احسان زیورعالم

زبان وجه مهم اما پیچیده درام است. اینکه زبان چیست و کارکردش در درام به چه نحوی است، نیازمند نوشتن کتابی است پرحجم و سرشار از مثال‌ها و نمونه‌ها، با قد و قواره مثنوی هفتاد من. حتی نویسنده باید دستگاه‌ها و سیستم‌های فکری متفاوت زبان‌شناسی را نیز بررسی کند تا به مخاطب نشان دهد این زبان که به‌راحتی از آن هر روزه استفاده می‌کنیم، چگونه به عنصری پرتلاطم در میان اصحاب علم بدل شده است.

با این حال زبان آن چیزی است که در یک نمایش می‎شنویم تا از طریق گوش به اثر نزدیک شویم. گاهی این زبان از بخش شفاهی حذف می‌شود و به بخش بصری، چشایی یا حتی لامسه ما بدل می‌شود. در چنین وضعیتی بدن، فضا، مکان و حتی زمان به عناصری زبانی تبدیل می‌شوند، همانند زبان بدنی یاBody Language .

گاهی این زبان می‌تواند میان ما و اثر چنان فاصله‌ای بیاندازد که ما را درگیر ادراک جهان اثر کند و گاهی زبان به قدری برای ما آشناست که می‌توان از آن صرفاً به عنوان یار کمکی دیدن استفاده کنیم. زبان می‌تواند روایتگر یک نمایش باشد و گاه می‌تواند خود تبدیل به تصویر شود؛ چون زبان صرفاً گفتن و شنیدن نیست. زبان می‌تواند در شکل دکور، نحوه بازی و مهمتر در بدن بازیگر متجلی شود.

«طپانچه خانم» از آن دست زبان‌هایی است که در دل درام زبان حاکم است و در اجرا جریانی علیه این زبان شکل می‌گیرد. در زمان اجرای نمایش، با شهاب‌الدین حسین‌پور درباره نمایش به گفتگو نشستم و از او پرسیدم چرا نسخه اجرای عموم آن از اجرای فجر کوتاه‌تر است. او چنین پاسخ داد:«صادقانه بگویم زبان نمایش ثقیل است. پرگویی وجود داشت. مجبور شدیم صحنه‌های کمدی را از نمایش درآوریم؛ ولی نه به این دلیل که ضعیف بودند، بلکه به این خاطر که کار شاید در جشنواره به سبب نداشتن ریتم کسل‌کننده شده باشد. چون قصد داشتم قصه و روایت شفاف‌تر به مخاطب انتقال پیدا کند، نمایش را کوتاه‌تر کردم.»

این پاسخ نگاهی کوتاه به اصل موضوع است. طپانچه خانم روایت زنی عاشق کلکسیون تفنگ‌هایش است که در گیرودار تغییرات اجتماعی از همه سو مورد خیانت واقع می‌شود و در نهایت از جایی ضربه می‌خورد که بدان حساسیت دارد، یعنی طپانچه‌هایش. محمدامیر یارمحمدی، همانند دیگر متون خود زبانی برگزیده است که نه بسان زبان ترجمه‌ای بخش عمده‌ای از نمایش‌های ایرانی است و نه شباهتی به تمایل این روزهای تئاتر برای رسیدن به زبان معیار دارد. او نقبی به زبان پرطمطراق دوره قاجار می‌زند. ادبیاتی که بسیاری آن را دوران انحطاط زبان فارسی می‌نامند. ثقیل‌گویی و ایجاد پیچیدگی زبانی در بیان و البته استفاده از عبارات مهجور عربی از ویژگی‌های ادبیات متکلف قجری است. بماند که گریز از ادبیات متکلف به ادبیات سلیس امروز در همان اثر آغازید.

اگر به حسین‌پور بازگردیم او نیز از این ثقیل بودن زبان سخن می‌گوید. این زبان در حالت عادی بیش از آنکه شنیدنی باشد، خواندنی است؛ چرا که میان اثر و مخاطب فاصله زیادی می‌اندازد و او را از جریان نمایش عقب می‌اندازد. گاهی اوقات دریافت و ادراک یک عبارت نیازمند مکث و تمرکز است و نمایش چنین اجازه‌ای به مخاطب نمی‌دهد. پس کارگردان اقدام به تبدیل کردن اثر به جهان مطلوب خود می‌کند. «طپانچه خانم» چیزی ورای دیگر آثار حسین‌پور نیست. او همانند دیگر آثار خود اثر را به یک گروتسگ بدل می‌کند. گریم اغراق شده، بازی‎های که مبتنی بر یک ژست ثابت است، دکوری کنایه‌آمیز که به جای نشان دادن یک گوشه از مایملک اخترالسلطنه، استعاره‌ای از فضای حاکم بر زمانه نمایش است و حتی آن پنجره کذایی که در نسخه‌های پیشین نمایش حاضر بود و آن زمین خاکی که در نسخه پالیز حذف می‌شود، نشانگانی بود که حسین‌پور برای فروکاهیدن زبان نمایش و تسخیر اثر به نفع خود برگزیده بود.

حال باید پرسید آیا این تقابل موفقیت‌آمیز بوده است؟ پاسخ بسیار پیچیده و مشکل است. نمایش در فروش موفق بوده است و بدون داشتن ستارگان آن چنانی توانسته است مخاطب را به سالن بکشاند. یک وجه ماجرا علاقه جامعه امروزی به زبانی است که یاراحمدی برگزیده است و باید گفت متعلق به خود اوست. جامعه امروزی این فرض را گرفته است که زبانی همانند زبان «طپانچه خانم» زبان تاریخ است؛ در حالی که واقعیت آن است که این زبان حتی قجری نیست و جعلی – نه به معنای منفی - است؛ اما میل جامعه به تاریخ که به سبب ویژگی‌های اجتماعی و سیاسی امروز افزایش نیز یافته است، باعث می‌شود به «طپانچه خانم» همچون اثری تاریخی نگریسته شود. این در حالی است که تمام تلاش حسین‌پور و حتی یاراحمدی چنین نبوده است. نمونه خوبش داماد بنی‌هندل فخرالسلطنه است که تمام سکنات و ادبیاتش متعلق به دوران پهلوی دوم است. نمایش به هیچ عنوان اشاره مستقیمی به دوران قاجار ندارد و صرفاً زبان و یک سلطنه پشت نام قهرمان تداعی‌گر ماجراست.

وجه دیگر شاید درک نوعی کمدی در اثر است. کمدی موجود در طپانچه خانم البته بسیار سیاه است و از آن جنس نیست که موجبات قهقهه تماشاگر شود. حتی حسین‌پور در مصاحبه مورد اشاره از کاسته شدن وجوه کمدی نمایش گفته بود که به نظر نمایش را از ریتم می‌اندازد. با این حال او بر این باوراست آنچه کمدی نمایش را می‌سازد تکرار است، همان تکراری که در تکه‌کلام‌ها و تیپ‌سازی گروتسگ شکل می‌گیرد.

پس باید گفت ما با یک اثر تاریخی مواجه نیستیم. تاریخ یک بازی است برای درگیر کردن مخاطب. حتی در این بازی جز اسامی ایرانی ما نشانگان درخوری برای یافتن زمان‌مندی یا مکان‌مندی نمایش نمی‌یابیم. کلیت آن محصول تخیل است. به خصوص تخیل حسین‌پور که آن را در استاندارد ذهنی خود طرح‌ریزی کرده است و این بعد از زمان به دومین عامل فاصله میان مخاطب و اثر می‌شود.

در پایان اما باید گفت در بررسی زبان می‌توان به خوبی دریافت که همه شخصیت‌ها مثل هم سخن می‌گویند. اگر معیار دیدگاه زبان‌شناسی ما سوسور باشد، در «طپانچه خانم» Parol  و Langue شخصیت‌ها یکی است. همه به زبان یاراحمدی حرف می‌زنند. در این‌جا نمایش محافظه‌کار است و کسی در اثر از بستر اصلی کنده نمی‌شود تا جور دیگری حرف بزند. این کنده شدن می‌توانست خود تبدیل به امر دراماتیک شود؛ اما قرار نیست چنین رخ دهد. فاصله کماکان حفظ می‌شود و نمایش به مسیر خود ادامه می‌دهد.