گفتوگو با خجسته کیهان، مترجم و معرف پل استر و نویسندگان دیگر در ایران
عشق و پایداری در ترجمه
اینکه من این همه زمان و دقت و تلاش را برای ترجمه یک کتاب بگذارم و بعد ناشری بیاید و به اسم دیگری دقیقا آن را چاپ کند، عادلانه نیست و به گمانم نوعی دزدی است. هر کسی باید کاری را بکند که بلد است من در حال ترجمه کتابی از یک نویسنده انگلیسی به نام آیریس مرداک هستم که در اروپا بسیار مشهور است اما اثری از او در ایران ترجمه نشده. این کتاب بینظیر و بسیار عمیق، به وضعیت طبقات اجتماعی میپردازد و روانشناختی و بسیار پرکشش است
افسانه فرقدان- روزنامه نگار
با نگاهی سرسری به کارنامه خانم خجسته کیهان هم میشد بهسرعت فهمید که با مترجمی پرکار و دقیق طرف هستی که از دو زبان فرانسه و انگلیسی ترجمه میکند. در ایران بسیار کم هستند مترجمانی که از دو زبان بتوانند ترجمه کنند که این خود کمک میکند تا مترجم به متن اصلی وفادارتر بوده و مخاطب ایرانی بتواند ترجمه را نه فقط از انگلیسی که مستقیما از متن اصلی دریافت کند. با این همه، این مترجم پرکار که ترجمه را از سالیانی آغاز کرده که زنان کمتر وارد این حرفه میشدند وادبیات مردسالارانه را به مردان واگذاشته بودند، بیسر و صدا و بدون هیاهو است و تنها نامش را روی کتابهای منتشر شده میدیدم. از این رو صفحه کتاب بر آن شد تا خوانندگان از نزدیک با چهره، کارنامه و پرونده این نام مطمئن در حرفه و صنعت ترجمه آشنا کند. اولین مکالمه تلفنی برای گذاشتن قرار ملاقات با خانم خجسته کیهان برایم روشن کرد که با موجودیتی بهواقع دوستداشتنی همچون ترجمههای بینقص و روانش، روبهرو هستم. روز ملاقات، برخلاف همیشه دیر رسیدم و خانم کیهان صبورانه و خوشرو در آستانه در منتظرم بود. گفتوگو با او راحت و بیدغدغه بود. روایت کردن را خوب میدانست و از کلمات و عبارات کوتاه برای روایتی موجز از گذشته استفاده و از پرگویی معمول پرهیز میکرد. از حواشی میگریخت و به متن واقعه میپرداخت. مهربان و آرام روبهرویم نشست تا با مترجم محبوبم بهخصوص درباره کتابهای پل استر آشنا شوم. خواستم از آغاز راه ترجمه برایم بگوید که شد و چرا وارد حرفهای تمام مردانه در ایران شد.
خجسته کیهان ترجمه را از دوره کارشناسی شروع کرده بود. دانشجوی رشته جامعهشناسی در دانشگاه تهران بوده که برای پایان نامهاش درباره جمعتشناسی مقالهای را انتخاب میکند که ترجمه کند که البته ارتباطی به ادبیات نداشت. اما علاقه او به ادبیات از دوران کودکی پا میگیرد که تنها فرزند خانواده کیهان بوده و تنها سرگرمیاش بدون همبازی و تلویزیون و بقیه رسانهها، کتاب خواندن بوده و حتی در 12 سالگی مسخ کافکا را میخواند. خجسته کیهان ترجمه در ادبیات را با داستانهای کوتاه مارگریت یورسنار آغاز میکند که تا جایی که خودش پیگیر بوده هنوز چیزی از ایشان به فارسی ترجمه نشده است و بعدها چند داستان کوتاه از دینو بوزاتی، نویسنده ایتالیایی را از ترجمه فرانسه آنها به فارسی ترجمه میکند.
خجسته کیهان ترجمه را وقتی در فرانسه دانشجو بوده آغاز میکند و در آستانه بازگشتش به ایران در مجله مگزین لیتر، مجله تخصصی ادبی، مقاله مفصلی درباره پل استر به مناسبت انتشار سهگانه نیویورک و مصاحبهای از او را میخواند. کتاب سهگانه نیویورک را میخواند و بلافاصله تصمیم میگیرد شهر شیشهای اولین سه گانه پل استر را ترجمه کند. وقتی به ایران بازمیگردد ترجمه خود را در چمدانش داشته و به ناشر میدهد. بنابراین در سال 1380 برای اولین بار پل استر توسط خانم کیهان به ادبیات ایران معرفی میشود. شهر شیشهای با استقبال خوانندگان ایرانی روبهرو میشود و بعد کشور آخرینها را ترجمه میکند و به نشر افق میسپارد که آن هم با استقبال روبهرو میشود و به درخواست نشر افق کارهای دیگر پلاستر را هم ترجمه میکند و نشر افق با مذاکره با ناشر پل استر حق کپیرایت کارهای پل استر را خریداری میکند و ترجمه کارهای او با همکاری نشر افق و خانم کیهان ادامه مییابد.
به خانم کیهان گفتم که پل استر در مصاحبه سعید کمالی دهقان از ترجمه آثارش در ایران بسیار خوشحال بوده، خودش هم با پل استر ارتباطی داشته؟
«با پل استر که گفتوگو نکردم، اما از آن جایی که کتابهای ماریو بارگاس یوسا را هم ترجمه کردهام، یک گفتوگوی تلفنی با یوسا داشتم. یوسا هم خیلی آدم عجیبی بود.اما چون کارهایش با حق کپیرایت در ایران منتشر نمیشود، نگران بودم که بگویم کتابهایش در ایران ترجمه میشود و من خودم تعدادی از آنها را ترجمه کردم. اما وقتی فهمید در ایران بسیار شناخته شده است، خیلی خوشحال شد».
برایم جالب بود که بدانم خانم کیهان از میان نویسندگانی که آثارشان را ترجمه کرده فضا و کارهای کدام نویسنده را بیشتر از همه دوست دارد که بلافاصله و بدون مکث گفت:
«من یوسا را خیلی دوست دارم. البته کارهای اخیرش را نه چندان، اما کارهای اولیهاش بهخصوص گفتوگو در کاتدرال را خیلی دوست دارم که وقتی از خودش هم پرسیدم همین کتاب را بیشتر از همه دوست داشت».
خانم کیهان آثار نویسندگان بزرگی را ترجمه کرده که شاخصترینش پل استر و ماریو بارگاس یوسا است و به سبک و فضای هر دو از زبان اصلی تسلط داشته، دلم میخواست بدانم ترجمه آثار کدام نویسنده برایش سختتر بوده.
«یوسا نویسنده دشوارنویسی نیست، با اینکه از فرانسه ترجمه کردم. چون یوسا به اسپانیایی مینویسد و زبان اسپانیایی به زبان فرانسه نزدیکتر است، فکر کردم ترجمه فرانسه بهتر از ترجمه انگلیسی آن است. اما پل استر را از انگلیسی ترجمه کردم».
در جواب اینکه فانتزی و فضای پلیسی-جنایی پل استر چهقدر در زبان فارسی درآمده، گفت:
«فقط میتوانم بگویم که من بسیار به متن وفادارم و همیشه فکر میکنم اگر پل استر میخواست این رمان را به فارسی بنویسد چهطور مینوشت، بنابراین آنچه ترجمه کردم، درست آن چیزی است که در متن انگلیس آمده و دریافت فضا دیگر به ذهن خواننده بستگی دارد. اما کشور آخرینها به نظرم دقیقا همانطور درآمده».
پرسشم این بود که خانم کیهان چهقدر به قول محمد قاضی به زبان مقصد یعنی فارسی تسلط دارد؟
«خوب، من آدمی هستم که به تجربهام تکیه دارم و خیلی زیاد مطالعه میکنم به هر سه زبان و خیلی سعی کردم از دیگر مترجمان ایرانی یاد بگیرم و برخورد آنها در موقعیتهای مشابه را ببینم. وقتی کار ترجمه را شروع کردم، متنهای کلاسیک فارسی را زیاد مطالعه کردم که هم اینها به من کمک کرده و بیشترین تأثیر را از شیوه ترجمه و سبک عبدالله کوثری گرفتم. محمد قاضی را از کودکی میشناختم و خیلی به کارهای او علاقه داشتم. اما یک بار به ترجمهای از محمد قاضی برخوردم از نویسندهای به نام مالا پارته و اگر اشتباه نکنم اسم کتاب کودتا است. اما تصادفا وقتی فرانسه بودم در کتابخانه کتاب میخواندم و این کتاب را دیدم و فهمیدم که مالاپارته بسیار ساده مینویسد، اما نثر محمد قاضی بسیار فاخر بود. البته من این را از باب تعریف میگویم، اما من کاملا به آنچه نویسنده پرداخت میکند، وفادارم».
خوب، من در تهران دانشگاه تهران بعد از گرفتن لیسانس جامعه شناسی دو سال فوقلیسانس شهرسازی خواندم و بعد از انقلاب برای دکترا به فرانسه رفتم. معادل کارشناسی ارشد را در فرانسه گرفتم، اما پایاننامه دکترا را ارائه ندادم و به رشته ادبیات انگلیسی در دانشگاه سوربن تغییر رشته دادم. آنجا به ما یاد میدادند که مترجم به متن وفادار بماند و درآوردن لحن و فضا خیلی مهم است. یادم است که در درس سبکشناسی انواع ترجمه را با متن اصلی مقابله و مقایسه میکردیم. به هر حال مسیر زندگی من بعد از انقلاب عوض شد. مهندسی خانمها با چالش مواجه شده بود، اما من وارد کار ترجمه شدم، چون فکر میکردم کاری هست که من میتوانم در ایران انجام دهم. البته خانم امامی و خانم لیلی گلستان از مترجمان زن در آن زمان بودند. الان خوشبختانه مترجمان جوان و زنان مترجم بیشتر شده».
از جریان آشفته این روزهای ترجمه در ایران پرسیدم که نگاهش به این اتفاقات که ترجمه از فارسی به فارسی زیاد شده، چیست.
«من خیلی درگیر این ترجمهها نیستم. کارهای مترجمان صاحبنام را میخوانم. برخی ترجمهها اصلا قابلخواندن نیست. اما آثار مؤلفان و حتی جوان امروزی را میخوانم. کار خودم را میکنم و دیگر کاری به این جریانات ندارم. فکر میکنم ما این همه وقت و پول و کاغذ صرف میکنیم، باید به کارهای جدید بپردازیم. مثلا من الان دارم رمانی را ترجمه میکنم که یکی از بهترین کارهای ترجمه من است از یک نویسنده انگلیسی به اسم آیریس مرداک که در اروپا بسیار مشهور است، اما اثری از او در ایران ترجمه نشده. این کتاب بینظیر و بسیار عمیق است و به وضعیت طبقات اجتماعی میپردازد و بسیار روانشناختی و بسیار پرکشش است که خودم هم نمیتوانم آن را زمین بگذارم. حالا این که من این همه زمان و دقت و تلاش را برای ترجمه این کتاب بگذارم و بعد ناشری بیاید و به اسم دیگری دقیقا این را چاپ کند، عادلانه نیست و به گمانم نوعی دزدی است. هر کسی باید کاری را بکند که بلد است. من نمینویسم، چون مترجم نباید نویسنده باشد و نویسنده هم اغلب نمیتواند مترجم خوبی شود».
خانم کیهان را بیشتر با نام پل استر میشناسند، میخواستم بدانم خودش هم اینطور فکر میکند؟
«خوب من از پل استر بیشتر از همه ترجمه کردم. سه کتاب هم از یوسا ترجمه کردم. از ویرجینیا وولف ترجمه کردم و در ترجمهها به مرد بودن یا زن بودن نویسنده نگاه نمیکنم. الان خیلی به آیریس مرداک علاقمند شدم و سعی میکنم بیشتر از او ترجمه کنم و به مخاطبان ایرانی معرفی کردم. اما مهم برای من این است که خوانندهها از ترجمههای من لذت ببرند و با این ترجمهها به ادبیات علاقمند شوند. از کودکی که کتاب میخواندم، به ذبیح الله منصوری علاقه داشتم و ایدهآلم این بود که شبیه او بنویسم. کسی تشویقم نکرد، اما آزاد بودم که هرچه میخواستم بخوانم. از همان آغاز مسخ کافکا و داستایوفسکی که نویسنده محبوبم است را میخواندم. مهم این نیست که مرا به چه عنوانی میشناسند. حتی مهم نیست که مرا بشناسد و اسم مرا بدانند، فقط برایم مهم این است که مخاطبان ایرانی با این ترجمهها به ادبیات علاقمند شوند و دید و نگاهشان نسبت به جهان تغییر کند.
گفتوگو با یوسا برای خودم اتفاق جالبی بود که در مجله سینما و ادبیات که آن زمان من با آنها همکاری میکردم چاپ شد. مجله قرار بود مصاحبههایی را چاپ کند و از هر کسی ایدهای خواست و من بدون معطلی گفتم؛ یوسا، چون علاقه زیادی به یوسا دارم.
بنابراین من به ناشر یوسا نامهای با پست فرستادم و تقاضای مصاحبه با یوسا را کردم و در نامه نوشتم طرفدار شما هستم و از مترجم کتابهای او بودن حرفی نزدم. مدتها گذشت تا اینکه با ایمیل من پیغام دادند که در فلان تاریخ و ساعت میتوانید با یوسا گفتوگو کنید. خیلی خوشحال بودم و از هیجان شب تا صبح را نخوابیدم. یوسا انگلیسی و فرانسه را عالی میداند. اول تصمیم داشتم فرانسه صحبت کنم، چون به زبان اسپانیایی نزدیکتر است. وقتی تماس گرفتم همسرش گوشی را برداشت که برخورد چندان خوبی نداشت. بعد که گوشی را به یوسا داد، دیدم صدا و نوع حرف زدن او به اندازه چهرهاش جذاب است. بسیار فروتن بود. اصلا باور نمیکردم این قدر ساده و صمیمی باشد. برایم تعریف کرد که از 5 صبح بیدار میشود و به اتفاق همسرش پیادهروی میکند و بعد از صبحانه میخورد و عصرها معمولا میخواند و نوشتهها را ادیت میکند. یوسا در یک خانه قرن هفدهمی در مادرید زندگی میکرد و کتاب گفتوگو در کاتدرال را بیشتر از دیگر آثارش دوست داشت».
درباره اینکه زن بودن چه تأثیری در کار ترجمه خانم کیهان داشته، با هم حرف زدیم که گفت همسرش بسیار مشوقش بوده و اورا همراهی کرده و هر جور توانسته به او کمک کرده و گفت:
«البته چندان فرصت ندارد ترجمههای من را بخواند اما مشوق من است. من روزی دو ساعت بیشتر کار نمیکنم اما به همان سرعتی که میخوانم، مینویسم.
پسر و نوهام هم بسیار احساس خوبی به حرفه من دارند و خیلی مفخترند به حرفه من. من کمتر در مراسم و محفلها شرکت میکنم و بیشتر مطالعه میکنم. الان از اینکه ترجمه بیضابطه شده و ترجمههای نازلی به بازار میآید و خواننده بیاطلاع با خواندن چنین ترجمههایی از ادبیات و کتاب خواندن دور میشود، ناراحت هستم.
ناشر و مترجم نباید فقط به فکر درآمد باشند و باید به این حرفه احترام بگذارند. ترجمه نیاز به عشق و پایداری دارد، مترجم باید با مترجمان دیگر ارتباط بگیرد و از آنها یاد بگیرد. اما الان دیگر نگاهم به داستاننویسان مطرح اروپا معطوف شده و دیگران اگر بخواهند خوب میتوانند از پل استر ترجمه کنند».
دیدگاه تان را بنویسید