«خرده نان» این همه نزدیک، این همه دور؛
در را باز کن و از ملال بگریز
«خرده نان» داستان زوجی است که یک عمر در زندانی که برای هم ساختهاند، زندگی میکنند. زن و مردی که بعد از ازدواج و زندگی کردن در زیر یک سقف، هیچ ارزشی برای حریم شخصی یکدیگر قائل نمیشوند. در باتلاق چنین همزیستی، مشکلات به وجود میآیند، حل نشده باقی میمانند و درنهایت آنقدر کهنه و قدیمی میشوند که مانند لکههای ماسیده بر کف خانه، با هیچ شویندهای نمیشود پاکشان کرد. خرده نان نشان میدهد که یک زندگی آرام و بیسر و صدا به تنهایی ضامن خوشبختی نیست.
آذر فخری، روزنامهنگار
نمایش: خرده نان
نویسنده: لویی کالافرت
مترجم: شهلا حائری
کارگردان: کورش سلیمانی
بازیگران:رضا بهبودی و آناهیتا اقبالنژاد
«لویی کالافرت» نمایشنامهنویس فرانسوی برای نمایشنامه «خرده نان» در سال 1978 برنده جایزه ایبسن شد و در سال1992 جایزه بزرگ ملی ادبیات فرانسه را از آن خود کرد. به غیر از نمایشنامه «خرده نان»، نمایشنامه «رفت و آمد» او نیز توسط داریوش مودبیان ترجمه شده اما منتشر نشده است. دغدغههای اجتماعی انسانهای مدرن و تعاریف جدید حریم خصوصی در این جهان ویژگی اصلی این نمایش و اغلب نمایشهای کالافرت است.
عنوان اثر از سویی به روزمرگی اشاره دارد و از سویی ترجمه عنوان اصلی آن Les Miettes از فرانسوی به فارسی «خرده چیزها»ست که اشاره کاملتری به جزئیات زندگی روزمره دارد. «خرده نان» شاید برای مخاطب امروزی که با همه نوع عنوانی برخورد داشته، چندان جذابیتی نداشته باشد ولی ساده و بیتکلف مانند خود متن است. خرده نان مخاطب را به تفکر دوباره در زندگی بی سروصدایی که با بیتفاوتی سعی میکند بی سروصدا نگاهش دارد، وا میدارد.
از جایی که زندگی
زندان میشود
زن و شوهری، مانند هر شب، زندگی آرامی را میگذرانند تا اینکه در همسایگیشان اتفاقات عجیبی رخ میدهد؛ اتفاقاتی که آنها را وامیدارد در مورد خود و زندگیشان از نو بیندیشند. لویی کالافرت با زبانی ساده از زندانی که انسانها برای خود ساختهاند و از آرزوهای بر باد رفتهشان سخن میگوید. بیتفاوتی انسانها نسبت به آنچه در خارج از زندگی و عادات روزمرهشان رخ میدهد تماشاگر را به خود میآورد و منقلب میکند.
آدمهایی که تا حد جنون برای خردهنانهایی که از شامشان بر کف منزل ریخته شده حساساند، سعی میکنند هیچ مسئولیتی در برابر نابودی خانه همسایه دیوار به دیوارشان نداشته باشند. فاجعه از این بزرگتر؟ انگار نه انگار که به شکل توهینآمیزی وصف حال این روزهای ماست
شخصیتهای نمایش خرده نان، یک زوج میانسال هستند به نام «شوپت، با بازی آناهیتا اقبالنژاد» و «شوپه، با بازی رضا بهبودی». مرد که در اندوه کارهای نکرده و اجبار انسان به واسطه میراثخواری عصبی از پدر و مادر، زندگی معنوی مطلوبش را نداشته است و زن که تقدیرپذیری را تنها راه ناگزیر رسیدن به رستگاری آرامش میداند.
اوج نمایش زمانی است که مرد آرامش ساختگی همسرش را زیر سوال میبرد و قصد مداخله در اتفاق عجیبی دارد که مقابل در آپارتمان همسایهشان رخ میدهد. مرد فقط ناظر گاه به گاه اتفاقی میشود که از چشمی در خودشان قابل مشاهده است و بالاخره تصمیم میگیرد در را باز کند، اما با مخالفت همسرش روبهرو میشود. عبور از در قفل شده سمبلی است برای رهایی از ترسهای همیشگی، اما انسان معاصر بهشدت عافیتطلب است چرا که هر روز انسانهای دیگری را میبیند که به راحتی در مصیبتهایی مانند جنگ، بیکاری، رکود اقتصادی و ....گرفتار میشوند و از بین میروند. ترس مرد نمایش ریشه در روح و روانش دارد که ظلم طبیعت در حقش حساب میشود و سخت است انسان با ظلم به دنیا بیاید.
بازی در ملال زندگی
نمایش خردهنان نه قصد نصیحت کردن دارد و نه قضاوت. درخردهنان هیچ اغراقی برای تحمیل موضوعی خاص به مخاطب اتفاق نمیافتد. خرده نان داستان آشنای اغلب زوجهایی است که در اطراف و کنار ما و حتی در درون خود ما زندگی میکنند؛ زوجی که یک عمر در زندانی که برای هم ساختهاند، زندگی میکنند در حالیکه کلید زندان را بر گردن خود آویزان کردهاند. ما در اطرافمان از این زن و شوهرها بسیار داریم؛ زن و مردی که بعد از ازدواج و زندگی کردن در زیر یک سقف، هیچ ارزشی برای حریم شخصی یکدیگر قائل نمیشوند. در باتلاق چنین همزیستی، مشکلات به وجود میآیند، حل نشده باقی میمانند و در نهایت آنقدر کهنه و قدیمی میشوند که مانند لکههای ماسیده بر کف خانه، با هیچ شویندهای نمیشود پاکشان کرد. خرده نان نشان میدهد که یک زندگی آرام و بی سر و صدا به تنهایی ضامن خوشبختی نیست: «من از زندگی بی سروصدای خودم راضیام.
در این برهه از زمان چه بهتر که سراغ متونی برویم که دغدغه همه ما باشد و مخاطبان با دیدن کار احساس کنند باری از روی دوششان برداشته شده و حرف دلشان زده میشود و زمانی که از سالن خارج میشوند به آن فکر کنند
اما کی میدونه وقتی پیر شدیم هم همچنان از زندگی بی سروصدای خودمون راضی هستیم و حسرت چیزی بر دلمون نمونده؟ اون صفحه دیگه ورق خورده، اون کتاب بسته شده...»
حمیدرضا نعیمی درامنویس و مدرس، در باره خرده نان می گوید:« خردهنان نمایشنامهای سهل و ممتنع است. حرف و فکر نمایشنامه صریح و شفاف است؛ آدمهایی که تا حد جنون برای خردهنانهایی که از شامشان بر کف منزل ریخته شده حساساند، سعی میکنند هیچ مسئولیتی در برابر نابودی خانه همسایه دیوار به دیوارشان نداشته باشند. فاجعه از این بزرگتر؟ چهقدر شبیه جوامعیست که ما آنها را نمیشناسیم و از ما دور هستند، خیلی دور، دور دور. انگار نه انگار که به شکل توهینآمیزی وصف حال این روزهای ماست. نمایش «خرده نان» آینهای است که بهراحتی جوشهای چرکی، زشت و حال به همزن جامعه ایرانی را منعکس میکند. به همین دلیل در پایان مخاطب حال خوبی ندارد. خجالت میکشد. سعی میکند درباره هر چیزی حرف بزند الا نمایش. اگر هم حرف بزند میتواند به ریتم کند لحظاتی از نمایش خرده بگیرد که نمیداند خودش، زندگیاش، هدفاش، جامعهاش به همان ملالانگیزیست که کارگردان اصرار به بودنش دارد. ما ملت و دولت ملالانگیزی داریم. ابزورد به تمام معنا. سختترین کار جهان، کاری نکردن است؛ پس «کوروش سلیمانی» به ظاهر کاری نمیکند. از بازیگراش هم میخواهد کاری نکنند تا شاید مخاطب به خود آید و از این بیکاری، بیماری، بیحالی، بیعاری و بیزاری مزمن که سالهاست گرفتار آن شده فاصله بگیرد.»
آناهیتااقبالنژاد که در نمایش خرده نان نقش شوپه را بازی میکند درباره حضورش در این نمایش میگوید: به نظر میرسد نمایشهایی مثل «خرده نان» بازیگر محور هستند اما این نوع آثار که البته بیشتر هم موردعلاقه من هستند در درجه اول متن محورند و حرفی برای گفتن دارند. در سالهای اخیر ما دچار دگرگونیهای اجتماعی و سختیها و بالا و پایینهای بسیاری شده ایم بنابراین معتقدم متونی مثل خرده نان میتوانند حرف دل مردم را به زبان بیاورند. شاید نیاز نباشد که در این برهه از زمان هر حرفی را به زبان بیاوریم چون جایش نیست و ضرورتی ندارد. بنابراین چه بهتر که سراغ متونی برویم که دغدغه همه ما باشد و مخاطبان با دیدن کار احساس کنند باری از روی دوششان برداشته شده و حرف دلشان زده میشود و زمانی که از سالن خارج میشوند به آن فکر کنند.»
انتهایی که به آغاز میرسد
شخصیت مرد در آخر نمایش، همان مرد سربه زیر ابتدای نمایش نیست؛ این تغییر کاملا در صدا و حرکت رضا بهبودی مشخص است .به همراه او مخاطب نیز از این تغییر متاثر میشود و به این ترتیب تماشاگری که در انتهای نمایش از سالن تئاتر خارج میشود با انسانی که در ابتدا وارد شده متفاوت است و این همان جادوی نمایش است؛ اینکه بتواند تغییری هر چند کوچک حتی به اندازه ایجاد سوال درباره یک وضعیت مشخص، در ذهن تماشاگر به وجود آورد. همچنان که هنرمندان بزرگ هم میدانند، زمانیکه انتقال حس اتفاق افتاده بیفتد، داستان وظیفهاش را به تمامی ادا کرده و نمایش خرده نان در انتقال حس داستان تا حد زیادی موفق است .
دیدگاه تان را بنویسید