نگاهی به نمایشگاه «استعاره» در گالری طراحان آزاد
جهانی با چشمانداز امیدوارانه
علیرضا بخشیاستوار
نمایش آثار جدید بهناز قاسمی تحتعنوان «استعاره» این روزها در گالری طراحان آزاد برپاست. آثار این هنرمند در نمایش اخیر در قالب طراحی ارائه شده است. او در این آثار از فضای کارهای قبلتر خود تا حدود فراوانی فاصله گرفته است؛ اگر چه در بطن این طراحیها نیز میتوان خط سیری در مجموعه آثار این هنرمند پیدا کرد. قاسمی هنرمندی است که نوعی سادگی مینیمالیستی را در آثارش بروز میدهد. در مواجهه نخست با آثار این هنرمند کار او از لحاظ ساخت نیز ساده به نظر میرسد. در حالی که وی در پروسه خلق اثرش به نوعی برخورد میکند که فهم دقیق از چگونگی عملکردش تا حد زیادی برای مخاطب نامکشوف است.
در آثار جدید، قاسمی از ابژههای بیجان به سراغ انسان آمده است. اضافه شدن فیگور در بوم، دایره و گستره تفسیر این آثار را به شکل فزایندهای وسیع میکند. در واقع هر چهره در این آثار نمودی میشود از حال درون خالق اثر که در تقابل یا ارتباطی با پیرامون روی بوم منعکس شده است
آثار او از جمله آثاری است که میتوان واژه فضاساز را به آن اطلاق کرد. در واقع او با خطوط سادهای که روی صفحه رقم میزند فضا یا محیط یا شاید دقیقتر اتمسفری ایجاد میکند و مخاطب را درون آن خطوط ساده نگه میدارد. المانهایی که قاسمی در سطح بوم ایجاد میکند المانهایی زودیاب هستند، اما درون این فضا تفسیرپذیری آنها دامنه گستردهتری مییابد. مثلا در آثار گذشته این هنرمند، گل یا گلدان صرفا در همان معنایی که ما به شکل قراردادی به این ابژهها ربط میدهیم نمود پیدا نمیکند. در واقع گل و گلدان بستری میشود برای دقیقتر شدن در وضعیت هنرمند و نگرش او به پیرامون در قالب یک نمود یا آیکون تصویری.
در آثار جدید قاسمی از ابژههای بیجان به سراغ انسان آمده است. اضافه شدن فیگور در بوم، دایره و گستره تفسیر این آثار را به شکل فزایندهای وسیع میکند. در واقع هر چهره در این آثار نمودی میشود از حال درون خالق اثر که در تقابل یا ارتباطی با پیرامون روی بوم منعکس شده است. در این آثار چون پرتره خود هنرمند نیز به روی بوم کشیده شده است میتوان این تلقی را داشت که او جایی فراتر از بروز حالات شخصی خود روی بوم ایستاده است. اگر در آثار قبلی او خطوط ساده در ترکیب با تصویر گل یا گلدانها لطافتی به منصه ظهور میکشاندند، در تصاویر نمایش اخیر آن خطوط به شکل خشونتبارتری بروز کرده است.
بر این اساس شاید بتوان این تلقی را داشت که هنرمند در زمان طراحی تا آنجا که ممکن بوده بیان احساس خود را نیز چاشنی اثر کرده است. در این خطوط نوعی بداههپردازی به چشم میخورد که البته این بداههپردازی بیدلیل و خارج از ترکیببندی اثر نیست. او با این بیان اکسپرسیو عمق بیشتری از درون خود را نمایان میکند. در آثار قاسمی چهرهها نیمه تمام مانده و یا هیکل و اندام رنگ نگرفته است. این ناکامل بودن و عدم ارتباطی که بین کاراکترها وجود دارد باز به شکل دقیقی عمق ارتباطها در دنیای معاصر را تصویری میکند. او انگار خود را درون این جهان رها کرده باشد؛ آن احساسهایی که دریافت کرده را درون خطوط و رنگها بیان میکند.
یکی از ویژگیهای مهم آثار قاسمی، به اندازه بودن هر عنصر بصری، درون یک قاب است. او زیادهگویی نمیکند و به همین دلیل آثار او به سمت یک موقعیت بسته حرکت نمیکند. در واقع او به مخاطب اجازه میدهد با وصل به اثر در دل آن فضای ترسیم شده حرکت کرده و با ذهنیت و تفاسیر خود آن اثر را جلو ببرد. هر چند خود اثر به لحاظ فرم کامل و بینقص ارائه میشود. این ویژگی به شکل شاید از پیش ندانسته یا لحاظ نشده چشماندازی امیدوارانه را به تصویر میکشد. در واقع این آثار رنگ ناامیدی ندارند و مخاطب را در مقابل یک بنبست قرار نمیدهند. درواقع او با ترسیم سیمای بیرونی خود به نوعی ما را درگیر درونی میکند که انگار در پس یک غفلت عامدانه پنهان شده است. تصویر آثار قاسمی به نوعی بیان یک مدل ناباوری است. این تصاویر هستند که با ناتمام ماندن خود به لحاظ رنگ ترسیمی قطعی ندارند و این ویژگیها همه موجب شده تا آثار بهناز قاسمی جهانی متفاوتتر از آنچه در این ایام با آن مواجه هستیم را پیش چشم ما به تماشا بگذارد.
دیدگاه تان را بنویسید