سانتا ماریا؛ کولهگرد و راهنمای گردشگری در گفتوگو با «توسعه ایرانی»:
گردشگران از رانندگی ایرانیها خیلی میترسند
ما انسانها در عین داشتن بسیاری از اشتراکات و تفاهمها، از خیلی جهات با یکدیگر در تفاوت هستیم؛ اما همین تفاوتها سبب شده در کنار یکدیگر خاص و منحصر به فرد دیده شویم. مثلا عدهای هستند که روزها و هفتهها از خانه خود بیرون نمیروند و گهگاه عازم سفر میشوند؛ اما کسانی هم هستند که برعکس، گهگاه در خانه میمانند و از هر فرصتی استفاده میکنند تا به سفر بروند. گویی آرام و قرار ندارند و دلشان در یک جا آرامش نمیگیرد. آرامش را در رفتن و سیر و سیاحت در جادهها میدانند و در همین جادهها با خود، زندگی و محیط پیرامونشان بهتر و بیشتر آشنا میشوند. مریم کریمی که در شبکههای اجتماعی به سانتاماریا معروف است، یکی از این افراد است که این هفته به سراغش رفته و با او به گفتوگو نشستهایم.
پگاه دهدار ، راهنمای گردشگری
درباره خودتان، رشته تحصیلی و حوزه فعالیتهایتان برایمان بگویید. از چه خانوادهای میآیید و تا این سن چه راهی را پیمودهاید؟
مریم کریمی هستم. 39 سال دارم. در دانشگاه الزهرا رشته صنایع دستی با گرایش سفال و سرامیک خواندم و در دانشگاه پلی تکنیک میلان ایتالیا رشته شهرسازی. از خانوادهای مذهبی و سنتی اما روشنفکر میآیم. پدرم معمار بود و مادرم خانهدار. فعالیتهای بسیاری داشتم. از روزنامهنگاری در هفتهنامههای همشهری و سروش جوان و آیندهسازان و نشریات کودک و نوجوان گرفته تا مغازهداری و فروش شال و روسری و زیورآلات. در کانون پرورش فکری تدریس کردم. مدتی هم تدریس ایتالیایی انجام دادم. فکر کنم فقط آب حوض نکشیدهام (با خنده). بعد از آنکه رفتم ایتالیا و برگشتم؛ به عنوان راهنمای گردشگری ایتالیایی زبان در جامعه گردشگری ایران شروع به فعالیت کردم.
اولین جرقهای که باعث شد به سفر علاقهمند شوید و بعدها راهنما شدن را انتخاب کنید چه بود؟
من هم مانند اکثر اهالی سفر در زمان کودکی با خانواده زیاد به سفر میرفتم اما شاید واقعا اولین جرقه برای من 10 سالگی زده شد. جهش تحصیل داشتم و به همین دلیل 10 سالگی در مقطع راهنمایی بودم و قرار بود در آن زمان به اردویی برویم که مادرم به دلیل سن کم من نسبت به همکلاسیهایم، اجازه آن را نمیداد و پدرم به او گفت: «بگذار بره آدم شه. بچه تو سفر آدم میشه». و این جمله در ذهن من هک شد که اگر میخواهم آدم بشوم باید سفر بروم. آدم به معنای شخصی که خود و زندگی را میشناسد و میفهمد و میداند از آن چه میخواهد و زندگی از او چه میخواهد. وقتی به اردو رفتم متوجه شدم شخصیت مستقلی دارم و برعکس اکثر دوستانم بیتاب و دلتنگ خانوادهام نمیشوم و اصولا تنهایی سفر رفتن را دوست دارم. متوجه شدم روحیهای کولیوار و عشایری دارم که باعث میشود جا به جا شدن را دوست داشته باشم و بعدها در انتخاب شغلهایم هم به این مقوله دقت کنم.
بعدها سفرهای دانشجویی بسیاری رفتم و پس از دانشگاه هم سفرهای شخصی و کاریام آغاز شدند.
توریستهای ایتالیایی عاشق تاریخ و فرهنگ ایران هستند؛ بنابراین معماری، هنر، تاریخ و صنایعدستی و همچنین غذاهای ایرانی و مهماننوازی ایرانیان را خیلی دوست دارند؛ اما از رانندگی ایرانیان خیلی میترسند
شما دورهای در زندگیتان را در ایتالیا گذراندید. چه شد که به ایران برگشتید؟ چقدر زندگی کردن در ایتالیا به شما کمک کرد در شغل فعلیتان موفق باشید؟
همانطور که گفتم من شغلهای بسیاری را تجربه کردم و همیشه بیشتر از پول، هویت و شخصیت آن شغل برایم اهمیت داشته است. در ایتالیا شغلی را که دوست داشته باشم به سختی میتوانستم پیدا کنم و این در صورتی بود که در ایران با توجه به تواناییها و همچنین افرادی که میشناختم؛ به راحتی میتوانستم شغل مناسب و مورد علاقهام را پیدا کنم، بهطوریکه دو روز بعد از بازگشت به ایران کار خیلی خوبی پیدا کردم و به عنوان مشاور تحصیلی افرادی که قصد مهاجرت به ایتالیا داشتند مشغول به کار شدم و چون به چشم شغلی موقت به آن نگاه میکردم بعد از یکسال از آن خارج شدم و کار گردشگری را آغاز کردم.
زندگی در ایتالیا به من به عنوان یک راهنمای گردشگری ایتالیایی زبان بسیار کمک کرد چراکه من با آن ملیت زندگی کرده بودم و با خصوصیات مردم، فرهنگ و حتی ضربالمثل و کنایههای آنان به خوبی آشنایی داشتم و این خیلی متفاوت است با شخصی که صرفا زبان یک کشور را بلد است.
شما این روزها مهاجرت دیگری را تجربه کردهاید و درواقع زندگی تهران را رها کرده و به رشت رفتهاید. دلیل این انتخابتان چه بوده است و چه تاثیری بر فعالیتهایتان داشته است؟
من 38 سال از عمرم را در تهران زندگی کردم و قطعا به آن تعلقخاطر دارم، اما به نظر من تهران هویت شهری ندارد و این حالت معمولا برای اکثر کلانشهرها پیش میآید؛ اما به طور خیلی جدی بافت تاریخی تهران را تقریبا به طور کامل تخریب کردهایم و نوسازیهای خیلی وحشتناکی در آن رقم خورده است که باعث میشود آدم در این شهر پر دود و ترافیک لذتی نبرد. وقتی دیدم کارم وابستگیای به محل سکونتام ندارد و از تهران صرفا آلودگی و ترافیک را تجربه میکنم به فکر مهاجرت افتادم و در سفرهایم همیشه توجه میکردم که ببینم آیا آن شهر چیزی را که من از یک شهر انتظار دارم و آن هویت شهری که دنبالش هستم را دارد یا خیر و آیا شخصیت شهر با شخصیت من سازگاری دارد؟
تهران با روح دهاتی و عشایری من سازگار نبود. برای من همزیستی با طبیعت مهم بود اما آمادگی زندگی در روستا را نداشتم چراکه برایم ارتباطات انسانی نیز اهمیت داشت و وقتی با رشت مواجه شدم دیدم که تقریبا تمام آن چیزی را که میخواهم دارد و از لحظهای که به رشت آمدم هرگز پشیمان نشدم. نزدیکی با طبیعت، مردمانی مهماننواز و پذیرنده، زندگی شبانه و امنیت و شلوغی شهر رشت تا پاسی از شب همگی دلایلی هستند که این شهر را بینهایت دوست داشته باشم. به نظرم خوب است افرادی که شغلشان طوریست که میتوانند از تهران مهاجرت کنند حتما این کار را انجام دهند تا تهران هم نفسی بکشد و هویت خود را پیدا کند.
مشکل گردشگری کشور ما صرفا کرونا نیست و اتفاقات سیاسی و اقتصادی بسیاری از پاییز سال گذشته بر آن تاثیر گذاشته است. من فکر میکنم صنعت گردشگری ایران حداقل به سه یا چهار سال زمان نیاز دارد تا دوباره قامت راست کند
کمی به روزگار شیرین حضور توریستها در ایران برگردیم. توریستهای ایتالیایی نسبت به چه ویژگی ایران بیشترین واکنش را نشان میدادند؟ چه مواردی را خیلی دوست داشتند و از چه مواردی خوششان نمیآمد؟
آنها عاشق تاریخ و فرهنگ هستند؛ بنابراین معماری، هنر، تاریخ و صنایعدستی ایران را بسیار دوست دارند. همچنین غذاهای ایرانی و مهماننوازی ایرانیان را خیلی دوست دارند. محدودیتهایی که نسبت به سایر کشورها در ایران دارند را دوست ندارند. حجاب برایشان غیرقابل تحمل است. اما به دلیل علایقشان نسبت به سفر و تاریخ و فرهنگ ایرانی این موارد را تحمل میکنند و به ایران میآیند. از رانندگی ایرانیان بسیار میترسند، اما داشتن جادههای خوب ما آنان را شگفتزده میکند.
آیا تا به حال مسافرانتان خواستهای غیرمعمول داشتهاند که در ذهنتان بماند؟
مسافری حدودا ۷۲ ساله داشتم که حدود 50 سال قبل در هاروارد و در رشته ژنتیک گیاهی تحصیل میکرد و هماتاقی ایرانی داشت. زمانی که به ایران سفر کرد به من گفت که دوست دارد دوستش را پیدا کند و گفت میداند دوستش استاد دانشگاه تهران است و برای پیدا کردن او به دانشگاه ایمیل زده اما جواب او را ندادهاند. من پس از تحقیق متوجه شدم دوست ایشان اکنون چهره ماندگار هستند. استاد بهمن صمدی یزدی. و پس از پرس و جوهای فراوان متوجه شدم یکی از هم دانشگاهیانم تهیهکننده مستندی است که درباره این فرد ساختهاند و من به این طریق سبب صحبت و دیدار این دو فرد بعد از 50 سال شدم و این گردشگر از خوشحالی گریه میکرد و من فکر میکنم آن زمان رسالتم را به عنوان یک راهنما که ایجاد صلح و دوستی میان افراد جوامع مختلف است، انجام دادهام
در این روزها که صنعت گردشگری دچار آسیب 100 درصدی شده شما به چه فعالیتی مشغول هستید؟ و چه برنامهای برای آینده شغلی خود در نظر گرفتهاید؟ با توجه به کرونا و مسائل اقتصادی و سیاسی؛ آینده گردشگری ایران را چطور میبینید؟
من به غیر از تورهای ایتالیایی زبان، یک سری تورهای تجربهمحور با مقاصد خاص برای ایرانیان داخل کشور طراحی و اجرا میکردم ولی به خاطر کرونا به هیچ وجه حاضر به برگزاری تورها نشدم و اساسا رعایت پروتکلهای بهداشتی در سفر را یک افسانه میدانم و به نظرم به هیچوجه نباید در چنین شرایطی تور برگزار کرد و سفر رفت و با اینکه چند ماه از آغاز کرونا گذشته و خودم هم در فشار اقتصادی هستم اما اکنون مشغول به فروش زیورآلات به صورت اینترنتی هستم. با توجه به اینکه مشکل گردشگری کشور ما صرفا کرونا نبوده و اتفاقات سیاسی و اقتصادی بسیاری از پاییز سال گذشته بر آن تاثیر گذاشته بود من فکر میکنم صنعت گردشگری ایران حداقل به سه چهار سال زمان نیاز دارد تا دوباره قامت راست کند.
شما علاوه بر اینکه راهنمای بسیار موفقی هستید، مسافر بسیار قابلی نیز هستید و سفرهای بیشماری را تجربه کردهاید. ماندگارترین خاطراتتان در کدام شهرها بوده است؟
من خودم را راهنمای موفقی نمیدانم، اما مسافر قابلی میدانم؛ چراکه از هر فرصتی برای سفر رفتن استفاده میکنم و تقریبا تکتک شهرهای کوچک ایران را دوست داشتهام و با هرکدامشان خاطرههای خوب بیشماری دارم. در شهرهای شرقی ایران مانند تربتجام، خواف، تایباد.... بسیار لذت بردم و بارها سفر کردم. در یکی از روستاهای اطراف خواف استادی به نام محمد صدیق صوفی که استاد آواز شرق خراسان است، زندگی میکند و زمانی که به منزلشان و اتاقی که به نام هنرمندخانه درست کرده بود دعوت شدیم تمام هنرمندان و نوازندگان منطقه را دعوت کرد که به اجرای موسیقی محلی پرداختند و آن یکی از خاطرات ماندگار من شد که باعث شد بعدها هم تورهایم را به آن جا هدایت کنم.
به عنوان زنی که بسیار سفر کرده چه توصیههایی به زنانی که تازه میخواهند پا در این مسیر بگذارند، دارید؟
-به نظرم زنان و مردان را نباید جداسازی کرد و جنسیتی نگاه کرد، اما متاسفانه گاهی ناگزیر هستیم و به نظرم زنان در ابتدا باید خودشان و تواناییهایشان را باور کنند و به خود به دید موجودی ضعیفتر که توان دفاع ندارد نگاه نکنند. اگر بتوانند این دیدگاه را کنار بگذارند و به تواناییهای خودشان آگاه شوند دنیا برایشان محیط امنی میشود و با سفر رفتن دنیای امنشان (که تا دیروز خانه و شهرشان بوده) بزرگ و بزرگتر میشود و در دنیا احساس امنیت میکنند.
اگر وزیر گردشگری بودید چه مواردی را تغییر و چه کارهایی را در صنعت گردشگری کشور انجام میدادید؟
بدون شک ترتیبی میدادم تا تعداد بسیار زیادی سرویس بهداشتی تمیز، زیبا و مناسب در تمام جادههای ایران ساخته شود. سرویس بهداشتی بیانگر شخصیت درونی یک جامعه است و وضعیت سرویس بهداشتیهای ایران اصلا خوب نیست. من همیشه در تورهایم پیش از مسافر سرویسهای بهداشتی را چک میکنم و بارها مجبور شدم که خودم اقدام به تمیز کردن سرویسهای بهداشتی کنم تا مسافرانم با چنین سرویسهایی مواجه نشوند. باید سرویسهای بهداشتی تمیز وجود داشته باشد و افرادی برای نظافت آن باشند و همینطور به طور مداوم از خوشبوکننده هوا در آنجا استفاده شود.
اگر وزیر گردشگری بودم، بدونشک ترتیبی میدادم تا تعداد بسیار زیادی سرویس بهداشتی تمیز، زیبا و مناسب در تمام جادههای ایران ساخته شود زیرا وضعیت سرویس بهداشتیهای ایران اصلا خوب نیست و متاسفانه توریستها همیشه در فرمهای نظرسنجی پس از سفر از وضعیت سرویسهای بهداشتی ایران ابراز نارضایتی میکنند
متاسفانه توریستها همیشه از وضعیت سرویسهای بهداشتی ایران ناراضی هستند و در تمام فرمهای نظرسنجی پس از سفر مینویسند. و در بحث کلانتر هم به برندسازی ایران میرسیدم. مردم دنیا میتوانند ایران را با سفره ایرانی بشناسند. سفرهای که در آن انواع و اقسام خوراکیهای خوشمزه و عطر و بوهای خوب وجود دارد، در کنارش موسیقی زیبا و فاخر نواخته میشود و مردمانی مهماننواز به دور آن مینشینند.
هدف و آرزویی درباره سفر و گردشگری دارید که هنوز به آن دست نیافته باشید؟
خیلی دوست دارم به یک سفر طولانی مدت و بیشتر از یک سال به خیلی از کشورها بروم. البته با پاسپورت ایرانی کمی سخت است و همین تفاوت گردشگر ایرانی با سایر گردشگرها است. مسافران ایرانی مبارز هستند چرا که باید با موانع مختلفی مثل گرانی ارز، گرانی پروازها، نداشتن پاسپورت معتبر و نداشتن ویزا مبارزه کنند و به سفر بروند. دوست دارم بعد از کرونا کولهام را بردارم. به یک سفر طولانی بدون مقصدی مشخص و تاریخی مشخص بروم.
در پایان اگر نکته خاصی برای علاقهمندان سفر دارید لطفا بگویید.
خیلی خوب میشود اگر کسانی که قصد سفر دارند سبک سفر و علایق خود را بشناسند. این روزها کولهگردی و چند سال پیش این هاست مد شده بود اما به این معنا نیست همه با هر روحیهای میتوانند کولهگرد یا هیچهایکر باشند. عدهای هستند که سفرهای لوکس، هتلهای گرانقیمت را دوست دارند و عدهای سفرهای ارزان، کولهگردی، کمپکردن و یا اقامت بومی را. این تفاوتها بد نیستند. هر کسی سبک سفر خود را دارد و اگر سبک سفر، علایق و مقاصد مورد علاقه خود را بشناسد در سفر به او خیلی خوش میگذرد.
دیدگاه تان را بنویسید