گنجینه فرمهای موسیقی ایران
ترازی برای سنجش باقی آوازها
حتماً گوشها نمیشنوند. اگر میشنیدند، اجرای دوباره آثار قدیمی اینقدر مبتذل و نازل نمیبود. سازها فقط از بالای ساز به پایین و از پایین به بالا نمیرفتند. آهنگها، از هر نوع، از سمفونیک تا ترانه پاپ، تکراری و قابل پیشبینی و ملالآور نبودند اگر صدای آزناوور را شنیده باشید، میدانید که به شما معیار میدهد. حتی اگر یک کلمه هم زبان فرانسه ندانید. میدانید که ادای هجاهایش جادویی است و این ترازی میشود تا با آن به باقی آوازها، هر چه که میخواهد باشد، گوش کنید
در حاشیه درگذشت شارل آزناوور، خواننده و موزیسین فرانسوی
بابک بوبان، موزیسین و منتقد
چه فایده که الان درباره چیزی میخوانید که شاید، هیچوقت صدایش را نشنیدهاید یا اگر هم شنیدهاید، نه در حین شنیدن میدانستهاید که خواننده کیست و نه بعداً خواستهاید بدانید یا به هر شکل به شما گفته نشده یا به اطلاع شما نرسیده که این صدای شارل آزناوور بود. نوشتن کلاً درباره صدا کار سختی است.
چون الان فقط شمایید و این متن، چه روی کاغذ، چه زیر شیشه صفحه موبایل یا تبلت یا لپتاپ و صدایی در کار نیست. حتماً قبول دارید که کار من و شما اینجا کار سختی است. اما نوشتن درباره آواز و آوازخوانی از آن هم سختتر است. اگر قبول ندارید که چنین است، پس لابد همینجا این متن را زمین میگذارید.
با این فضای مجازی به این گستردگی، بااینهمه دسترسی به این حجم از موسیقی باکلام، بااینهمه گوشیهای در گوش و متصل به موبایل، اشباع تمامی فضاهای عمومی از آهنگ و ترانه، تعدد آلبومهای موسیقی، کنسرتهای پشت سر هم در شبهای متمادی و سانسهای متوالی، کنسرت پاپ، سنتی، تلفیقی، کلاسیک و جاز و راک و شاید هم بلوز، اپرا و نمایش موزیکال و اینهمه انواع مختلف از همنشین کردن موسیقی با تئاتر و حرکات و غیره؛ مگر گوشها میشنوند؟ میگویید آری؟ میگویم خیر!
اگر هنوز هستید، بگویم چرا. اگر گوشها میشنیدند، سازها مطلب میداشتند. آهنگها تازه میبودند. شعرهای آواز و تصنیف و ترانه معنا میداشتند. خوانندهها بیان میداشتند. سازها فقط از بالای ساز به پایین و از پایین به بالا نمیرفتند. آهنگها، از هر نوع، از سمفونیک تا ترانه پاپ، تکراری و قابل پیشبینی و ملالآور نمیبودند. خوانندهها جای درست نفسگرفتن را میدانستند و آن را رعایت میکردند. خوانندهها معنای شعری را که میخوانند میفهمیدند و طوری ادایش میکردند که ما هم باور کنیم آنچه را که میخوانند. اگر گوشها میشنیدند، آلبوم ناکوک و فالش از استودیو بیرون نمیآمد. حتماً گوشها نمیشنوند. اگر میشنیدند، اجرای دوباره آثار قدیمی اینقدر مبتذل و نازل نمیبود. حتماً نمیشنوند. میپرسید گوش کی؟
گوش همه. گوش خواننده، گوش آهنگساز، گوش تنظیمکننده، گوش نوازنده، گوش صدابردار، ناظر ضبط، ناشر، گوش فروشنده، گوش خریدار آلبوم، خریدار بلیت کنسرت، گوش صاحب باشگاه ورزشی، کافه و گالری و گوش ماشین بغلدستی. میپرسید چرا این همه گوش نمیشنوند؟ اگر هم بدانم، نمیگویم. میدانید چرا؟ چون فرض بگیرید که بگویم و موافق باشیدیا بگویم و به نظر شما اشتباه کنم و فرضاً شما بدانید و شما بگویید. آیا علت چیزی را جستن و یافتن، به رفع معلولش کمکی میکند؟ چه میزان کمک میکند؟ آیا تأثیر آن کمک ناگهانی یا یکشبه است؟ اصلاً بیایید خیال کنیم که یافتن علت ماجرا، قائله را ختم میکند. اما قصد این یادداشت این نیست. اینجا میخواهیم ببینیم که اصلاً این ماجرا چه هست! که حال، هر زمان که شد و توانستیم و خواستیم، آنگاه برای این معلولِ دامنگیر علت و علتها را جستجو کنیم و بیابیم و البته هزار کار دگر؛ چون تنها با علتیابی مشکل حل نمیشود.
اما تکلیف خواننده پرآوازه فرانسوی شارل آزناوور چه شد. تکلیفش روشنتر از آب است. نام اصلیاش شاهنور بود و نام خانوادگیاش دقیقاً آزناوور نبود.
پدر و مادرش مهاجر ارمنی به فرانسه بودند و شاهنور به سال 1924 در پاریس به دنیا آمد. نام هنریش آزناوور شد. فقط خواننده نبود. آهنگها و شعرهای آهنگها را خودش میسرود و میساخت. صدایش در اوج صاف و زنگدار و در بم عمیق و خشن بود.
بیش از هفتادسال فعالیت هنری حرفهای داشت؛ بالغبر هزار آهنگ ساخت و ترانه سرود. بیش از هزار و دویست آهنگ نیز ضبط و منتشر کرد. در شصت فیلم، ازجمله فیلم «به پیانیست شلیک کن» ساخته فرانسوا تروفو بازی کرد.
فهرست فعالیتهای بشردوستانه، افتخارات و جوایزش و هنرمندانی که با او همکاری و همخوانی کردهاند سر به فلک میکشد. آخرین کنسرتش هم در 94 سالگی، تنها ده روز قبل از درگذشتش بود.
اما برایتان گفتم که چه فایده اگر الان درباره هنرمندی میخوانید که شاید، هیچوقت صدایش را نشنیدهاید یا اگر هم شنیدهاید، نه در حین شنیدن میدانستهاید که خواننده کیست و نه بعداً خواستهاید بدانید که این صدای که بود یا به شما به هر شکل و به هر دلیل گفته نشد که این صدای شارل آزناوور بود و همچنان برایتان گفتم که نوشتن درباره صدا سخت است و درباره آواز نوشتن تقریباً غیرممکن. سخت یا غیرممکن، اگر آن صدا یا آن آواز را نشنیده باشید. و گفتم که نشنیدن را انواع است. و گفتم که گوشها نمیشنوند و گفتم که مساله این نیست که چرا نمیشنوند. مساله این است که نمیشنوند و بس! همین! و این
کافی است.
اما اگر گوش شما شنیده باشید چه؟ اگر صدای آزناوور را شنیده باشید، میدانید که به شما معیار میدهد. اگر آوازش را شنیده باشید، میدانید. میدانید که بیانش شما را به دنیای دیگری میبرد، حتا اگر یک کلمه هم زبان فرانسه ندانید.
میدانید که موزیکالیتهاش بینظیر و لحنش چقدر شاعرانه است. میدانید که ادای هجاهایش جادویی است و این ترازی میشود تا با آن به باقی آوازها، هر چه که میخواهد باشد، گوش کنید. اما افسوس که گویی گوشها نمیشنوند چون فقط هم شارل آزناوور نیست. شما میدانید.
دیدگاه تان را بنویسید