نگاهی به «رویا»ی امیل زولا با اتکا به چند نظریه
نابغهای که کودن نامیده میشد
فرزام کریمی، مترجم و منتقد
منتقدان در باب امیل زولا گفتهاند که همیشه باید با سوءظن نسبت به آنها که زولا را تحسین میکنند، نگریست. از نظر منتقدان سبک و سیاق ناتورالیسم امیل زولا متکی به باورهای علمی و متدهای جامعهشناسی بوده است. اگر به تطور آثار او بنگرید به خوبی متوجه خواهید شد که باورها و اعتقادات او در تمام رمانهایش مدام در حال تغییر است. استقبال زیادی از «روگن ماکار» او شد، اما به مذاق منتقدان انگلیسی خوش نیامد، زیرا آنها ریتم این اثر را کند میخواندند و عدهای از منتقدان دلیل این امر را در ترجمههایی میدانستند که از این اثر به زبان انگلیسی صورت گرفته بود و ترجمهها را نامطلوب میشماردند. اسکار وایلد در اظهار نظری در ارتباط با امیل زولا عنوان کرده بود:
«زولا مصمم است که نشان دهد یک نابغه نیست، اما حداقل میتواند یک کودن کسلکننده به نظر برسد».
شاید زولا به تعبیر هموطن خود ژرژ باتای هنوز یاد نگرفته بود که برای گریز از کسلکنندگی باید به شر متوسل شود. به تعبیر باتای، ادبیاتی که از شر دوری بجوید، کسلکننده خواهد بود، اما زمانه همیشه برای او یکرنگ نبوده است، بلکه او توانست بهرغم انتقادهای فراوان نسبت به سبک و سیاق نویسندگیاش با اثری به نام «نانا» سرنوشتش را تغییر دهد. او با توسل به شر توانست کار را به جایی بکشد که در می 1888، ساموئل اسمیت نماینده مجلس فرانسه در خطابهاش علت اصلی گسترش ادبیات تحقیرآمیز و غیراخلاقی در فرانسه را زولا معرفی کرد. وی امیل زولا را انسانی با قلمی شیطانی توصیف کرد و آثارش را آشغالی غیراخلاقی نامید. اما سرنوشت برای امیل زولا به گونهای رقم خورد که او را تبدیل به شخصیتی حساسیتبرانگیز در جامعه فرانسه کرده بود. حال نگاه وایلد و منتقدان را در یک کفه ترازو قرار میدهیم و نگاهی به زندگی آقای ناتورالیست میندازیم؛
شاید امیل زولا بیشتر از آنکه بخواهد مخاطب را در کشاکش خون و اشک و رگبار رها کند، ترجیح میدهد به آنچه که غیر قابل توصیف است بپردازد
زندگی پر فراز و نشیب امیل زولا
امیل ادوارد شارل آنتوان زولا در دوم آوریل سال 1840 در شماره دهم خیابان سن ژوزف پاریس از پدری ایتالیایی و مادری فرانسوی به دنیا آمد. او تنها پسر خانواده بود. پدرش فرانسوا زولا، اهل ونیز و مادرش امیلی اوبر اهل دوردان بود. پدر امیل مهندس عمران و افسر پایین مرتبه سابق ایتالیایی در مناقصه ساخت سیستم انتقال آب آشامیدنی از کوهستان سنت ویکتوآر به اکس آن پرووانس شرکت کرد و در ۱۹ آوریل ۱۸۴۳ در این مناقصه برنده شد و با خانوادهاش به اکس آن پرووانس نقل مکان کرد. قرارداد این کار در سال ۱۸۴۴ امضا شد و او به همراه شرکای تجاریاش شرکت کانال زولا را تأسیس کرد. طرح عمرانی در سال ۱۸۴۷ آغاز شد. فرانسوا پس از آن که پروژه ساخت سد زولا در اکس ان پرووانس را در دست گرفت در ۲۷ مارس ۱۸۴۷ بر اثر ذاتالریه جانش را از دست داد، امیل و مادرش را با حقوق ناچیز بازنشستگی تنها گذاشت. پس از آن، طلبکارها بابت طلبشان از شرکت زولا شکایت کردند. خانم اوبر برای پیگیری دعوی علیه ژول میژون و طلبکارانی که از شرکت کانال زولا شکایت کرده بودند، در سال ۱۸۵۱ با پسرش به پاریش بازگشت. طلبکارها در سال ۱۸۵۲ از طریق دادگاه تجاری اکس آن پرووانس شرکت را ورشکسته اعلام کردند. در ۱۰ می ۱۸۵۳ شرکت کانال زولا به حراج گذاشته شد. طلبکارها آن را خریدند و نامش به میژون و شرکا تغییر کرد. مادرش امیلی اوبر که کاملا درمانده شده بود به همراه مادربزرگش هنریت اوبر، مراقبت از فرزند یتیمش را بر عهده گرفت. او که تا زمان مرگش در سال ۱۸۸۰ همچنان رابطه صمیمانهای با پسرش داشت، عمیقا تحت تأثیر آثار و زندگی روزمره او بود. در کالج اکس آن پرووانس او با ژان باپتیستن بای و بیش از او با پل سزان دوست شدکه پل سزان، او را به هنرهای گرافیکی و بهویژه نقاشی وارد کرد. زولا از همان آغاز جوانی شیفته ادبیات بود. او مطالعاتش را افزایش داد و خیلی زود نوشتن را بهعنوان شغل برگزید. امیل زولا از سنین کودکی نویسندگی را شغل واقعی خود میدانست.
در شش سالگی رمانی درباره جنگهای صلیبی نوشت. پل سزان و ژان باپتیستن بای، دوستان دوران کودکیاش، نخستین خوانندگانش بودند. او چندین بار در نامهنگاریهای خود به آنان گفته بود که روزی نویسنده بزرگی خواهد شد. قبل از دستیابی به موفقیت به عنوان نویسنده، زولا به عنوان کارمند در شرکت حمل و نقل کار میکرد و سپس در بخش فروش برای یک ناشر (Hachette) مشغول به کار شد. وی همچنین برای روزنامههای سیاسی مطلب مینوشت. به عنوان یک خبرنگار سیاسی، زولا نفرتش را از ناپلئون سوم، که از موقعیتش سوء استفاده میکرد، مخفی نکرد.
رویا، شانزدهمین کتاب از رمان روگن ماکار
امیل زولا را بیش از هر چیز با مکتب ناتورالیسم و مجموعه کتابهای بیست جلدی روگن ماکار میشناسند. نخستین کتاب از این مجموعه، کتاب ثروت روگنها یا به تعبیر دیگر دارایی خانواده روگن است. زولا در سال ۱۸۶۸ طرح کلی این رمان و مجموعه آن را آماده کرد و در بیست جلد کتاب به چاپ رساند. در واقع سیر تحولات مربوط به این خانواده را به رشته تحریر درآورد. شانزدهمین جلد از این مجموعه «رویا» نام دارد که اکنون با یکدیگر نگاهی به آن میندازیم:
«رویا» روایت دختری است که از خانه قیم خود گریخته و به زوجی پناه برده که محل سکونتشان در نزدیکی کلیسا واقع شده است. پسر اسقف هم بعد از سالها به نزد پدر خویش بازمیگردد و این بازگشت همزمان سبب آشنایی و شکلگیری پیوندی عاطفی و عاشقانه میان این دو میگردد. میتوان در این اثر، در هم آمیختگی رویا و واقعیت را دید. در عین حال نمیتوان حضور عناصر گوتیک را در طول اثر منکر شد. یکی از نکاتی که در این اثر زولا به چشم میخورد، تلاش بیاندازه او در به تصویر کشیدن تمام و کمال عناصر کلاسیک است. وقتی زولا را میخوانید، خواسته یا ناخواسته با او به قرن نوزدهم فرانسه همسفر خواهید شد، اما بهزعم عده زیادی، این تلاش نافرجام زولا منجر به بازنمایی آناکرونیسم میشد. آناکرونیسم یا زمانپریشی یا نابههنگامی، مغالطهای گاهنگارانه است که طی آن فرد، رویداد،گفتار یا هر چیز دیگری مطابق ارزشهای زمان فعلی ارزیابی میگردد. به عبارت دیگر فرد رویدادها یا شخصیتهای تاریخی را با نگاه ارزشی امروزی تحلیل مینماید. استفاده از آناکرونیسم میتواند عمدی یا غیرعمدی باشد. در صورت عمدی بودن ممکناست فردی که از این مغلطه بهره میبرد هدفهای طنزپردازانه، ادبی یا تحریککننده داشته باشد. صورت غیرعمدی این مغلطه نیز از سر ناآگاهی فرد مغلطهکار خواهد بود. دخترک این اثر مانند هر دختر دیگری تمایل داشت تا با شاهزاده ای ازدواج کند تا شکوه و جلالش حفظ شود، اما ترکیب اروتیک وجودیاش با عرفان و تقدسگرایی از موانعهای پیشروی او به شمار میرفت. این همان بعدی است که اکثر منتقدان تمایل ندارند به آن بپردازند، چرا که آن را امری ممنوعه میشمارند. در حالی که به تعبیر ژرژ باتای ذهن انسان تمایل به اسطورهسازی دارد و به واسطه ذهن ساخته خود (اسطوره)، تمایل دارد که به عمق اسطورهها پی ببرد. حال اگر همین تعبیر باتای را در قبال ممنوعهها به کار ببندیم، میتوانیم بگوییم که همین ذهن محدود انسان با پر رنگ کردن ابژههایی تحت عنوان ممنوعه روی آن خط قرمز میکشد و حق فهم را نسبت به آن مقوله مورد نظر، از خود سلب میکنند. حال آن ممنوعه میتواند یک رابطه عاشقانه پرعطش و یا هر شکلی از روابط اروتیک باشد.
امیل زولا یک سنت شکن بود
هارولد بلوم در سری کتب نقد کلاسیک در باب امیل زولا، او را سنتشکنی خطاب میکند که حتی از مرزهای ناتورالیسم فراتر میرود و به لحاظ زیباییشناسی سعی میکند با اتکا به عناصر گوناگون زیبایی-شناسی متفاوتی را در نوع خود ارائه دهد. بلوم او را تحت تأثیر بالزاک، استندهال و ویکتور هوگو میداند. بلوم معتقد است امیل زولا در برخی از آثارش سعی میکند تا به مطالعه خلق و خوی کاراکتر و نه خود کاراکتر بپردازد. شاید زولا بیشتر از آنکه بخواهد مخاطب را در کشاکش خون و اشک و رگبار رها کند، ترجیح میدهد به آنچه که غیر قابل توصیف است بپردازد. آن امر غیر قابل توصیف میتواند همان طبیعت انسانی باشد، چرا که به چنان شناختی در باب طبیعت بدنی انسان و حیوان میرسد که به خوبی درمییابد که حتی کارهای بیراه با احساسات یک حیوان هم نشأت گرفته از غریزه اوست. عدم تعادل روانی انسان ناشی از بحران عصبی است که پیشتر آن را تجربه کرده است. حتی آنچه که تحت عنوان روابط جنسی برای قهرمانان زن و مرد در آثار ادبی اتفاق میافتد، ناشی از نوعی رضایت است. حتی اگر آن قهرمانان قتلی را به علت زنا مرتکب شوند، همه اینها ناشی از نوعی اختلال ارگانیک است. آنها زمانی که به نقطه شکست میرسند، نوعی اختلال عصبی را تجربه میکنند و چارهای جز پذیرش شکست ندارند. به تعبیر هارولد بلوم آنچنان امیل زولا در ترکیب واقعگرایی و طبیعتگرایی به مهارت دست یافت که بیراه نیست بگوییم که او تا حد زیادی توانست خود را به نمونهای بیمثال از بالزاک بدل کند.
زولا که از چهرههای برجسته در آزادی سیاسی فرانسه بود، در تبرئه آلفرد دریفوس، افسر ارتش فرانسه، از اتهام خیانت نقش اساسی داشت
من متهم میکنم
زندگی و آثار زولا موضوع پژوهشهای تاریخی بسیار بوده است. در زمینهی ادبیات او را عمدتا با مجموعه بیستجلدی روگن ماکار میشناسند که جامعه فرانسه را در دوران امپراتوری دوم فرانسه به تصویر میکشد. این مجموعه درباره سرگذشت خانواده روگن ماکار طی نسلهای مختلف است و شخصیتهای هر دوره و نسل خاص موضوع هر رمان هستند. نشانههای شر را میتوان به لحاظ اکتینگ در سالهای آخر زندگی زولا بابت انتشار مقالهاش با عنوان «من متهم میکنم» در روزنامه سپیدهدم که پایش را به ماجرای دریفوس باز کرد، مشاهده کرد؛ این مقاله موجب محکومیت او و تبعید یک سالهاش به لندن شد. زولا که از چهرههای برجسته در آزادی سیاسی فرانسه بود، در تبرئه آلفرد دریفوس، افسر ارتش فرانسه، از اتهام خیانت نقش اساسی داشت او با این حرکتش به نوعی یادآور عقاید پیشنیان خود نظیر ولتر شد. با تمام این تفاسیر و با کنار یکدیگر قراردادن نظریات اسکار وایلد و هارولد بلوم، میتوان به این نتیجه رسید که آن جوان کودن با گذر زمان راه و رسم تمسک به شر را سرلوحه امورش قرار داد و با اتکا به جامعهشناسی و زیباییشناسی در سبک ناتورالیسم خط و رد خود را برای آیندگان به یادگار گذاشت.
اکنون رویا از مجموعه آثار بیست جلدی تأثیرگذار امیل زولا با ترجمه محمود گودرزی در نشر افق منتشر شده است.
دیدگاه تان را بنویسید