آستینکوتاه و بیحجاب و آدمهای درون عکسها را با خودکار روتوش میکند! و درنهایت صفحهها و آلبومهای موسیقی قدیمی را در کیسهزباله میاندازد. به این ترتیب از همان اول فیلم متوجه میشویم ایران خانم و خانهاش، نمادی از مام وطن است با تمام ناملایمات تاریخی که دیده؛ از کودتای ۲۸ مرداد تا برخوردهای ساواک، جنگ و دهه پرتلاطم 60. حالا ایران خانم با بچههای ناسربراهش، بجز آنکه در جبهه شهید شده، از سایه خودش هم میترسد و در پی پاکسازی خانهاش است از هر چیزی که ممکن است برایش دردسر درست کند.
در این شرایط بحرانی، آدمهای درون قاب عکسها جان میگیرند و شروع میکنند به حرف زدن با مادر. همان قاب عکسهایی که در کنار آشغالهای دوستداشتنی باید در سطل زباله ریخته شوند. خاطراتی که نباید هیچ اثری از آنها باقی بماند. آدمهایی که در لحظات بحرانی تاریخ ایران در یک قاب عکس حبس شدهاند. آدمهایی که هرکدام با اعتقادات و تفکرات خود، قسمتی از تاریخ ایران را ساختهاند. محمدعلی (اکبر عبدی)، همسر منیر (ایران) خانم، کارمند اداری و طرفدار مصدق که آخر عمر توبه کرده و به مکه رفته است، منصور (شهاب حسینی) برادرش، یک چپی که احتمالاً اواخر سال ۶۰ اعدام شده است، امیر (صابر ابر)، پسرش که در جنگ ایران و عراق شهید شده و رامین (حبیب رضایی) پسر دیگرش که در حال تحصیل در خارج از ایران است، اینها هرکدام نمادی از تاریخ معاصر ایران هستند، هرکدام آرمانهایی داشتهاند، اما درنهایت یک «خانواده» بودهاند.
تاریخ ایران چهقدر به دل این مادران بدهکار است؛ به دل مادرانی که از کودتای ٢٨ مرداد درد دارند تا حالا که فرزندانشان در سالهای آخر زندگیشان، آنها را گذاشته و رفتهاند و این همان سیر تاریخی است که از زاویه دید یک زن نگران تعریف میشود
اگر همه اینها را کنار هم بگذاریم، منیر خانم میشود نمادی از ایران، با همه فرزندانش که هر کدام میتوانند عقیده و آرمان خودشان را داشته باشند، ودر یک انسجام ملی در کنار هم زندگی کنند. هر کدام از این فرزندان به دنیا نگاه متفاوتی دارند، با هم درستیزند و حتی حاضرند رودرروی هم بایستند، اما از رنج و مرگ یکدیگر ناراحت میشوند و در لحظههای سخت و بحرانی در کنار یکدیگر میایستند و برای تحقق یک زندگی مسالمتآمیز، تمام توان خود را برای مدارا و تساهل و تسامح بالا میبرند.
فیلمی در ستایش مادرانگی
«آشغالهای دوستداشتنی» فیلمی است در ستایش زن و مادر در قالب میهن. مادری که میتواند تمام فرزندانش را با هر نوع تفکر و عقیدهای دوست داشته باشد و محوری باشد برای جمع شدن آنان در کنار هم. مادر و زنی که میداند مردان پیرامونش هر کدام سوداهای مختلف و حتی متضادی در سر دارند، اما هیچ دلیلی برای جدا شدن آنها از هم نمیبیند. این خون و خانه یا بهتر است بگوییم مادرانگی؛ و نه البته آن نوع نگاه مادرانه که در همه این سالها نمونهاش را در سریالهای آبکی تلویزیون یا بعضی فیلمها با داعیه نگاه خاص به موضوع زنان دیدهایم. «آشغالهای دوستداشتنی» را بیش از هر چیز باید از زاویه نگاه مادرانی دید که در ایران یا هر کشوری که تاریخش بحرانهای زیاد داشته است، با آمدن هر نظام و دوره و حزب غالبی، با هر اتفاق و بحران و جنگی، بیش از همه، آن اتفاق روی دلهایشان مانده و داغداران ماندگار تاریخند و در ایران مگر کمند زنانی که با از دست دادن پسران و دخترانشان در اتفاقهای تاریخی و بزنگاههای سخت، برای همیشه داغدار ماندند و اندوه از دست دادن عزیزان هیچگاه رهایشان نکرد؟ جدا از نگاههای سیاسی که به این فیلم شده و میشود، شاید تقلیلگرایانه نباشد اگر بگوییم کارگردان آزرده ٦سال پیش و خوشحال این روزهای «آشغالهای دوستداشتنی»، درباره مادران رنجدیده ایرانی فیلم ساخته و با نقش محوری که به «منیر(ایران) خانم داده، خواسته بگوید تاریخ ایران چهقدر زیاد به دل این مادران بدهکار است؛ به دل مادرانی که از کودتای ٢٨ مرداد درد دارند تا حالا که فرزندانشان در سالهای آخر زندگیشان، آنها را گذاشته و رفتهاند و این همان سیر تاریخی است که از زاویه دید یک زن نگران تعریف میشود؛ چه در گفتوگو با شوهری که از نیروهای ملی مذهبی بوده یا پسری که در جنگ شهید شده یا برادری که از نیروهای چپ بوده یا فرزندی که به طنز، عنصری است معترض اما خوشنشین در کشوری غربی و همه اینها در خانهای که سمبولیستها شاید آن را «ایران» بدانند؛ جایی که کل قصه در آن روایت میشود.
جایی که شاید
خیلی از ما بودیم!
زمان ماجراهای فیلم و اتفاقاتی که در مورد آنها ساخته شده، شاید به زعم برخی گرد تاریخ مصرف شدگی را بر آن افشانده باشد. اما بیایید به فیلم علاوه بر بعد اجتماعی، از بعد تاریخی هم نگاه کنیم. آن سالها و جریانات 88، بخشی از تاریخ ملت بوده و هست. این فیلم یک بازخوانی منصفانه در باره آن بازه زمانی است.
مسئله فیلم دقیقا بازنگری، کشف و بیرون کشیدن همین افکار و حتی اشیایی است که با قانون و نرم جامعه در تضاد است و جامعه با قوانین در مقابل آن میایستد از بغلی الکلی شوهر مرحوم ایران خانم تا فیلمهای ویدیویی غیرمجاز، تا عکسهای خانوادگی بدون حجاب تا تضادهای عمیقتری که در افکار و عقاید اعضای یک خانواده وجود دارد. ما همه این آدمها را میشناسیم و گاه اغلب آنها را زندگی کردهایم؛ از مردی که آخر عمری مکه رفته و توبه کرده ولی همچنان بغلیاش را نگهداشته تا پسر خارج رفتهای که فرزند عزیزدردانه و لوس کرده خانواده است و نمیخواستند وسط جنگ و درگیری بزرگ شود تا برادر چپی که هنوز به آرمانهای چپ وفادار است و پسر دیگری که رزمنده جبهههاست.
فیلم، تاریخ مصرف گذشته نیست. بگذارید صریح و راحت بگوییم که شاید اتفاقا الان بهترین زمان پخش و تماشای آن است. ما به عنوان فرزندان ایران خانم باید بتوانیم با تمام تضادها و تعارضهایمان، خانه و خانواده و این سرزمین مشترک را حفظ کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید